logo





مئله مارریته

«پودموس» یا توهّم «نو» شدن

برگردان شهباز نخعي

شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۵ ژانويه ۲۰۲۲



گاه به نظر می آید که اردوگاه مترقی در زبان و اصطلاحات خود به گِل نشسته و زیر وزن نماد های خود لِه شده است. اما «هوای تازه» برای از نو جان گرفتن کافی نیست و خود را «کمتر مبارز» نشان دادن می تواند منجر به محروم شدن از حمایتی حیاتی در زمانی شود که آزمون نیرو جریان دارد.

در سال ٢٠١٤ حزب سیاسی جدیدی در اسپانیا، با وام گیری از کلام کارل مارکس «آسمان را تسخیر کرد». این حزب «پودموس» (می توانیم) بود که از گردهم آمدن دانشجویان پیشینی تشکیل شد که در سال ٢٠٠٦ در کافه تریای دانشگاه ها فریاد «نافرمانی» سرمی دادند. کسانی مانند آقایان اینیگو ارخون و پابلو ایگلسیاس، مدیر کتابخانه تعاونی مارابونتا و سخنگوی حزب کوچک و افراطی «چپ ضدسرمایه داری» (Izquierda Anticapitalista)، آقای میگوئل اوربان، و به ویژه مبارزانی از جنبش اجتماعی بزرگ «طغیانگران» سال ٢٠١١، که گاه در تشکل های ضدریاضتی گروه بندی شده بودند. جمع هایی که علیه اخراج مبارزه می کردند یا حتی سازمان های زنان هم از تشکیل دهندگان این حزب بودند. برنامه آنها به دست گرفتن قدرت از راه کنار زدن حزب های سنتی و فرستادن آنها به صفحات تاریخ بود.

٦ سال بعد، بسیاری از اعضای «پودموس» مانند آقای ایگلسیاس، تصدی وزارت خانه ها یا معاونت دولت سوسیالیست پدرو سانچز را به عهده دارند. در این ٦ سال، ضدسرمایه داری ها اتحاد خود با «پودموس» را بهم زده اند و آقای ارخون، شماره دو پیشین حزب، آن را برای تأسیس یک تشکل سیاسی معتدل تر دیگر ترک کرده ست. چنین تحولی را چگونه می توان توضیح داد؟ و چه درسی می توان از آن آموخت؟

١٥ ماه مه ٢٠١١، هزاران تن میدان های اصلی شهرهای اسپانیا را در واکنش به بحران ایجاد شده براثر ترکیدن حباب املاک و سیاست های ریاضتی ناشی از آن اشغال کرده بودند. این «طغیانگران» پایه های نظام سیاسی اسپانیا، متکی به تناوب قدرت در دست دو «حزب مردم» (PP) و «حزب سوسیالیست کارگری اسپانیا» (PSOE) را تکان دادند.

«نهادینه کردن طغیانگری حزبی سنتی »

به نظر بنیانگذاران «پودموس»، قیام ناشی از بحران «نظام سال ٧٨» است اشاره به قانون اساسی مصوب سال ١٩٧٨ پسا فرانکو که برمبنای این ایده بود که آشتی ناپذیری دیروز و زخم های گذشته می توانست در رشد اقتصادی و فراوانی التیام یابد. چنان که آقای ارخون توضیح می دهد: «پنجره ای از موقعیت گشوده شده و شرایط برای این فراهم شده که یک اکثریت سیاسی جدید، به طور مستقیم و با قطع پیوند با گذشته، توسط اکثریت اجتماعی ضربه خورده از بحران تشکیل شود» (٢). به ثمر رساندن این نارضایتی های دارای ریشه های متعدد و متفاوت و دادن «شکل نهادین به طغیانگری» (عنوان بیانیه اصلی «پودموس»)، از نظر رهبران آتی حزب ایجاب می کرد که جنبش «طغیانگران» را از مرحله اعتراضی عبور دهند. به عبارت دیگر، مطالبات جنبش ١٥ ماه مه (15-M) را تبدیل به یک برنامه ساختاری مستعد گردهم آوردن نیروهای سیاسی در ورای «اردوگاه مترقی» نموده و به بیان خاص خودشان آن را به لطف وجود یک حزب قادر به تعهد برای مبارزه در جهت کسب قدرت، جهت دهند.

در حالی که واژه «چپ» با «حزب سوسیالیست کارگری اسپانیا» (PSOE) و رسوایی های فسادی آمیخته بود که این حزب هم تقریبا به اندازه «حزب مردمی»(دست راستی) در آنها درگیر بود، «پودموس» تقابل مفاهیم چپ- راست را کنار نهاد و مفهومی دیگر را رواج داد. از یک سو، الیگارشی : حکومت خانواده ها و افراد قدرتمند، و از سوی دیگر کسانی که از نظام سیاسی موجود رنج می بردند. در یک طرف «طبقه»(کاست) حاکم و در طرف دیگر«مردم». در یک طرف «آنها» و در طرف دیگر «ما». رواج «فرضیه عوام گرایانه»ای که رهبران «پودموس» از نظریه های ارنستو لاکلو و شانتال موف، بر مبنای تجربه های به دست آمده در آمریکای لاتین، برگرفته بودند: در زمان های بحران های مهم، نارضایتی های گوناگون و گاه بدون ارتباط ( یا حتی درتناقض) با هم ، قشرهای مختلف جامعه را به حرکت در می آورد و حتی یک چهره سیاسی می تواند مردم را برای سرنگون کردن یک نظام فرسوده متحد کند (٣).

پری آندرسون (٤)، روشنفکر انگلیسی می نویسد: «امروز تنها نقطه حرکت قابل درک برای یک چپ واقع بین، آگاهی از شکست تاریخی اش است». آقای خوآن کارلوس موندرو یکی از بنیانگذاران «پودموس»، استاد علوم سیاسی در دانشگاه کومپلوتنس مادرید هم مانند آقایان ارخون و ایگلسیاس توضیح می دهد که: «فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بین رفتن پایگاه اجتماعی حزب های کمونیست اروپایی، موجب بی اعتباری نمادین متون مارکسیستی و باورهای کمونیستی شد». کاربرد قواعد چپ رادیکال سنتی- به عنوان نمونه، تکان دادن پرچم مزین به داس و چکش، در حال مطرح ساختن ملی کردن موسسات، یا زیر سئوال بردن سلطنت- در آن زمان معادل قرار گرفتن درمظان اتهام ضد سازندگی بود. آقای ایگلسیاس تحلیل می کند که: «زمانی که حریف ما را "چپ رادیکال" می خواند و نمادهای خود را به ما می چسباند، ما را به میدانی می کشد که در آن پیروزی برای او آسان تر است. اعتراض به توزیع نمادین مواضع، جنگ برسر "مفاهیم گفتگو" مهم ترین وظیفه ما است. در سیاست کسی که درمورد مفاهیم مورد منازعه تصمیم می گیرد، تا حدی زیاد نتیجه آن را تعیین می کند (٥)».

در چنین چشم اندازی، «پودموس» براین باور بود که بحث های تلویزیونی «از گفتگوهایی که در مجلس انجام می شود مهم تر است (٦)»، به ویژه از آن جهت که در عصر جامعه اطلاعاتی «مبارزه مردم بیشتر در رسانه ها جریان دارد تا در حزب ها (٧)». به این ترتیب، در سال ٢٠١٠ برنامه تلویزیونی «لاتوارکا» شروع شد که به عنوان یک وسیله «ضدبرتری جویی فرهنگی» ساخته شده بود. گروه مجری این برنامه هر هفته با نمایندگان سیاسی طیف های گوناگون به بحث می پرداخت و راهبری ارتباطی خود را اِعمال می کرد. آقای ایگلسیاس در سال ٢٠١٥ توضیح داد که: «"لاتوارکا" و "پودموس" همه کارهایی که چپ می گفت نباد کرد را انجام دادند. چپ می گفت تلویزیون انسان را کودن می کند و در یک بحث سیاسی تلویزیونی امکان ارائه خوب استدلال ها وجود ندارد (٨)». آقای خورخه مورونو، که مدتی دراز مسئول «سخنرانی و استدلال در پودموس» بوده و امروز نماینده جامعه مادرید تحت لوای تشکل «ماس مادرید» است، مطلب را چنین تکمیل می کند که: «در سال های ٢٠١٤ و ٢٠١٥، ما زمان بندی برنامه سیاسی و درعین حال موضوع گفتگوها – فساد، نوسازی طبقه سیاسی، مسایل اجتماعی و غیره – و چگونگی حرف زدن درباره آنها را تعیین می کردیم و برای حزب های دیگر موضع گیری درباره موضوعات مطرح شده خیلی دشوار بود».

به لطف موفقیت های برنامه تلویزیونی «لاتوارکا» - که ابتدا در یک تلویزیون قومی محله ای پخش می شد و بعد به یک تلویزیون عمومی در سطح ملی منتقل شد و به دعوت از شرکت کنندگان آن در برنامه های تلویزیون های دیگر انجامید-، آقای ایگلسیاس به چهره رسانه ای «پودموس» تبدیل شد. آقای ارخون با خوشحالی می گفت: «چنان که پیش بینی شده بود، رهبری رسانه ای پابلو [ایگلسیاس] یک ابزار سازندگی مهم است (...) این چیزی است که ما از تجزیه و تحلیل روند تغییرات سیاسی اخیر در آمریکای لاتین یاد گرفتیم (...)، با فروپاشی نمادهای جمعی، پرچم ها، حزب ها و نشانه ها، مردم با یک اسم خاص می توانند هویت بیابند (٩)». این رواج کیش شخصیت اعتراض هایی در جنبش ایجاد کرد، اما بسیاری پذیرفتند که موجب به جلو رانده شدن حزب شده است. این توانایی در کسب حمایت ها، توضیح گر این واقعیت نیز هست که، چنان که آقای خورخه لاگو، یکی از بنیانگذاران پودموس و استاد علوم سیاسی دانشگاه توضیح می دهد: ««پابلو [ایگلسیاس] بیش از آن که خود را براساس ایده هایش بنمایاند، خود را برمبنای آنچه به آن حمله می کرد و با آن مخالفت می نمود می نمایاند. او مخالف طبقه سیاسی حاکم، فساد و... بود. طیف های گوناگون "طغیانگران" که همه خاستگاه ١٥ ماه مه (15-M) داشتند، حس می کردند که او آنها را نمایندگی می کند (١٠)».

در ماه مه ٢٠١٤، پنج ماه پس از تأسیس، حزب با به دست آوردن ٨ درصد از آراء در انتخابات اروپایی شگفتی آفرید. این ورودی چشمگیر به صحنه سیاسی اسپانیا بود که آن را در رده چهارم – پس از حزب مردمی (٢٦ درصد)، حزب سوسیالیست کارگری اسپانیا (٢٣ درصد) و چپ متکثر (١٠ درصد) – که ائتلافی از حزب های چپ منطقه ای بود- قرار داد. در آن زمان همه چشم ها به انتخابات عمومی سال ٢٠١٥ دوخته شد و «پودموس» وارد یک روند سرسام آور نبردهای انتخاباتی شد. بین انتخابات اروپایی ماه مه ٢٠١٤ و انتخابات منطقه ای گالیس و سرزمین باسک در سپتامبر ٢٠١٦، حزب در ٧ انتخابات بزرگ شرکت کرد و درحالی که پی هایش هنوز در حال ساخت بود، به طور مداوم به کارزارهای انتخاباتی پرداخت و چنان که آقای ارخون به طور موجز می گوید: «درحال دویدن بند کفش هایش را می بست(١١)».

حزب چیزی را به کار انداخت که آقای ارخون آن را «یک دستگاه جنگی انتخابات» می نامد که می بایست هرچه سریع تر، با راهبردی مشابه «جنگ برق آسا»ی ارتش نازی آلمان در سال های ١٩٣٩ و ١٩٤٠ (blitzkrieg) – به پیروزی دست یابد. در حزب، کارآمدی حرف اول را می زد. عملکرد عمودی و سرعت عمل ارج نهاده می شد. به این ترتیب، مشارکت فعالان حزب در سطح این بود که از آنها خواسته می شد به جای شرکت در بحث های طولانی دموکراتیک بر مبنای اساسنامه و ساختار یک جریان مبارزاتی، به رهبری رأی اعتماد دهند.

آقای اوربان، یکی از بنیانگذاران «پودموس» و عضو «چپ ضد سرمایه داری» توضیح می دهد: «این نخستین شوک سیاسی بین دانشگاهیان حزب و ما بود». «چپ ضد سرمایه داری بعدا منحل و تبدیل به یک انجمن فرهنگی ( به نام «ضد سرمایه داری») شد تا بتواند در حزب پذیرفته شود. این حزب کوچک دارای صدها هزار فعال خیلی دخیل در سیاست بود. این اعضاء که در شهر ها بودند، نخستین استخوان بندی «پودموس» را تشکیل دادند و نقش تعیین کننده در تثبیت منطقه ای آن بازی کردند. به نظر آقای اوربان، «انحراف رأی اعتمادگیری» با کاربرد گسترده مشاوره و رأی گیری در فضای مجازی انجام شد که در آن «هرکسی می توانست شرکت کند و عضو فعال و هوادار ساده موقعیتی یکسان داشته باشند» . این شیوه کار «محافل»ی را محکوم کرد که پایه گذارساختار بودند و آنها را به «چیزی که جز زایده مشورتی در کمیته های کارزار انتخاباتی نبود» تبدیل کرد.

«پابلو ایگلسیاس را می خواهید، آری یا نه؟»

به نظر خانم ترزا رودریگز، رییس انجمن «ضد سرمایه داری» و نماینده «پودموس» در آندلُس تا فوریه ٢٠٢٠ (تاریخی که حزب را برای ایجاد تشکل «به پیش آندلُس» ترک کرد): «پودموس از داشتن یک سازماندهی توده ای، هوادار با کادرهای آموزش دیده خودداری کرد. یک بحث رودرروی رفقا، که در آن استدلال های متناقض مطرح می شود با توافقی جایگزین نمی شود که با یک رشته "آری"، "نه" یا "رأی ممتنع" بر روی یک دستگاه بدست آمده است. هواداران در طی بحث و گفتگوها شکل می گیرند و پخته می شوند. درواقع، آنچه از هواداران پرسیده می شود همیشه این است که: "، پابلو ایگلسیاس را می خواهید، آری یا نه؟" و از آنجا که همه برای این به حزب پیوسته بودند که عاشق او بودند، پاسخ همیشه "آری" بود».

گییرمو فرناندز، پژوهشگر علوم سیاسی می گوید: «پودموس به توده حزبی نیاز داشت اما برای آن ارزش قایل نبود». این از آن جهت بود که اولویت رهبران حزب اجتناب از انجام اشتباه هایی بود که چپ افراطی در ارتکاب آنها مقصر بود و حزب «از بیم آن که در اقلیت قرار گیرد چیزی که توده حزبی می خواستند را می گفت». فرناندز می گوید یک روز آقای ارخون برای او توضیح داد که: «من همواره خط تقابل با توده حزبی را دنبال می کردم: اگر یک "ضد سرمایه داری" یا هوادار "تروتسکی" می گفت "الف" من می گفتم "ب". قطب نمای من چپ افراطی بود و همواره درست بر خلاف جهت آن شنا می کردم». با این همه، آقای فرناندز می افزاید: «پودموس به توده حزبی و به ویژه باورمندترین آنها برای کارهای میدانی مانند چسباندن برگه های تبلیغاتی، اجرای کارزارهای انتخاباتی و غیره نیاز داشت».

این میل به زیاد متعهد(چپ گرا) به نظر نرسیدن «پودموس» را به حمایت از ائتلاف های بزرگ در انتخابات شهرداری ها واداشت. این ائتلاف ها در انتخابات شهرداری های بزرگ کشور از جمله مادرید، بارسلون، کادیکس، ساراگوس یا حتی لاکوروین برنده شدند. آقای اوربان به یاد می آورد که: «این یکی از بهترین نتایج انتخاباتی ما بود». اکثریت مورد حمایت «پودموس» در این شهرداری ها ، رودررو با واقعیت های شرکت در قدرت غالبا ناگزیر از تشکیل اتحادها و مشارکت با شهرداری های بدهکار، دستگاه های اداری دارای اکراه نسبت به تغییر و کارآمدی های محدود وابسته به انجام تغییرات در سطح ملی بود. در اینجا مشکل حزب این بود که چگونه خود را از تشکل های سیاسی چپ دیگر موسوم به «سنتی» متمایز سازد.

بنابراین؛ «پودموس» به اجتناب از اظهارات تفرقه آمیز ادامه داد. آقای موندرو توضیح می دهد: «برنامه ها ما را به موضع گیری وامی داشت و هرچه بیشتر موضع می گرفتیم، مردم دلیل های بیشتری برای موافق نبودن با ما داشتند». آقای رودریگو آمیرولا می گوید: «نخستین سند سال ٢٠١٤ که برای انتخابات اروپایی نگاشته شده بود می کوشید ایده های ناشی از جنبش های اجتماعی آن زمان، مانند حداقل درآمد همگانی، همه پرسی درباره سلطنت و زمان بندی برای بازپرداخت بدهی عمومی را بازتاب دهد. اما زمانی که دیده شد که بخت پیروزی در انتخابات بیشتر و بیشتر می شود، این فکر پیش آمد که باید کمی میانه روتر بود تا بتوان تعداد هرچه بیشتری از مردم را جذب کرد و خیلی رادیکال به نظر نیامد».

به این ترتیب بود که زمانی که در تابستان سال ٢٠١٥، در بحبوحه بحران یونان، آلکسی تسیپراس، رهبر حزب چپ رادیکال یونان- که اونیز انتخاب شده بود تا «میز را واژگون کند»، امتیازهای متعددی به بستانکاران داد، آقای ناچو آلوارز، دبیر اقتصادی «پودموس» گفت: «ما فکر نمی کنیم که یک روند بازسازی بدهی(...) چیزی باشد که درحال حاضر اسپانیا به آن نیاز دارد (١٢)». درپی آن بدبینی عمیقی درباره امکان اِعمال سیاست های ضد ریاضتی و انجام تغییرات سیاسی مهم در چهارچوب اتحادیه اروپائی پیش آمد که در آن «تروئیکا» (صندوق بین المللی پول، بانک مرکزی اروپا و کمیسیون اروپایی) قادر است از عملکرد دولت های مخالف با سیاست آن جلوگیری کند.

در همان حال، خلق و خوی رسانه ها نیز تغییر یافت. «گزارش های مربوط به چگونگی تشکیل حزب در یک گاراژ با ٣ رایانه و ٢ تلفن (١٣)» جای خود را به انتقادهای روزمره از رسوایی ها (که همه بعدا بدون پیگیری بایگانی شد) درمورد مسایلی مانند تأمین مالی مفروض حزب توسط دولت ونزوئلا یا ایران داد یا این فرض مطرح شد که – چنان که آقای ارخون به یاد می آورد- «پودموس» درواقع مأمور «دیکتاتور های کمونیست» آمریکای لاتین است. این چرخش رسانه ای نشان دهنده شکنندگی راهبرد مبتنی بر تلویزیون است: حزب دریافت که وسیله دیگری برای ارتباط با هواداران خود ندارد. به نظر آقای موندرو: «این فکر که می باید همه نیروی خود را روی تلویزیون گذاشت و کافی است پابلو ایگلسیاس در تلویزیون ظاهر شود تا کشور را تغییر دهد، خطا بوده است (...) او هرگز به میدان نرفت و به سودمندی آن باور نداشت». رسانه ها تا زمانی پذیرای «پودموس» بودند که آن را «بی آزار» می دانستند.

با نزدیک شدن موعد مهم انتخابات عمومی با اهمیت سال ٢٠١٥، فحوای سخنرانی های «پودموس» در مورد نهادهای اسپانیایی تغییر یافت. درحالی که در آغاز جنبش رهبران آن حملات متعددی علیه «رژیم ٧٨» می کردند و از ایده یک قانون اساسی دربرگیرنده همه اسپانیایی ها جانبداری می نمودند که چهارچوب قانون اساسی میراث سال ١٩٧٨ را بازتعریف کند، پس از آن از این ایده سخنی گفته نشد. دیگر بحث نه برسر سرنگون کردن نظام، بلکه برسر جابجایی طبقه حاکم بود که می توانست به یک دموکراسی رضایت بخش منجر شود. دیگر بحران رژیم وجود نداشت بلکه مشکل برسر رهبران بود.

با پذیرش طبیعت ساختاری تضادهای اجتماعی، گفتمان درباره طبقه حاکم و مردم – دو مفهوم محدود و بد تعریف شده – شکل نبرد بین خیر و شر و ناب و فاسد به خود گرفت. با فرض کمترین خطای اخلاقی، نبود پاک دامنی ، شر دامن کسانی را می گرفت که افشاگر آن بودند. حریف های آقای ایگلسیاس و رسانه ها چندین هفته از این حرف زدند که او، با گرفتن یک وام چند ده ساله، خانه ای به مبلغ ٦٠٠ هزار یورو در یک محله مسکونی طبقه متوسط به بالای مادرید خریده است.

راه افتادن مختصر اقتصاد اسپانیا در سال ٢٠١٥، گفتمان ضد ریاضتی «پودموس» را شکننده کرد. به علاوه بالا آمدن حزب لیبرال «سیودادانوس» (شهروندان) که گاه «پودموس راست (١٤)» توصیف می شد (اگرچه در سال ٢٠٠٦ تأسیس شده بود) راهبرد این تشکل جوان را به بیراهه کشاند. آقای ایگلسیاس می پذیرد که: «توسعه حزب سیودادانوس ضربه ای بد از سوی نظام حاکم، به ویژه برای این بود که این حزب توانست در رسانه ها جای موضع نوآور ما را بگیرد. اکنون یک حزب دیگر "تغییر" نیز وجود داشت (...)، این ما را عادی کرد و دیگر خارج از نظام به نظر نمی آمدیم (١٥)». آقای موندرو می گوید: «وقتی شما بگوئید که جنگ واقعی بین نو و کهنه است، کافی است نظام حاکم چیزی جدید ابداع کند تا شما دیگر نو نباشید». این را نیز باید به حساب آورد که «سیودادانوس» جایگزین «پودموس» در یک محور چپ- راست شده بود که «پودموس» می خواست از آن بگریزد.

پس از ١٧ ماه مسابقه شدید انتخاباتی، فهرست ارائه شده «پودموس» توسط آقای ایگلسیاس، که تشکل های کوچک اکولوژیست و چپ منطقه ای هم به آن پیوسته بودند، ٢٠.٦٦ درصد از آرای انتخابات عمومی ٢٠ سپتامبر ٢٠١٥ را به دست آورد که ترجمان آن کسب ٦٩ کرسی در کنگره نمایندگان – با مجموع ٣٥٠ کرسی- بود. «حزب مردمی» (PP)(دست راستی) و «حزب سوسیالیست کارگری اسپانیا» (PSOE) بدترین نتایج تاریخ خود را به دست آوردند ولی با این حال در رده های اول و دوم قرارگرفتند. آقای آمیرولا می گوید: «نتایج انتخابات در پودموس با برخوردی بد روبرو شد. تصور براین بود که مستقیما به جایگاه نخست اکثریتی دست می یابیم. برای پس از انتخابات برنامه ای نداشتیم و به آن نیاندیشیده بودیم. کارزار انتخاباتی ما را در خود فروبرده بود».

صفحه جدیدی برای حزب گشوده شد که می بایست درباره سازماندهی و راهبرد خود بازاندیشی کند. نداشتن اکثریت روشن و انتخاب پدرو سانچز سوسیالیست در ائتلاف اقلیتی با لیبرال های میانه رو «سیودادانوس» موجب تسریع در سازماندهی انتخابات عمومی جدید در ژوئن ٢٠١٦ شد. «پودموس» دست به ائتلاف با «چپ متحد» (رادیکال) با نام «اونیدوس پودموس» (با اتحاد می توانیم» زد که هدف آن پیروزی در انتخابات بعدی بود. این اتحاد به طور قطع حزب را به سمت چپ کشاند و به راهبرد عوام گرایانه نامشخص آن پایان داد. همچنین، این امر موجب رواج مجدد « آش شله قلمکاری از مواضع جناح ها» شد.

بحث های داخلی ناشی از این اتحاد، با مخالفت های موجود از چندماه پیش، درپی نتایج انتخابات جدل برانگیز دسامبر ٢٠١٥ درهم آمیخت. این جدل ها بین آقایان ایگلسیاس و ارخون درباره جهت یابی راهبردی برای ساخت یک اکثریت اجتماعی در انتخابات درگرفته بود. با سرایت این بحث ها به رسانه هایی که از به جان هم انداختن این دو تن لذت می بردند، رودررویی ها به تصویر حزب آسیب رساند و آن را به صورت نزاع بین خودخواهی ها و جنگ برای کسب قدرت جلوه گر ساخت.

با این حال، این مخالفت های داخلی هدفی واقعی داشت. آقای ایگلسیاس به طور موجز می گوید: «مسئله بزرگ دانستن این است که آیا ما باید عوام گرا(پوپولیست) بمانیم یا نه (١٦)». این امر به همان اندازه که در یک بحث راهبردی سیاسی مصداق دارد، در یک گفتگوی عمیق ایدیولوژیک هم مطرح است. آقای ایگلسیاس در اقدام اتحاد با «چپ متحد»، که بیشتر دارای گرایش مارکسیستی بود، از گفتمان اپوزیسیون رادیکال درباره الیگارشی خانواده ها و افراد قدرتمند دفاع می کرد و با این کار به طور عمیق به سوی مبارزات و جنبش های اجتماعی کشیده شد و هواداران را ترغیب به «تعمیق پایگاه در جامعه مدنی (١٧)» کرد تا بتواند یک «جبهه تاریخی» جدید شکل دهد. آقای ارخون هم به نوبه خود، به عنوان شاگرد مکتب موف و لاکلو، براین نظر بود که می باید راهبرد عوام گرایی را تا عمق پیش برد تا بتوان از آن یک برنامه مستقیم سیاسی قادر به جذب اکثریتی از مردم ساخت. به نظر او، «باید به جستجوی آنهائی که دربین ما نیستند رفت» و از «آویختن به هویت های گذشته» (١٨) که اتحاد با «چپ متحد» می تواند نماینده آن باشد اجتناب کرد.

سرانجام مصالحه ای با هدف اتخاذ موضع چپ، در عین کوشش برای متفاوت نشان دادن خود با «چپ کهنه» رادیکال انجام شد تا رأی دهندگان میانه رو به طور سنتی وابسته به «حزب سوسیالیست کارگری اسپانیا» (PSOE) را جذب کند. با عرضه برنامه جدید حزب در آغاز ژوئن ٢٠١٦، آقای ایگلسیاس در جایگاه رهبر «سوسیال- دموکراسی جدید» قرار گرفت و به طرح کارهای وینسنچ ناوارو، اقتصاد دان نزدیک به جناح چپ PSOE پرداخت، که زمانی مشاور خانم هیلاری کلینتون، و نزدیک به نگرش توماس پیکتی، یانیس واروفاکیس و جیمز گالبرایت و الهام بخش فصل اقتصادی برنامه حزب بود. او اعلام کرد که «در فضای سوسیال- دموکراسی احساس راحتی می کند چون امکان می دهد که از یک اکثریت اجتماعی دربرابر اقلیتی برخوردار از امتیازات دفاع شود». این موضع گیری جدید موجب ناراحتی نخست وزیر پیشین، خوزه لویی زاپاترو شد و او آن را اقدامی زمخت برای غصب هویت و تصاحب میراث خواند: «این خیلی خوب است که همه کس می خواهد سوسیال- دموکرات باشد، اما نماینده سوسیال- دموکراسی PSOE است (١٩)». با کسب ١٣.٤٢ درصد از آراء «اونیدوس پودموس» با فاصله زیاد پشت سر PSOE (٢٢.٦٣ درصد) و «حزب مردمی» (PP) (٣٣ درصد) قرار گرفت.

مخالفت ها در حزب خیلی مهم شده است

بحران کاتالان در اکتبر ٢٠١٧ نقص های راهبرد «مبهم» را نشان داد. به مناسبت برگزاری یک همه پرسی سازماندهی شده توسط دولت منطقه کاتالون، که دولت اسپانیا آن را غیرقانونی اعلام کرد، مردم منطقه به نفع خودمختاری رأی دادند و بحرانی سیاسی در سطح ملی ایجاد شد که برای مدت چند ماه در قلب برنامه سیاسی- رسانه ای قرار گرفت. «پودموس» در دفاع از موضع «حفظ فاصله برابر با دوطرف» با مشکل دچار شد. حزب از برگزاری همه پرسی رسمی دفاع می کرد و در عین حال از «نه» در همه پرسی پشتیبانی می نمود. این درحالی بود که در سال ٢٠١٤ حزب یک اسپانیای چند ملیتی را پیشنهاد می کرد و این کار برایش بهترین نتایج را در کاتالوین، سرزمین باسک و گالیس به وجود آورد و پس از آن از پرداختن به موضوع می گریخت تا در سطح ملی مخالفت بر نیانگیزد. خانم ماریا کورالس، سخنگوی «ان کومو پودم» (با هم می توان)، که یک ائتلاف تشکیل شده توسط «پودموس» در کاتالوین بود توضیح می دهد که: «حزب دریافت هربار که درباره کاتالوین، زندانیان یا علیه سرکوب موضع می گیرد آراء خود را از دست می دهد. بنابراین تصمیم گرفت در انتظار گذر از این وضعیت، از کاتالوین حرفی نزند» و این امر منجر به از دست دادن حمایت ها در منطقه شد، بدون آن که بتواند در سطح ملی درمورد مسئله کاتالان توفیقی به دست آورد.

«پودموس» که ٤ سال پیشتر برای خود مأموریت حذف PSOE را قایل بود، با رها کردن مطالباتی چون بازسازی بدهی یا ملی کردن بخش های راهبردی اقتصاد برای ارتقاء سوسیال- دموکراسی همخوان با مدل اقتصادی موجود، خود را رودررو با مسئله مشارکت در دولت آقای سانچز یافت. آقای ایگلسیاس در ٣٠ دسامبر ٢٠١٩ گفت: «یک دولت ائتلافی مترقی بهترین واکسن علیه راست افراطی (٢٠) در اسپانیا و اروپایی خواهد بود که بحران و سیاست های ریاضتی آن را مجروح کرده است».

در ژانویه ٢٠١٩، مخالفت های راهبردی و ایدئولوژیک در حزب خیلی شدید شد و آقای ارخون که در ابتدا در رأس فهرست «پودموس» در مادرید بود را واداشت که نامزدی خود در انتخابات محلی مادرید را تحت لوای «ماس مادرید» که خود او ایجاد کرده بود انجام دهد، درحالی که آقای ایگلسیاس اعلام کرد که «پودموس هم در برابر فرد شماره دو پیشین خود نامزدی معرفی می کند». یک سال بعد، در فوریه ٢٠٢٠، نوبت به تشکل «ضد سرمایه داری» رسید که اعلام کند به خاطر مشارکت «اونیداس پودموس» در دولت آقای سانچز از این ائتلاف خارج می شود. پس از شکستی سخت در انتخابات منطقه ای مادرید در ٤ ماه مه ٢٠٢١، که «پودموس» با قصد جلوگیری از انتخاب «حزب مردمی» (PP) و راست افراطی (VOX) در به دست گرفتن اداره منطقه در انتخابات حضور یافته بود، نوبت به آقای ایگلسیاس رسید که از همه سمت های خود در حزب استعفا دهد. او از آن پس فعالیت های سیاسی خود را در جایی ادامه داد که فکر می کند بیشترین کارآمدی را دارد. این محل، «روزنامه نگاری انتقادی» در رسانه های مختلف اعم از رادیو، تلویزیون و مطبوعات نوشتاری است.

مشارکت «اونیداس پودموس» در دولت آقای سانچز، به ویژه باعث افزایش دستمزد به میزان ٢٢ درصد، محدود سازی اجاره خانه و افزایش حقوق بازنشستگان بر مبنای تورم شد. آیا میز واژگون شده است؟ آقای موندرو می پذیرد که «همه این کارها نه سرمایه داری را از بین می برد و نه استعمار را. اما پیشرفت هایی است که زندگی میلیون ها تن را بهبود می بخشد».

١-مقاله «کمیاگران دروازه خورشید»، لوموند دیپلماتیک ، ژوئیه ٢٠١١
https://ir.mondediplo.com/2011/07/article1712.html

٢- Política, manual de instrucciones, film de Fernando León de Aranoa, 2016.

٣- Lire Razmig Keucheyan et Renaud Lambert, « Ernesto Laclau, inspirateur de Podemos », Le Monde diplomatique, septembre 2015.

٤- Perry Anderson, « Renewals », New Left Review, n° 1, Londres, janvier-février 2000.

٥- Pablo Iglesias, « Understanding Podemos », New Left Review, n° 93, mai-juin 2015

٦- « Militar en los medios de comunicación », émission « La Tuerka », Tele K, 24 octobre 2012.

٧- « La crisis del régimen », émission « La Tuerka », Tele K, 21 février 2013.

٨- Ana Domínguez et Luis Giménez (sous la dir. de), Podemos, sûr que nous pouvons !, Indigène Éditions, Montpellier, 2015.

٩- Política, manual de instrucciones, op. cit.

١٠- « Jorge Lago : “Ninguna de las reivindicaciones se ha cumplido” », ABC, 15 mai 2021.

١١- Íñigo Errejón, Con todo : De los años veloces al futuro, Planeta, Barcelone, 2021.

١٢- « Podemos rectifica y ya no pide una reestructuración de la deuda pública de España », Expansión, Madrid, 14 juillet 2015.

١٣- Política, manual de instrucciones, op. cit.

١٤- « Josep Oliu propone crear “una especie de Podemos de derechas” », El Periódico, Barcelone, 25 juin 2014.

١٥- « Understanding Podemos », op. cit.

١٦- « Iglesias cree que Podemos tiene que decidir “si seguir siendo populista o no” », El País, Madrid, 5 octobre 2016.

١٧- « Iglesias rescata su discurso más radical y llama al militante a “cavar trincheras” », Vozpópuli, 7 octobre 2016, www.vozpopuli.com

١٨- « Podemos ganar », 20 minutos, Madrid, 28 novembre 2016.

١٩- « Sánchez elogia el legado de González y Zapatero : “Son los mejores y del PSOE” », EFE, 17 juin 2016.

٢٠- « Iglesias : “Será el gobierno del sí se puede y la vacuna contra extrema derecha” », EFE, 30 décembre 2019.

Maëlle Mariette
روزنامه‌نگار
نقل از «لوموند دیپلماتیک» نسخه فارسی


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد