سوفی راستوپچین که بعدها به نام کنتس دو سگور مشهور شد متولد مغوستان در روسیه تزاری است. پدرش، ژنرال راستوپچین، از مقام های مهم دولتی چون ژنرال و وزیر امور خارجه و بالاخره حاکم مسکو در دوران کشورگشایی ناپلئون بود. حریق بزرگ مسکو که در دوران حاکمیت پدرش در مسکو و توسط ارتش بزرگ ناپلئون انجام گرفت بر سوفی تأثیر عمیقی گذاشت که بعدها این "حریق بزرگ مسکو" بارها و بارها در آثارش منعکس شد.
در سال 1814، پانزده ساله بود که همراه خانواده اش، روسیه را ترک کرد و پای به عالم تبعید گذاشت و در مجموع سه سالی را در ورشو و آلمان و ایتالیا سپری کرد تا سرانجام برای همیشه در فرانسه مستقر شد.
سوفی مثل بسیاری از دختران، که به خاطر نداشتن مهر و محبت از سوی والدین مجبور به ازدواج می شوند تا از شر خانواده ی خود خلاص شوند، (چون رابطه ی خوبی با مادرش نداشت) در 14 ژوییه 1819 با کنت اوژن دو سگور ازدواج کرد و برای او هشت فرزند به دنیا آورد. کنتس دو سگور نوشتن و انتشار کتابهایش را در سن پنجاه و هشت سالگی آغاز کرد. او هفتاد و پنج سال زیست و در دوران پانزده سال نویسندگی پیگیر خود، آثار بسیاری خلق کرد و پرفروش ترین و محبوب ترین داستانهای کودکان آفرید.
اولین کتابش "سلامتی کودکان" را که کتابی است برای مادران، برای روش یادگیری کمک های اولیه و پیشگیری از بیماری های کودکان و بالاخره مراقبت از اطفال، به هزینه مولف منتشر کرد ولی از آن پس، همیشه ناشرش انتشارات "هاشت" بود که کتابهای او را طراحی شده و با طرح های مصور در "کلسیون رز" و یا در قطع جیبی منتشر می کرد و سوفی مدام مواظب بود که چیزی از کلمات و یا عباراتش را تغییر ندهند و دستکاری نکنند.
معروف ترین کتاب های کنتس دو سگور: بدبختی های سوفی، خاطرات یک خر (اعتمادالسلطنه از "خاطرات یک خر"، اقتباسی ایرانی به عمل آورد و آن کتاب را با عنوان "خرنامه" منتشر کرد)، دخترکان نمونه، مهمانخانه ی فرشته ی نگهبان، ژنرال دوراکین، نابغه ی بد، فرانسوای گوژپشت، ژان غرغرو و ژان خنده رو، تعطیلات و ... را نام برد. بسیاری از کتابهای کنتس دو سگور را می توانید به فرانسه از اینجا داونلود کنید.
***
کنتس دو سگور، علیرغم اصل روسی و مغولی خود، یکی از نویسندگان محبوب فرانسه شناخته می شود و جزو زنان مشهور نرماندی است. کنت دو سگور، شوهر سوفی، علیرغم عنوان اشرافی خود، ثروتمند نبود و سرانجام با پولی که پدر سوفی، ژنرال راستوپچین به دخترش داده بود و مبلغی معادل صدهزار فرانک قدیم بود، آنها قصری در نرماندی واقع در شمال فرانسه خریدند و ساکن قصر شدند. قصر هنوز در نرماندی است ولی در حال حاضر، مکانی است برای آموزش کودکان و از این جهت نمی شود اجازه ی بازدید از محل را گرفت ولی برای کنتس دو سه گور در نزدیکی کلیسای شهر اوب Aube موزه ای ساخته اند و کتابها و دست نویس ها و اشیاء به جای مانده از او، و عکس های خانوادگی و یا نقاشی هایی از افراد خانواده را در آن موزه جمع آوری کرده اند.
موزه از دو طبقه تشکیل شده است. دو اتاق پایین و سه اتاق در بالا و فقط یک کارمند دارد که هم بلیط می فروشد و هم کارت پستال و هم کاتالوگ و در ضمن با خوشرویی و صبوری به پرسش های مختلف بازدیدکنندگان پاسخ می دهد.
در ابتدای ورود به موزه، داستان زندگی کنتس دو سگور از ابتدا و از تولدش در روسیه که پیشاپیش ضبط شده است به همراه تکه های ضبط شده ای از داستانهایش را در طبقه پایین می شنویم . توی ویترین سماور کوچکی است و یک شال روسی و مجموعه ای از عروسکهای روسی و تصاویری بر دیوار برای آشنا کردن بازدید کنندگان با زندگی روستائیان و مردم روسیه. از پله ها بالا می رویم و در طبقه دوم، زندگی سوفی یا کنتس دو سگور را در عین تماشای عکس ها و قلم ها و دست نویس ها و کلکسیون کتابهایش در ویترین های دور تا دور اتاق می بینیم. دیدن این اشیاء تجسمی از دوران و شیوه ی زندگی نویسنده ای در قرن نوزدهم به ما می دهد که بسیار ملموس است و به شناختن ما از نویسنده و زندگی و دورانش کمک می کند و هم چنین وجود چنین موزه هایی از زاویه ی دید، انسان شناسی و مردم شناسی بسیار مفید است.
وقتی فکرش را می کنم که در میان ایرانیان بلوغ فکری عوام به آن مرحله نرسیده که برای نویسنده کتابهای کودکان ارج و احترامی بزرگسال قائل باشند و گمان می برند که نوشتن کتاب کودک کار کسانی با سواد اندک و دبستانی است و این نویسندگان جایگاهی پایین تر و فرودست تری، نسبت به نویسندگان دیگر دارند دلم می گیرد.
در ایران هیچ چیز سر جای خودش نیست و ما برای رسیدن به بلوغ اندیشه چه راه دور و درازی در پیش داریم....!!!!
راستش وقتی فکرش را می کنم بین ایرانیان، کسانی که حتی توان نوشتن یک صفحه بدون غلط را ندارند با چه تحقیری از نویسندگان پرفروش و محبوب مردم، نویسندگانی مانند محمد حجازی یا ر. اعتمادی و فتانه سید جوادی و فهیمه رحیمی حرف می زنند در حالی که خودشان از فرط تنبلی، حتی عرضه پاکنویس کردن یک کتاب این نویسندگان را ندارند، وقتی می بینم کسی که از همان جمله ی اولش غلط املایی و دستوری دارد و بلد نیست قلم به دست بگیرد تا لاف های غربت خود را به روی کاغذ بیاورد و برای هر کاری با انواع شگردها و حقه ها مدام از این و آن کمک می خواهد با چه حس نفرت و تحقیری نسبت به انواع ادبیات و تولیدات نویسندگان و هنرمندان محبوب دوران خود که حافظه ی جامعه را تشکیل می دهند حرف می زند، از کوته فکری ایرانیان چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور شرمنده می شوم و یک بار دیگر به برداشت فروغ فرخ زاد از جامعه ی ایرانیان و جامعه ی ادبی زمان خویش، پی می برم و براستی که "در سرزمین قدکوتاهان، معیارهای سنجش، همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند" و همه چیز در جهت متوقف کردن و توقیف هر نوع حرکت و اندیشه ی متفاوتی گام برمی دارد و هر چه با جمع همنوا نباشد پس رسواست؟ و همه برای بازگشت به سوی صفر و زیر صفر است... راستی چرا توقف کنیم؟
وقتی اینها را می بینم و فکرش را می کنم که در قرن بیست و یکم، صادق هدایت هنوز موزه ندارد و خانه اش در تهران دارد خراب می شود و یا وسایل شخصی احمد شاملو با چه تحقیر و فضاحتی توسط پسرش برای دومین بار به مزایده گذاشته شد، چیزی تلخ قلبم را می فشارد.
در ضمن بر این گمانم که دیگر، توقف به هیچ وجه جایز نیست. ما بایست بنویسم و بنویسیم تا شاید روزی چیزی عوض شود.
راستی اگر گذارتان به نرماندی و شهر اوب افتاد، لطفاً به کنتس دو سگور هم سری بزنید.