برپایهی سالیان دراز تجربه و تأمل در کار تئاتر، دریافت من اینست که هنرمندان در رویارویی با جهان بیرونی خود، یعنی با پدیدههای مختلف طبیعی، اجتماعی، سیاسی و یا اعم از هر چیز یا واقعهی بزرگ یا کوچک، امور عینی یا حسی که هر فردی در زندگی روزمره با آن روبرو میشود، تأثراتی احساس میکنند که تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم این رویارویی در همان زمان و یا در موقعیتی دیگر، این تأثرات یا در واقع احساس و ادراک خود را که نتیجهی یک فرایند تحلیلی از آن رویارویی است، به شکلی در هنرشان منعکس میسازند؛ در شکل یک اثر مستقل و یا بخشی از یک اثر هنری یا ادبی، به واسطهی وسایل بیان هنری ویژهی خود. در این بازتاب یا بازآفرینی هنری از این رویارویی است که مخاطبان هنر تجربهای را که چه بسا خود نیز قبلاً داشتهاند یک بار دیگر تجربه کرده، و اگر هنرمند آفرینندهی اثر توانسته باشد این تجربه را به درستی در کار خود بپرورد، تأثیری که بر مخاطب خود میگذارد برگی انکار ناپذیر بر صحت آن تجربه، و مهمتر از آن، تثبیت آن تجربه به عنوان واقعیتی در جهان پیرامونی است. مثالی بزنم: شعر نازلی احمد شاملو، امروز همه می دانند که در ستایش مقاومت قهرمانانهی وارتان سالاخانیان در برابر شکنجهگران دورهی دیکتاتوری شاه سروده شد. شاملو خود گفته است که این «شعر، نخست “مرگ نازلی” نام گرفت تا از سد سانسور بگذرد، اما این عنوان، شعر را به تمامیی “وارتان”ها تعمیم داد و از صورت حماسهی یک مبارزِ بهخصوص درآورد.» مثالی دیگر: شکست جنبش ملی و سوسیالیستی ایران با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و به دنبال آن خفقانی که در سراسر جامعه حاکم گشت، جامعهی ایران و بهویژه محافل روشنفکری ترقیخواه را برای سالها در خاموشی و افسردگی فروبرد. در این دوره، جدا از سکون، رخوت و سکوت که در عرصهی آفرینشهای هنری و ادبی شاهد هستیم، آثاری خلق میشوند که عموماً تأثرات نویسندگان، شاعران و هنرمندان از روزگار تیرهی این دوره است. شعر “زمستان” مهدی اخوان ثالث از شناختهشدهترین آنهاست. بازتاب این دوران تیره به ویژه در شعر دههی ۳۰ بیش از سایر آثار ادبی و هنری است. در عین حال، در همین دورهی خفقان و خاموشیِ پس از سرکوب خونین جنبش ملی و چپ ایران، آثاری خلق میشوند که نشان مقاومت و برای کمر راست کردن و ایستادگی در برابر این شرایط است. «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی نمونهی برجسته و ماندگار اینگونه آثار است.
با توجه به آنچه که گفته شد، به نظر من، میتوان از طریق هنر و ادبیات مشغلهی ذهنی، نگرانیها، عقیده، سلیقه، خواست ها، آرزوها، و حتی روحیات و شخصیت فردی یک هنرمند یا نویسنده و یا شاعر را شناخت و از طریق این آثار به شرایط اجتماعی و سیاسی دورهی آفرینندگان این آثار نقب زد. . به همین دلیل است که در ارزیابیهای انتقادی از آثار ادبی و هنری، کاربرد اصطلاحاتی که توصیف ویژگی اثار هنری یا ادبی این یا آن هنرمند و نویسنده است، کمک میکند تا ما به درک این آثار نزدیک شویم. به طور مثال، هنگامی که از احمد شاملو به عنوان شاعر آزادی نام میبرند، توجه ما به موضوع آزادی که تمی عام در شعرهای اوست معطوف میگردد. همچنین از طریق آثار ادبی و هنری نویسندگان و هنرمندان میتوان به مسایل جامعهای که در این آثار ترسیم شده، پی برد و وضعیت و شرایط آن جامعه را به طور نسبی بازشناخت.
من به عنوان یک هنرمند تئاتر آموختهام، یا چنین عادت کردهام که در برخورد با وقایع و حوادث اطرافم، به ویژه حوادثی که اهمیت و ظرفیت اجتماعی آن برای یک اثر نمایشی قابل اعتنا باشد، و بر خودِ من اثری جدی و عمیق بگذارد، کوشش کنم آنها را در شکل صحنهای نیز مورد تأمل قرار دهم. البته از آنجا که من یک نمایشنامهنویس حرفهای نیستم، عموماً موفق نمیشوم که این حوادث را در قالب نمایشنامه بیافرینم و درنتیجه کنار گذاشته میشوند. اما، درعین حال، حوادثی بوده که نتوانستهام گریبان خود را از آنها رها ساخته و به فراموشی بسپارمشان. یکی از این حوادث، واقعهی قتلعام زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷ است. نیازی به گفتن نیست که این واقعه، بهویژه با ابعاد گستردهای که حتی تا امروز پس از گذشت سی و سه سال از این جنایت جزئیات آن مبهم مانده و آمار دقیق جانباختگان دانسته نیست، و با توجه به برنامهریزی قبلی و طرح دقیق و سنجیده در روش آماده ساختن و پنهان کردن این جنایت عظیم و هولناک توسط جمهوری اسلامی، و شیوهی بیرحمانه، خشن، و سرعت عمل استثنایی آن در مقایسه با همهی جنایتهای مشابه، میتوان تصور کرد که چه آسیب و ویرانی جبران ناپذیری بر خانوادهها، بستگان، دوستان، اطرافیان جانباختگان، و به طور خلاصه بخش قابل اعتنایی از هموطنان ما وارد کرده است. هیچ انسان وجدانمندی که از این جنایت و تبهکاری با اطلاع باشد، نمیتواند به سادگی چشم بر آن ببندد.
من نیز در وهلهی اول به عنوان یک انسان و در وهلهی دوم به عنوان یک هنرمند خود را موظف میدیدم که در برابر این واقعه نباید سکوت کنم و باید کوشش کنم پاسخ مناسبی از طریق هنرم، تئاتر، در ارتباط با این جنایت پیدا کنم. به دنبال این اندیشه به مطالعه و جستجو پرداختم تا آگاهیهای خود را در زمینهی قتلعام به طور کلی، و درمورد کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، هر چه کاملتر کنم. این مطالعات و جستجوها از مسایل نظری دربارهی قتلعام گرفته تا روایتها، شهادتها و متن نمایشنامه را دربرمی گرفت.از جملهی این منابع، یک مجموعه که شامل چهار نمایشنامه درباره ی چهار قتل عام در چهار منطقهی مختلف جهان رخ داده، همراه با مقدمهای توسط رابرت اسکلوت توجه مرا جلب کرد. (ترجمهی این مقدمه را در این شمارهی فصلنامه خواهید خواند.)
در جریان مطالعات خود، متوجه شدم اگر چه منابع و مصالحی که تا امروز توسط بازماندگان جنایات جمهوری اسلامی انتشار یافته به اندازهی کافی برای آفرینش آثار نمایشی حاوی اطلاعات کافی و لازم هستند و میتوان بر آنها تکیه کرد، اما با تأسف عمیق باید اعتراف کنم که در برابر این منابع مهم که حاصل رنج و تحمل سالها زندان و شکنجه و رویارویی با مرگ و گذر از بوتهی آزمایشی سخت توسط بهترین فرزندان ایران بوده، بازتاب آن در آثار ادبی ما، و به ویژه در تئاتر ما، بسیار اندک و ناچیز است. این امر مرا به تأمل واداشت که واقعاٌ چرا تئاتر ما اساساً نسبت به مسائل و مصائب اجتماعی بیتفاوت، یا حداقل کمتفاوت، است؟ آیا پذیرفتن عامل سانسور - که متأسفانه واقعیت خشن و تلخی است و نباید آن را انکار کرد - اما، واقعاً، پاسخی قانع کننده است؟ من تصور نمی کنم. من بر پایهی اطلاعات و آگاهیهایی که از تجربهی نویسندگان و هنرمندان خودمان حداقل در صد سال اخیر دارم، و بنا بر شناخت عمومییی که از سابقهی تاریخی سانسور در ایران دارم، و همچنین برپایهی تجربهی حرفهای خود، چه پیش و چه پس از انقلاب تا زمانی که در ایران بودم، هم دشواریها و موانع سانسور را تقریباً میشناسم، و هم روش ها و راههای فرار از سانسور را. هنرمندان خلاق همیشه، در همه ی دوره های تاریخی و در همه ی نظام های استبدادی، دیکتاتوری، توتالیتر و انحصار طلب، مانند آلمان هیتلری یا دوره ی استالین در شوروی و یا در چین، برمه، عربستان سعودی و هر کشور دیگری که تصور کنید، توانسته اند به نحو خلاقانهای سانسور را دور بزنند و آثار خودشان را به دست مخاطبان خود برسانند. حتا اگر نتوان آثاری را در سرزمینی که آن اتفاقات رخ داده انتشار داد، خارج کردن آن آثار و انتشار آنها در خارج، به ویژه امروز با در اختیار داشتن تکنولوژی ارتباطات و ابزارهای این تکنولوژی، بسیار عملی و ممکن است. تنها هنرمندان کم مایه، محافظه کار، سازشکار، و هنرمندانی که اساساً با هنر پیشرو و متعهد زاویه دارند و با کنار آمدن با قدرت آسایش و رفاه برای خود تأمین میکنند، سانسور را بهانه آورده و تبدیل به عامل عمده میکنند. در شرایط سانسور طبعاً نمی توان همه چیز را با آزادی و روشنی و صراحت بیان کرد، اما می توان زبان، سبک و فرم هایی آفرید که از طریق آنها بتوان منظور و مقصود خود را ابراز داشت. کار هنر و هنر یک هنرمند خلاق، و البته متعهد ، اساساً همین است.
حاصل جستوجوها و مطالعات من پس از سالها نمایشنامهی «میان گور و ماه» بود که متن آن را در این شماره گنجاندهایم.
بهرحال، من در جستوجوهای خود با مسأله دیگری نیز روبرو شدم که به دلیل اهمیت آن مایلم دریافتهای خود را در اینجا با شما در میان بگذارم. همانطور که در بالا اشاره کردم، خاطرات زندانیان سیاسی ایران در دورهی جمهوری اسلامی و نوشتههایی که در ارتباط با زندان، شکنجه، اعدامهای دههی ۶۰، قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ و قتلهای زنجیره ای انتشار یافته، منابع باارزشی هستند که برخی از آنها در نشریات فارسی زبان و برخی به صورت کتاب و همچنین در اینترنت در دسترس هستند و میتوان از این منابع برای تحقیق، آفرینش آثار ادبی، داستان، شعر و نمایشنامه بهره گرفت. اما، با تأسف عمیق باید اعتراف کرد که بازتاب این حوادث در آثار ادبی ما، و به ویژه در تئاتر ما، بسیار اندک و ناچیز است. بررسی این مسأله و کنکاش در علل این موضوع خود بحثی مفصل و پیچیده است که در اینجا من از آن درمیگذرم و به فرصتی دیگر محول میکنم. اما، تا آنجا که حیطه ی جست و جوهای من توانسته به آثاری در این زمینه دست یابد، عناوین آنها را در زیر آوردهام. امید من آنست که کسان دیگری جستوجو در این زمینه را دنبال کنند تا بتوان بخشی ناگفته در تئاتر ایران را، حداقل از نظر متن، به تدریج فراهم آورد تا انگیزه و زمینهای برای اجرا در عرصهای تازه و کمیاب در تئاتر ایران فراهم آورد.
لازم به ذکر است که قصد من در آغاز یافتن نمایشنامههایی بود که منحصراً به موضوع قتلعام زندانیان سیاسی سال ۶۷ پرداخته شده باشد، اما از آنجا که مشخصاً جز دو نمایشنامه در این باره نیافتم، تصمیم گرفتم به جستوجوی نمایشنامههایی بپردازم که حول موضوع اعدامها، قتلعام و قتلهای زنجیرهای توسط جمهوری اسلامی نوشته شدهاند. بنابراین عناوین زیر نمایشنامههایی هستند که شامل این موضوعات میشوند.
از آنجا که این کار اولین گامی است که در جهت یک پژوهش وسیع دربارهی این گونه نمایشنامهها برداشته شده، احتمال میدهم که کمبودها و لغزشهایی داشته باشد. بنابراین بسیار خوشحال خواهم شد کسانی مرا از کمبودها و لغزشهای کارم آگاه گردانند.
نمایشنامههایی که به فارسی نوشته شده:
سوگواران (در مجموعهی سه نمایشنامه نسیم خاکسار نشر ایران فردا، پاریس، ۱۳۶۶/۱۹۸۷
یک دقیقه سکوت محمد یعقوبی اجرا تهران، ۱۳۸۴
مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید… بهرام بیضایی اجرا در تئاتر شهر، تهران، ۱۳۸۴
در یک خانوادۀ ایرانی محسن یلفانی نشر نِی، تهران، ۱۳۸۷/۲۰۰۸
دختری با روبان سرخ محسن یلفانی پاریس، ۲۰۰۹
یک پرونده، دو قتل نیلوفر بیضایی اجرا در آلمان، ۲۰۰۹
انتظار علی گِزِرسِز - رها نشر آلفا-ماکسیما، استکهلم، سوئد، ۱۳۹۰/۲۰۱۱
خاوران غلام آلبویه نشر استورنوس، آلمان، ۲۰۱۶
میان گور و ماه ناصر رحمانی نژاد اجرا در سن فرانسیسکو، ۲۰۱۶
کوک، کول و کوله شعله پاکروان اجرا در اروپا و کانادا، ۱۹- ۲۰۱۸
بهار هر سال محسن یلفانی نشر ناکجا، پاریس، ۲۰۲۰
نمایشنامههای خارجی دربارهی قتلعام:
Christopher Marlowe, The Massacre of Paris William Saroyan, Slaughter of Innocents [America] Arthur Miller, The Crucible [America].
Guillermo Calderon,The Villa [Chile]. Peter Weiss, The Interrogation Roel Adam, On the Other Side [Bosnia].
Michael Bhim, Distance Violence [Darfur].
Ping Chong and Michael Bohd, BLIND NESS: The Irresistible Light of Encounter [Congo].
Ad de Bont, Mirad, a Boy from Bosnia [Bosnis].
Amy Evans, Many Men’s Wife [Darfur].
Lorne Shirinian, Exile in the Cradle [Armenia]
Catherine Filloux, Silence of God [Cambodia]
Kitty Felde, A Patch of Earth [Bosnia]
Erik Ehn, Maria Kizito [Rowanda]
http://houseofiransacramento.org/