logo





مُهره ی مسئولیت

يکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰ - ۱۷ اکتبر ۲۰۲۱

طاهره بارئی

tahere-barei1.jpg
وقتی که فکر میکنم مسئله چقدر ساده است
که هیچکس پسر خدا نیست
آنهم تنها پسر
تنها فرزند
وهر کودک خیابانی
که کبریتی می فشارد در دستهایش، انجماد
صاحب فره ایزدی ست
هست از سلاله سیمرغان
آنوقت اشگ می بارد جای سنگ در مشتم
و می خواهم بدوم تا اولین مدرسه
تا آخرین در بسته دانشگاه
دخیل ببندم به نرده ها
بگویم آزادش کنید
که آزاد زاده اند او را
هر چند به سیخش کشیدید
در آوار ِ تار عنکبوتیتان


به دروغ نام گرفته اند مطلق و خاص و طلایه دار
از پیر و صاحب حلقه تا شاه و سلطان و تفنگچی ِعقیده دار
از روح منی تا «بُت می پزی، خوب می پزی، سرِ من در دیگت بجوش باد»
هیچکس نه روح دیگری نه دفتر خانه و سررسید ِ عقایدشان را به دست داراست
گر چه بسیار بوده اند آموزگاران دوره گرد
دلیران یک تا پیراهن
که به سینه فشرده کتاب نازک دلبند خود
و فراوان گذر کرده اند ازین راسته
پیام آوران طنین افکن نیمه شب
که دعوت نه به عبودیت بشری
نه پیوستن به زنجیرپُر وسوسه ای
بلکه به پنجره ی باز اشاره کرده اند

وقتی که فکر میکنم
(و چه مشکل است فهمیدن)
که به خدائی چرا گرفته اند این فوج ِلباس مداران را
معما نیست
به جدول ضرب نیازی ندارد
جای مهره ی مسئولیت را
به ناخن در صفحه ی شطرنج برچیده اند

فکر میکنم به همین سادگی ست
دستان یخ زده کودک را،هر کس اگر می گرفت در دستهای مسئولیتش
و راه میداد دیگران نیز چنین کنند
آنوقت این کلاه سر کودکان آواره می گذاشتیم
این ستاره ها به لباس مدرسه آنان دوخته میشدند
دفتر و دستک جای کبریت یخ زده می گرفت
و گوشه هر خیابان میشد تفرج گاهی
با سایبانی که باد های جهان را پس میزد
تا بهار بیاساید زیر طاق آن

و گر نه دیو چه میکند
در سرزمین اهورا ؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد