logo





در چالش با دگردیسی مهاجر

دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ - ۰۳ ژانويه ۲۰۲۲

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad04.jpg
به مرور زمان، جوانان شوریده و شیفتۀ جاذبۀ آوانگاردیسم درمی‌یابند که رهنمودهای قدما همواره فرسوده، سپری شده و بی‌فایده نبوده است. به ویژه وقتی می‌گفتند که از خُرد، کلان برخیزد.

این اشاره برای آنانی که در فهم عبارت‌های ظریف و پیچیده به دیوار اشکال برخورد می‌کنند، بدین معنا است که از تجمع چیزهای کوچک است که امرِ بزرگ و موثر پدید می‌آید. به عبارتی دیگر، "قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود".

البته آن قطره- قطره می‌تواند استعاره‌ای برای لحظه‌هایی از صبر و مدارای تاکنونی ما باشد که وقتی مظروفش پُر شد و سر رفت، سرانجام لبریز می‌گردد.

باری. در دو مفهوم تبعیدی و مهاجر، یک ریشۀ مشترک و شباهت رفتاری وجود دارد. وقتی که افراد در جماعت‌های مختلف موطن خود را ترک می‌کنند، آن‌جا یکی لایق صفت تبعیدی می‌شود و دیگری را مهاجر لقب می‌دهند.

اولی با این انگیزه می‌رود که جان خود را در ببرد. در دیاری دیگر می‌خواهد پناهی بیابد و سپس آن‌جا ببیند که برای اوضاع ناجور میهن و نبودِ آزادی چه می‌تواند بکند. چون او یک پناهجوی سیاسی و فرهنگی است.

اما دومی که مهاجرت می‌کند، در پی این است که در کشور دیگر سطح رفاهی زندگانی خود را ارتقا دهد. از این رو، زیاد دغدغه نخواهد داشت که در وطنش درها بر کدام پاشنه می‌چرخند.

در واقع مهاجر تمرکز خود را بر "میهن دوم" می‌گذارد تا نسبت به قبل راحت‌تر و مرفه‌تر زندگی کند. میل مرفه زندگی کردن، خواسته‌ای است که البته عقل سلیم بر آن مُهر تایید می‌زند. حتا اگر غالب این جماعت با "کیس"های من درآوردی و از طریق تقاضای پناهندگی سیاسی امکان اولیه اقامت خود را دست و پا کرده باشند.

با این حال خردِ انتقادی همواره نسبت مهاجر با فرد تبعیدی را می‌سنجد. تبعیدی‌ی که لحظه‌های رهایی جمعی را در غربت انتظار می‌کشد و از سوی مهاجر از ریخت افتاده و هم‌دست حاکمیت شده می‌تواند تهدید شود.

در این‌جا مسئلۀ دگردیسی مهاجر و از شکل و ریخت افتادگی یک تیپ اجتماعی به امر حیاتی برای تبعیدی آزادیخواه بدل می‌گردد. چون تا وقتی شرایط نفی آزادی و سانسور استبداد برقرار است، محرز است که تبعیدی به میهن بازنمی‌گردد. اما این پرنسیپ از سوی مهاجر رعایت نمی‌شود که به اندازۀ تبعیدیان نسبت به کمبود آزادی حساس نیست. او بر خود عیب نمی‌داند که هرازچندگاهی به موطن سفر کند. در این لحظه امکان یک دگردیسی پدید می‌آید که البته پیام‌ددار است. انتخاب مهاجر برای بازگشت، خود به خود ایراد و خطری برای تبعیدی ندارد. چالشی را هم برنمی‌انگیزد.

اما وقتی مهاجر با رفت‌وآمدهای ممتد از درِ دادوستد و منافع مشترک با حاکمان درآید، با تبعید و تبعیدی زاویه‌دار می‌شود. در این‌جا با یک صف‌بندی روبروییم که تبعیدی‌ را از مهاجر جدا می‌کند.

با این حال هر دوی اینان در جامعۀ پناه‌جوپذیر می‌توانند زندگی کنند و با هم کاری نداشته باشند.

اما آن قوز بالای قوز معروف زمانی پیدا می‌شود که مهاجر در نقش سفیر و فرستادۀ حاکمیت استبدادی ظاهر شود و همان الگوهای رفتاری رسمی را بازتولید کند.

این‌جا، دیگر امکان همزیستی مسالمت‌آمیز ممکن نیست. مهاجر هم‌سو گشته با حاکمیت، به دشمنِ تبعیدی بدل می‌شود و مدام در پی آن است که ضربه زند و نفاق ایجاد کند. بنابراین مهاجر دیگر شخصیتی نیست که اصولش بر راستی و درستی و صداقت استوار گشته باشد.

در واکنش نسبت بدین ماجرای دگردیسیِ مهاجر و نیز در تقابل با ترفند استحاله که حاکمان دشمن آزادی از آستین بیرون ‌کشیدهاند، تبعیدیان نکاتی را گفته‌اند. نکاتی که در چهار دهۀ تثبیت رژیم خلیفه‌گری بر ایران ابراز شده است. در زیر به آن‌ها اشارۀ اجمالی خواهیم کرد تا پیش‌زمینۀ بحث خود را روشن کنیم.

غلامحسین ساعدی در دومین شمارۀ نشریۀ «الفبا»ی خود، که دورۀ جدیدی از انتشار را در پاریس (فرانسه) تجربه می‌کرد، سرمقاله‌ای زیر عنوان «دگردیسی و رهاییِ آواره‌ها» دارد. این جُستار که با اشاره به اثر سنایی شروع می‌شود، در پی توصیف شرایط برزخی است که فرد تبعیدی در آن زندگی می‌کند(ساعدی برای رادیکالیزه کردن بحث خود او را "آواره" می‌خواند).

ماجرای همریشگی و اما اختلاف رفتاری مهاجر و تبعیدی را ساعدی به قرار زیر شرح داده است: "آواره، درست است که هجران و دردِ دوری از وطن را هم‌چون مهاجران دارد، ولی خود به انتخاب خویش جای خوش‌تر برنگزیده است".

ساعدی با این‌که اشاره‌های گزنده‌ای به بی‌تفاوتی و بی‌اعتنایی مهاجران دارد که "هر گوشۀ دنیا" را وطن خود تلقی می‌کند تا سر آخر "تمام دنیا طویلۀ مهاجر" شود، همّ و غمش تقویت آواره‌ای است که سرانجام باید از دلِ برهوتِ برزخ درآید. از این‌رو، به عادت اتهام‌زنی میان همقطاران می‌تازد و از تن دادن به خشک‌اندیشی و تعصب آنان را زنهار می‌دهد.

این مطلب که در بهار سال ۱۳۶۲ خورشیدی نگاشته شده، با این دلسوزی در مورد آوارگان و برشمردن خطراتی که ایشان را تهدید می‌کند، یکی از مانیفست‌های اولیۀ جنبش تبعیدیان در بعد از انقلاب اسلامی شدۀ ۵۷ است.

بیانیه‌ای که در سرانجامِ خود چنین توصیه‌ای را به ارث می‌گذارد: "آواره‌ها، باید سکوی پرشی پیدا کنند. آواره‌ها باید دنیا را آگاه کنند که چه بر سرزمین آن‌ها آمده‌است. آواره‌ها باید به همۀ دنیا و به تمام زبان‌ها بگویند که یک مشت جلاد دستاربسته، بر سر ملت بزرگ و زنده‌ای چه چادر سیاهی از مرگ گسترده‌اند".

نوشتۀ ساعدی هدفی جز تعریف مفهوم فرد تبعیدی و تقویت وی در برابر دسیسه‌های حاکمان زمانه ندارد. بنابراین متنی دفاعی است. هنوز به رفتار مهاجرانی کاری ندارد که در راستای خواسته‌های نظام حاکم به صورت از ریخت افتادهای وارد میدان می‌شوند. این دگردیسی مهاجر، آن زمان هنوز خود را به آشکاری رونمایی نکرده است.

ولی در مجموعۀ شعر «جاکش‌ها»ی مینا اسدی که چیزی حدود سه دهۀ بعد انتشار یافته (یعنی سال ۲۰۱۴)، بیان از دفاع و مفهوم‌سازی، به حمله و افشاگریِ عاملین سیاست‌های حاکم روی می‌آورد. این نکته را می‌شود در دفتر شعر یاد شده دید؛ و از جمله در آنجایی که به صراحت چنین روشنگری می‌کند:

"جاکش‌ها/ در میان ما جاسازی می‌کنند/ «جاسوس»/ در میان ما/ جاکش‌ها/ جابه‌جا/ جاسازی می‌کنند/.../ نمی‌شناسی/ نمی‌شناسی‌شان/.../ مثل ما مشت‌های‌شان را گره می‌کنند/ و می‌گویند/ همۀ آن چیزهایی را که ما می‌گوییم/.../ می‌گویند «ما»/ و از ما نیستند/ جاکش‌ها همه چیز را در میان ما جاسازی کرده‌اند/ «روزنامه‌نگار»/ «طنزپرداز»/ «مقاله‌نویس»/ «نویسنده»/ «شاعر»/.../ از همه رقم، جنس‌شان جور است..."

البته نمی‌توانم از این توضیح چشم‌پوشی کنم که مفهوم جاکش، همچون لقب شغلی خاص، تعریف جامع و مانعی برای انگشت نشان کردن حاکمان بدست نمی‌دهد. آن‌هم به یک دلیل ساده که اطلاعی از میزان بی‌رحمی جنایتکارانه یا فساد و ویرانگری شان منتقل نمی‌کند. از این گوشزد شاملویی هم بگذریم که هنگام توصیف حاکمان گفته بود که حتا "کریه واژه‌ای ابتر است". البته از همین گوشزد می‌توانستند اهل قلم عبرت بگیرد که کاربرد لفظ رکیک و زبان رکاکت برای شرح و توضیح حاکمیت پسا انقلابی ناکارا است و نمی‌تواند بطور کامل جوابگو باشد. حتا اگر برای یک لحظه شاعر و نویسنده‌ای را از خشم و عصبیت نسبت به شرایط دلخراش میهن بلا زده خالی کند.

در هر حالت انگیزۀ رسواسازیِ همدستان خودکامگی را باید در شکل واکنش به رفتاری دید که رژیم حاکم از فردای تثبیت خود پیشه کرد و هرگونه صدا و بیانگری غیرخودی را تارومار نمود.

از ساعدی تا اسدی و سایر اهل قلم تبعیدی در این چهاردهه، گویی به کار دیگری نپرداخته‌اند. جز این که با قلم و صدای خود بیداری را در دفتر تاریخ حفظ کنند که پشت آن چالش میان تبعیدی و مهاجر همدستِ ستم شده جریان داشته‌است.

هر کدام از ما که در این چهل سالۀ "نان شور و آب تلخ" تبعید را به قول دانته، مصرف کرده‌ایم. در اطراف خود دگردیسیِ دستجات جماعت مهاجر را شاهد بوده‌ایم. مهاجرانی که از همان دوران ریاست رفسنجانی به دعوت مکارانۀ وی برای بازگشت به ایران و سرمایه‌گذاری لبیک گفتند. در کنار این موجِ برگشتن، که برای هر کسی توجیه خاص وی را در کیسۀ جادویی خود داشت، رژیم حاکم شبکۀ نفوذ خود در خارج را گسترش داد. رژیم می‌خواست هم رقبای سیاسی خود را بیش از پیش حذف و سرکوب کند و هم نگذارد فرهنگ بدیل و آلترناتیوی در مقابل آن‌چه به عنوان ضد فرهنگ به جامعه تحمیل می‌کند، شکل بگیرد.

در شهر ما که اسمش "دروازۀ فرنگ" است، بیشتر به خاطر نمایشگاه کتاب جهانی که هر ساله از کشورهای مختلف مهمان دارد، از قدیم نیاز مداخله و نفوذ برای رژیم حاکم پدید ‌آمده‌است. این نیاز در واقع واکنشی است به افشاگری‌های اپوزیسیون. مخالفانی که هر ساله در نمایشگاه کتاب جمع و به سانسور در ایران معترض ‌شده‌اند.

در واقع، از همان اولین دهۀ حاکمیت خلیفه بر ایران، اتاق‌های فکر رژیم تلاش کرده‌اند که فضای نمایشگاه کتاب در فرانکفورت را به نفع خود تغییر دهند. بویژه که در ماجرای فتوا علیه رشدی در دوره ای از حضور رسمی منع شده بودند. آن تلاش سرانجام چند سال پیش ببار نشست و به نفع رژیم تغییر کرد. زیرا یکی از این به اصطلاح انجمن‌های فرهنگی که در پی "جنبش سبز" مثل قارچ روییده بود، جلسه‌ای ادبی ترتیب داد. جلسه‌ای که سخنرانان آن را کسانی تشکیل می‌دادند که قبلاً زیر سقف "ادبیات دفاع مقدس" فعال و در مطبوعات حزب‌الهی مثل نشریۀ "سوره" آثار قلمی خود را منتشر ‌کرده بودند.

در هر حال این توفیق رژیم را نباید دستِ کم گرفت. تلاشِ دست‌اندرکاران را به بی‌اعتنایی نباید سپرد زیرا آنان درست در جایی حرف خود را پیش برده‌اند که ناشران جهان جمع می‌شوند تا به طور آزاد آثار نویسندگان مستقل را عرضه کنند.

در حالی که رژیم حاکم برای برپایی جلسه‌ای که در آن عده‌ای "مهاجر" تریبون‌ساز می‌گردند تا "ادبیات دفاع مقدس" خود را عرضه کند، به واقع طرح و برنامه داشته است. این پرونده را می‌شود به دست گمانه زنی سپرد و داستانی علمی تخیلی از آن بیرون کشید. از این‌رو به‌نظر می‌رسد که نطفۀ این طرح و برنامه، روزی در یکی از دفترهای بخش "فرهنگ‌‌ساز" اطلاعات و امنیت کشور که در کل مسئول تداوم حیات رژیم فقها است، بسته ‌شده باشد. "برادر" مسئولی موظف می‌شود شبکه‌ای نفوذی برای شکست "هجوم فرهنگی استکبار جهانی" ایجاد کند. شبکه‌ای که سرانجام بتواند جلسه‌ای به نفع تبلیغات رژیم در فرانکفورت آلمان راه اندازد، بی‌آن‌که مراسم را کارمندان کنسولگری مربوطه به راه انداخته باشند.

در هرحال چنین مراسمی را نباید دست کم گرفت. آن‌هم مراسمی که پادوهایش از میان "دگردیسی مهاجران" می‌آید ولی تشویق نامه‌اش به اسم چند «برادر امنیتی کار فرهنگی» نوشته می‌شود.

در هر صورت، یک وقتی با برادر "آسید" تماس گرفته می‌شود که سابقۀ کار در رابطه با دوستی با کشور آلمان داشته است. او جزو تیم مدیریتی است که پس از ماجرای ترور میکونوس و قطع روابط دیپلماتیک اروپا با ایران، مراسم آشتی کنان ترتیب داده است. کسی که به بهانۀ الهام گوته از حافظ، جشنی در شهر وایمار راه انداخت و پای خاتمی ریاست جمهور وقت و پیروان "اصلاح طلب" را دوباره به آلمان باز کرده بود. این "آسید" برادر را به هیچ‌وجه نباید دست کم گرفت که خودش در تهران زندگی می‌کند و با همان چند باری که یک توک پا به آلمان سفر کرده، توانسته در خارج "انجمن فرهنگی" راه اندازد که به نفع یک رژیم ضد فرهنگ آزادی جلسۀ تبلیغی می‌گذارد.

در این راستا این که چه "حاجیه‌ خانم‌های نجیبی" در کنار کدام "برادران خر مرد رندی" آتش بیار معرکه گشته‌اند، از منظر آسیب‌شناسی تبعیدیان در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد. حتا اگر یکی از این "برادران" به خوبی نقش مظلوم ماجرای کربلا را بازی می‌کند و برای دلربایی از تمام بانوان شهر به شکل و شمایل "مرد محجوب" در‌آید. بطوری که به مفهوم"پرستوی نکره" معنا ببخشد.

او، که به‌نظر میرسد در بسیج افراد خودی و نخودی و بیخودی توانا باشد، در میان یادداشت‌های یومیه پروندۀ خاص خود را دارد. سوء سابقه‌ای که باید در روایتی مجزا بدان پرداخته شود. تا آن وقت ایشان را به ایزد متعال می‌سپاریم که شاید چندتا از این به اصطلاح نمایندگان خود بر روی زمین را به مجازات تبهکاری و جرائم‌شان برساند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد