logo





حضور تاریخی طالبان در تهران ادامه دارد

جمعه ۱۶ مهر ۱۴۰۰ - ۰۸ اکتبر ۲۰۲۱

س. حمیدی

سال‌ها پیش از این، حیاط موزه‌ی هنرهای معاصر تهران را ضمن حفاظی فلزی از حریم بوستان لاله جدا کردند. موضوعی که با فکر سازنده‌ی بنای آن به چالش برمی‌خیزد. به طبع او قصد داشت تا چنین بنایی را به مسیری برای آمد و شد مردم عادی شهر بکشاند تا هنر نیز به سهم خود در زندگی روزانه‌ی شهروندان تهرانی نقش بیافریند. ولی جداسازی این ساختمان از فضای عمومی بوستان لاله و خیابان کارگر شرایطی را برانگیخت تا برای عابران دستیابی به حریم آن کاری مشکل بنماید.

اکنون در حیاط موزه‌ی هنرهای معاصر تعدادی مجسمه نیز جانمایی شده‌اند که ساخت و جانمایی اکثر آن‌ها به پیش از انقلاب بهمن بازمی‌گردد. هم‌چنان که در فضای شرقی حیاط موزه‌ی هنرهای معاصر، چشمان ما به مجسمه‌ای می‌افتد که زن و مرد کشاورزی را در دیدرس انسان می‌گذارد. زن همین مجسمه در حرکتی نمادین جوانه و بوته‌ای را آب می‌دهد. اما مرد به کار دروی محصول اشتغال دارد. از سویی مجسمه حدود دو متر و هشتاد سانتیمتر بلندی دارد. شاید هم به همین دلیل مدیران فرهنگی حکومت نتوانسته‌اند آن را به آسانی در انباری مخفی کنند. گفتنی است که پاهای لخت زن از همان ابتدا مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی را به خشم می‌آورد. تازه موهای بدون روسری و برهنه‌ی زن هم بهانه‌ی خوبی شمرده می‌شد تا کارگزاران حکومت طرد همیشگی آن را امری واجب بشمارند. چنان‌که مجسمه را در جایی قرار داده‌اند که هم از دید عابران خیابان مخفی م‌یماند و هم این‌که گردشگران بوستان لاله نیز از تماشای آن سهمی نمی‌برند. چون پشت مجسمه به سوی گردشگران بوستان لاله قرار می‌‌گیرد و جلوی آن نیز هرچند به طرف خیابان است، ولی دهها متر با عابران آن فاصله دارد.



با تمامی این احوال، روایت ماجراهای این مجسمه هم‌چنان پایان نگرفته است. چون بزرگی آن موجب می‌شود تا مدیران جمهوری اسلامی نتوانند آن را به انباری متروکه بکشانند و از سویی نمایش آن را نیز با دستورهای دین دولتی خود مغایر می‌بینند. چون اسلام حکومتی از پایه و اساس مجسمه و مجسمه‌سازی را برنمی‌تابد تا چه رسد که در فضای مجسمه بدن یا موی زن را نیز به نمایش بگذارند. علی خامنه‌ای به صراحت در یکی سخنرانی‌های خود پیرامون مجسمه‌سازی یادآور گردیده است: "در مورد مجسمه‌سازی باید حد و مرز مشخص شود". از نگاه او، حد و مرز هم مشخص است تا همهی مجسمه‌سازان کشور به ساخت تندیس‌هایی از سرداران سپاه و امثال محسن رضایی و قاسم سلیمانی روی بیاورند. تازه او در جایی دیگر از این هم فراتر می‌رود و خیلی روشن می‌نویسد: "ساختن مجسمه اشکال دارد". موضوع اشکال هم فقط در فضای فکری علی خامنه‌ای تأویل می‌پذیرد. چون هنرمندانی که مجسمه می‌سازند تا کنون در کار خود هرگز هیچ اشکالی نیافته‌اند.

توضیح این‌که مجسمه‌ی یاد شده حدود دو سال پیش انقلاب بهمن بود که بر سردر کاخ وزارت کشاورزی نصب گردید. اما بعد از انقلاب تحمل آن برای مصادره‌چی‌های انقلاب اندکی مشکل می‌نمود. چون همگی از ته دل باور داشتند که در این مجسمه به گونه‌ای فکر و اندیشه‌ی کمونیستی را نیز به کار گرفته‌اند. می‌گفتند برای اثبات چنین ادعایی دلیلی بالاتر از این نمی‌توان یافت که در فضای آن زن و شوهری کشاورز و کارگر را ارج می‌گذارند. تازه چرخ دندهای هم در کنار ایشان قرار گرفته بود که به ظاهر صنعتی شدن کشاورزی را در ایران تحسین می‌کرد. اما مدیران جدید جمهوری اسلامی چنان می‌پنداشتند که کشاورز و کارگرِ صنعتی در طراحی این مجسمه کنار هم می‌نشینند تا ضمن همدلی خود، برآمدن طالع حکومتی کمونیستی را نشانه بگذارند. از نگاه دولتمردان جمهوری اسلامی، چنین حکومتی تازه داشت از سوی شاه پا می‌گرفت که آن‌وقت مسلمانان طرفدار روح‌الله خمینی از راه رسیدند. به قول ایرج:

ایمان و امان به سرعت باد / می‌رفت که مسلمین رسیدند

در نتیجه برزنتی بر سر این مجمسه‌ی سه متری کشیدند تا چشمان بینندگان هرگز به گناه آلوده نگردد. سازنده‌ی آن داریوش صنیع زاده هم شاید در زیرزمین خانه‌ی دوستان خود پناه گرفته بود تا لابد از دست گزمه‌های جمهوری اسلامی جان سالم به در برد. در عین حال، خبر چنین موضوعی در مطبوعات آن زمان غوغایی به پا کرد. چنان‌که سرآخر مجبور شدند برزنت مجسمه را کنار بزنند و همراه با تغییرات لازم، از آن رونمایی به عمل آورند. این بار موهای زن کشاورز را با روسری پوشانند و پاهایش را نیز با پوششی برزنتی از دید رهگذران مخفی کردند. اما باز مطبوعات از ذکر آن‌چه که بر سر مجسمه می‌آمد، غافل نماندند. چنان‌که مدتی نیز برزنت و روسری را به دور ریختند و پای و سر زن را گلمالی نمودند. با این همه چنین مضحکه‌ای که راه انداخته بودند هرگز پایان نگرفت. سرآخر چاره را در آن دیدند که مجسمه را شبانه با جرثقیل به سر در موزه‌ی هنرهای معاصر ببرند و در آن‌جا نصب کنند. اما از نو طنز و شوخی مردم بالا گرفت تا آن‌که آن را از مقابل خیابان کارگر به فضایی دور دست از حیاط شرقی موزه‌ی هنرهای معاصر کشاندند.

توضیح اینکه کاخ وزارت کشاورزی در سال ۱۳۵۴ افتتاح گردید. سازه‌ای که در بیش از بیست طبقه ظرف چند سال در حاشیه‌ی بولوار الیزابت (بولوار کشاورز) سر برآورد. ساخت آن را عبدالعزیز فرمانفرماییان به نام خود به ثبت رسانده است. یادم می‌آید زمانی که این ساختمان افتتاح گردید هادی خرسندی در نوشته‌ای طنزآمیز پیشنهاد داد که در طبقات عریض و طویل این آسمانخراش تربچه بکارند تا شاید بتوانند ضمن چنین راهکاری دستِ کم تربچه‌ی کشور را تأمین نمایند. چون سیاس‌تهای کج‌اندیشانه‌ی کشاورزی شاه از پایه و اساس ایران به افلاس کشانده بود.

مدیران امنیتی جمهوری اسلامی کاخ وزارت کشاورزی را امروزه به بیغوله‌ای برای کارهای پنهانی خود مبدل کرده‌اند. به ظاهر ادعا می‌شود که این کاخ را قوه‌ی قضاییه از وزارت کشاورزی خریداری کرده‌است که این موضوع دروغی بیش نیست. درب ورودی و اصلی کاخ هم از زمان جنبش سال ۸۸ هم‌چنان بسته مانده است. از طبقات فوقانی و پشت بام آن نیز برای نصب انواع و اقسام دستگاه مخابراتی سود می‌برند و طبقات پایینی آن به گروه‌هایی از امنیتی‌های قوه‌ی قضاییه اختصاص می‌یابد که در هم‌سویی آشکار با نیروهای امنیتی نظام به سر می‌برند. بخش‌هایی از کاخ را هم در شورش‌های خیابانی مردم، برای بازداشت موقت شهروندان تهرانی اختصاص می‌دهند. به همین منظور هم درب اصلی آن را در بولوار کشاورز مسدود کرده‌اند تا برای آمد و شد خود از درب خیابان حجاب استفاده به عمل آورند.

ماجرای مجسمه‌ی یاد شده هنوز هم پایان نگرفته است. چون کارگزاران حکومت همگی به انتظار فرصت و فرجه‌ی مناسب نشسته‌اند تا حذف همیشگی امثال آن‌ها را غنیمت بشمارند. ولی صف‌آرایی منسجم و هدفمند هنرمندان و توده‌های عادی مردم می‌تواند جمهوری اسلامی را از دست‌اندازی مداوم و نامردمی به ساحت هنر و هنرمند بازبدارد. با این همه، مجسمه‌هایی از این دست کم نیستند که در تنهایی خود برای همیشه از چیدمان عمومی شهرها و موزه‌ها حذف گردیدند. جمهوری اسلامی پس از مصادره‌ی انقلاب بهمن، خیلی زود چنین راهکار کج‌اندیشانه‌ای را به تمامی شهرها و مراکز هنری کشور گسترش داد. چنان‌که همان موزه‌ی هنرهای معاصر را هم به انباری برای گروگانگیری هزاران تابلوی نقاشی و صدها مجسمه و اثر هنری مبدل کرده‌اند. ماجرایی که متأسفانه تا به امروز دوام آورده است. پیداست که در این خصوص، مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی آموزه‌های ناصوابی از روح‌الله خمینی و علی خامنه‌ای را پشتوانه‌ای برای رفتارهای ضد فرهنگی خود می‌گیرد. چنین آموزه‌هایی بدون وقفه به رشد آسیب‌زای خود در جامعه ادامه مید‌هد. چنان‌که اکنون نیز مبلغان آن، در سیمایی از طالبان و داعش حضور انگلی و مردم‌ستیزانه‌ی خود را در ایران و افغانستان یا دیگر کشورهای منطقه جشن می‌گیرد تا به گمان باطلِ سیاستچی‌های آن سوی آب‌ها، از رشد و بالندگی جنبش‌های دموکراتیک در این سرزمین‌ها جلوگیری به عمل آورند.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد