چند روز پیش برای دیدار دوستی راهی خانه سالمندان شدم. به وقت بازگشت در گوشهای از یک خیابان، جلوی خانهای که انگار در حال تعمیر بود، در میان تلی از کیسههای نایلونی ویژه آشغال که بر هم تلمبار شده بودند، چشمم به کتابی فارسی افتاد که از گوشه یک کیسه نایلونی بیرون زده بود. ناخودگاه به سویش کشیده شدم. یکی از جلدهای «تاریخ تمدن» ویل دورانت را دیدم که به زیر باران خیس شده بود. کتاب را برداشتم، دریافتم که کیسه نایلونی پر از کتابهایی است قدیمی. سر که بالا کردم، در میان «کانتن»ی از آشغال که در کنار کیسهها قرار داشت، صدها کتاب فارسی را مشاهده کردم که بر روی هم، به زیر باران خیس شده بودند.
با دیدن این منظره ناخودگاه چنان حسرتی بر دلم نشست که برای خودم نیز چنین احساسی بیگانه بود. چه میبینم: این همه کتاب فارسی، آنهم در خارج از کشور، یعنی آشغال؟ صاحب این کتابها به حتم از ایرانیانی بوده که سالهای سال ساکن خارج بوده است. این را از نوع کتابها میشد تشخیص داد. بیشترشان چاپ قدیم بودند. از آثار زرینکوب تا ذبیحالله صفا، از «دن آرام» و «شاهزاده کوچولو» تا کتابهای شاملو، همه غریبانه سر بر شانه هم در انتظار نابودی بودند. شکی ندارم که این کتابها میراث معنوی پدر و یا مادری است که پس از مرگ به فرزندان رسیده است. فرزند با این میراث چه میتوانست بکند، جز همین که شاهد بودم.
سالها پیش این سئوال به ذهنم رسید که اگر بمیرم بر سر کتابهایم چه خواهد آمد؟ در شهر کلن نهادی و یا انجمنی که کتابخانهای عمومی داشته باشد، وجود ندارد. تا کنون بارها چنین مراکزی بنیان گرفتهاند اما دیرپا نبودهاند. به کتابخانه شهر رجوع کردم که چند سالیست چند قفسه به کتابهای فارسی اختصاص داده است. قصد اهدای کتابهایم را با آنان در میان گذاشتم. گفتند جای لازم برای آن ندارند. پاسخ بخش شرقشناسی کتابخانه دانشگاه نیز همین بود.
دلم برای آینده کتابها و کتابخانههایمان میسوزد. به قول افغانها آدم «جگرخون» میشود. پیش چشم میدیدم که پس از مرگ من نیز برای فرزندانم راهی دیگر جز این باقی نخواهد ماند.
یاد سالهای نخست حضور ما در خارج از کشور میافتم. یکی از بزرگترین رنجهای ما؛ کسانی که کتاب میخوانند، نبود کتاب فارسی بود. باید سالها میگذشت تا کتابهای چاپ داخل کشور به خارج راه مییافتند. پایان کتابهایی را که به مرور زمان و با رنج فراوان جمع آوردهایم چیزی نخواهد بود جز همین که دیده بودم. این را اگرچه پیشبینی میکردم و با دوستانی نیز در میان گذاشته بودم ولی هیچگاه برایم به این شکل ملموس نبود. در میان انبوهی از کتابهای فارسی ریختهشده در «کانتن» پنداری کتابهای خودم را میدیدم.
هیچ شکی ندارم که صاحب این کتابها چند دهه بابت جمعآوری آنها وقت صرف کرده بود. کتابهای چاپ پیش از انقلاب به این معناست که طرف از کتابخوانانی بود که بیش از نیم قرن از ایران دور زیسته است.
یک چیز دیگر نیر با دیدن این منظره به ذهنم رسید. یاد کتابخانههای دیجیتال، از جمله «باشگاه ادبیات» در فیسبوک افتادم که در این سالها منبع نابی هستند در دستیابی به آثاری نایاب. آیا نمیتوان کاری کرد که تا رسیدن به موقعیت بالا، یعنی مرگ، چنین کتابخانههای شخصی را در اختیار این کتابخانههای مجازی قرار داد؟
این پرسش من از خودم بود که امیدوارم به پرسشی برای دیگر کتابخوانها در خارج از کشور نیز بدل شود. در این شکی نیست هر یک از ما در خانه خویش آرشیوی شخصی نیز از نشریات در کنار کتابها داریم. چنین آرشیوهایی شاید دیگر به کارمان نمیآید ولی اگر همین امروز آنها را به یکی از کتابخانههای معتبر دیجیتالی و یا مراکزی که در آرشیو اسناد فعال هستند، قرار دهیم، فردا شاید همچون کتابهای آن دوست نادیده در کنار خیابان به زیر باران ریخته نخواهند شد تا خمیر گردند. («آرشیو اسناد اپوزیسیون» و «آرشیو اسناد و پژوهشهای ایران در برلین» نمونههایی از این مراکز هستند)
بیایید پیشاپیش آگاهانه از مرگ کتابخانهی شخصی خویش پیشگیری کنیم. آلمانیها ضربالمثلی دارند که میگوید: «اگر چیزی را ده سال استفاده نکردی، بدان که دیگر استفاده نخواهی کرد. پس بیهوده در خانه انبار مکن.» ما ایرانیها از آنجا که در فرهنگ سانسورزده زندگی کردهایم، همیشه ترس آن داشتهایم که مبادا فردا این کتاب ممنوع گردد و غیرقابل دسترس. در خارج از کشور اگرچه سانسور وجود ندارد، دوری از ایران خود این موضوع را تشدید میکند. پس چه بسا کتابها که خریدهایم، به این امید که روزی در فرصتی مناسب بدان رجوع کنیم. متاسفانه چنین فرصتی برای کتابهایی هیچگاه پیش نیامده و این آثار سالهای سال بدون مصرف در کتابخانه ماندهاند. در کنار چنین آثاری کتابهایی هستند که یک بار خوانده شده و دیگر سالهاست مورد استفاده قرار نگرفته است و به حتم پس از این هم قرار نخواهد گرفت.
حال با وجود کتابخانههای مجازی و با اهدای چنین آثاری به این مراکز، این کتابها نه تنها همیشه برای ما قابل دسترس خواهند بود، دیگران نیز به وقت نیاز از آن استفاده خواهند کرد.
کتابخانههای دیجیتالی در دنیای مجازی گاه در برابر سانسور از نیستی و محکوم به مرگ شدن یک اثر پیشگیری میکنند. گاه دستیابی به آثاری را که در بازار یافت نمیشوند، برای خواننده ممکن میگردانند. و گاه نیز، چون مورد فوق، در برابر مرگ کتاب و کتابخانه میایستند.
آری میتوان از این امکانها استفاده کرد و چرا نه؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد