logo





« خسته نباشی مرد»

شنبه ۴ مهر ۱۳۸۸ - ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۹

فرامرز غفاری

به استاد محمد رضا شفیعی کدکنی (خراسانی )

خسته نباشی
رفیق،
خسته نباشی
مرد!
فرامرزم:
حریف نونبرد روز های جوانی
همان زمان بی امانِ دانم و دانی
اگرچه سالهاست فرا مرزم
وگَــَردِ درد
شقیقه سردم را
پوشانده
اما هنوز
وقتی از دیار یار
نسیمی
می آید
میلرزم ...
بگذار اشکهایم را،
با دستمال تو
پاک نه
خشک کنم
و بگویم
آری منم. منم،
همان
همیشه عاشق شکوفه و باران،
خزر، درخت، بهاران،
بنفشه جنگل و بیشه،
کوچه باغ،
خیابان،
گـَوَن، کویر،
نسیم، بیابان،
وآذرخش واَبروتندر و طوفان..
رسیده ای ز راه و
حال
خسته نباشی
به خاطر سی سال خاطره
چه بی خطر
آبی نه
بوالعجب "آل"ی
در هاون بزرگ آل "عَبا " کوبیدی!!
سی سال
چه شمارش مأنوسی
برای اهل خراسان
برای مردم ایران
عجب شمارش معکوسی
نابرده رنج
گنج پارسی را
در آخورحرام لقمه های تازی
پنهان کردن
دشوار ا ست
نه؟

باری درخت دِیْ زده ی دیجور
سبزی از چه میطلبد
در شب
از نور
غروب های پیاپی را
در آن شفق
مگربه یاد ندارد
زین پس
به گوش چلچلگان گیج
پیغام "تا بهار بیاید می پایم"
بادیست بی امان
چه چهچهه ها اما
دریغ
میتوانستی
پیش تر
از آنکه
ندا را
دهان
به سوزن سیاه سرب و
نخ سرخ خون
در آستان مسلخ جنون
وخواب خفتگان و خماران
بردوزند
اینک بخوان،
" دوباره نه"
صدها هزارباره بخوان
از درد
"بخوان بنام گل سرخ در صحاری شب"
بخوان که خسته نباشی
مرد،
خسته نباشی
رفیق
خسته نباشی!


۲۳ سپتامبر ۲۰۰۹

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد