به پیشواز شعار بی شرف توده ها
من
آن سهی قد سروِ جهانم
شکوهِ بودنم
آذرخشی ست
کوبنده وُ سوزان
برنگاهِ حقیرتان
آنگاه که
می رقصد باد
خرامان
در گیسوانِ غرورم
من
زنده ام
از پسِ قرن ها خون وُ جنون تان
از بنی قریظه
تا
خاوران
از کویِ دانشگاه
تا
خیابان وُ کوچه هایِ آبان
از خونِ کارگر وُ معلم
تا
مرگِ رودها
من
هنوز زنده ام
وز مرواریدِ اشکها
زیوری
برگردنِ شرافتِ خویش
من
سدِ سنگینِ جهل وُ
دیوارِ سترگِ ترستان را
شکسته ام
و
یکی واژه را تیشه ای
بر ریشه ی رذالت تاریختان
بی شرف
بی شرف
بی شرف
15/12/2021
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید