logo





چرا ایرانیان درک نادرستی از تفلسف نیچه یافته اند ـ ۲

تعزیه قهوه خانه ای و مناجات تراژدی نیچه ای

سه شنبه ۶ مهر ۱۴۰۰ - ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۱

فرهاد قابوسی

مثلی است که جهت فهم بهتر طرفداران ایرانی نیچه تکرارش برای آنان که به امثال و حکم نیچه عادت کرده اند، مناسب بنظر می رسد: "چمن همسایه سبز تر است".

برهمین اساس پیش پا افتاده است که ایرانی "مترقی" تعزیه ایرانی را متحجر می شمارد، اما تراژدی کهنه تر یونانی عَلَم شده وسیله نیچه را چون اسامی تراژدی و نیچه اروپایی اند، مترقی می شمارد. درحالیکه تراژدی چه از لحاظ زمینه و ساختار دینی و سنتی و چه از نظر عملکرد ادبی و هنری اش چیزی جز همان تعزیه ایرانی و نوحه خوانی سنتی شرقی نیست.

اما استنباط ایرانی از نیچه زمانی سطحی تر می شود که همچنانکه در بخش اول مقاله اخیر ارزیابی کردم، ایرانی طرفدار نیچه از استوار بودن بینش نیچه نسبت به فرهنگ، تاریخ و فلسفه بر اساس برداشت او از تراژدی یونانی بی خبر باشد. لذا در مقاله مذکور توضیح دادم که اساس بینش و اندیشه نیچه چگونه متکی بر استنباط غلط او از آنتاگونیسم تراژدی یونانی و تعمیم سطحی و عجولانه آن بر کلیت فرهنگ و فلسفه است. همچنانکه نیچه شناسان آلمانی نیز مقایسه او و متفکرین دیگر آلمانی را در ارتباط با همین استنباط نیچه تنظیم کرده اند (1).

من در مقالات پیشینم در همین سایت و منابع دیگر زمینه یونان گرایی نیچه را بر اساس شرایط مادی و داده های تجربی زندگی نیچه بررسی کرده ام که تحت تاثیر یونان گرایی محیط اشراف زده خانوادگی و زندگی نیچه قرار داشت و بواسطه رشته تحصیلی او که زبان یونانی بود، تشدید شد (2): چون مجامع اشرافی آن عصر از طریق ترویج یونان گرایی در فرهنگ در پی محملی برای توجیه اهمیت خویش در عصری بودند که اشرافیت قدیم بواسطه مدرنیسم اروپا خصوصا در سایه رواج سوسیالیسم درحال مرگ بود. همچنانکه در آن عصر دگرگونی ارزشهای اجتماعی همه اقشار متحجر قدیم اروپا توجیه موجودیت و عملکرد ضد مردمی خود را در بستن خویش به فرهنگ های قدیم یونانی ـ رومی اروپا می دیدند. در روال توجیه نظامهای متحجر عصر بوسیله رجوع و همبستگی با ساختارهای قدیم اروپا بود که اشراف آلمانی و دست پرورده های فرهنگی شان نظیر نیچه خود را وارث فرهنگ یونانی می شمردند، در حالیکه دولتمردان فرانسوی خودرا وارث تمدن و سیاست رومی شناخته و دولت فرانسه را جانشین امپراطوری روم قدیم می دیدند.

لذا خواننده علاقمند می تواند در مورد یونان گرایی اشراف و باصطلاح "نخبگان" اشراف زده نظیر نیچه به آن مقالات (2) و نیز منبع (1) رجوع کند. لازم به یاد اوری است که من در همان مقالات تاثیر مخرب مرشد نیچه یاکوب بورکهاردت ضد شرقی که فرهنگ منجر به فاشیسم ایتالیا را بعنوان ایده آل فرهنگی اروپای مدرن معرفی کرده است، یادآوری کرده ام (2). یعنی زمینه نژادپرستی آریا گرا و فاشیستی نیچه تحت شرایط زندگی، تحصیلات و تاثیر مستقیم فکری یاکوب بورکهاردت، واگنر و شوپنهاور مهیا بود (2). ازاینرو در ادامه صرفا مایلم به نادرستی بینش اروپا زده طرفداران ایرانی نیچه در مقایسه تراژدی و تعزیه و برخی بهانه های سطحی آنان در دفاع از نیچه اشاره کنم.

«تعزیه (نوحه خوانی ـ شبیه خوانی ـ سینه زنی)» نوع ایرانی و شرقی «تراژدی (آواز دسته جمعی کلیسایی ـ همسرایی نمایشی ـ راه پیمایی دینی (پروسِسیون))» است. همچنانکه ساختار مذهبی این هردو نه تنها از مرجع و مصارف دینی مستقیم شان در عزاداری مذهبی، مسجد، کلیسا و کنیسه نظیر آوازهای دسته جمعی دینی مسلم است، بلکه تنها عوام از اساس مذهبی تراژدی یونانی بی خبرند و تصور می کنند چون در دوران معاصر نمایش های تراژدی یونانی در تئاترها اجرا می شوند، لذا تراژدی یونانی از تئاتر و هنر بر آمده و غیر از تعزیه دینی بوده است. درحالیکه نه تنها هنر یونانی مشخصا بر آمده از دین و مذهب است بلکه هر فرهنگی نظیر فرهنگ یونانی زمینه در باورهای اولیه دینی دارد که توام با آنچه که تبدیل به فلسفه شد صورت پذیرفته است (3). و همین اساس مابعدالطبیعی دلیل نابسامانی فرهنگ ها، روال ضد بشری فرهنگ های دینی نظیر فرهنگ مسیحی استعمارگر و تناقضات فرهنگی با واقعیات اجتماعی خصوصا در عصر کنونی است.

از نظر عملکرد نیز تاثیر تعزیه در فرهنگ، ادبیات و هنر (موسیقی و آواز) مطابق شرایط اجتماعی در شرق مشابه تاثیر تراژدی در همان مباحث تحت شرایط اجتماعی غرب بوده است. هردو از باورهای دینی بر آمده و هردو تاثیرات مشابهی بر فرهنگ و هنر شرق و غرب داشته اند.

اما طرفداران نیچه بواسطه بی خبری از تاثیر تراژدی یونانی بر بینش آریا زده او در فقدان استدلال منطقی ترفند های سطحی در دفاع از نیچه جعل کرده اند که از "ابداع روانشناسی در فلسفه" شروع و به ایرادات کلامی ختم می شوند. در حالیکه از نظر منطق روشن است که تمامی پرداخت های متقدمین به روانشناسی از جمله نیچه در قرن نوزده در عصر ماقبل صورتبندی تجربی ـ پزشکی روانشناسی وسیله فروید (اوایل تا اواسط قرن بیستم) جز داستانپردازی ذهنی غیرعلمی چیزی بیش نمی تواند بوده باشد. لذا پررویی طرفدارن نیچه از جعل مذکور فراتر رفته و منجر به مغالطه می شود:

سالها پیش شخصی از فرط آریازدگی "مینوی" اش در فقدان استدلال منطقی با جعل اسامی برای متفکرینی که دهه ها پیشتر در نوشته های فلسفی ایرانی مدخل یافته اند، سعی در مغالطه در نظر من دال بر اشراف گرایی و آریا پرستی نیچه و اینکه نیچه به نص خود در مقایسه با هَینه شاعر و مطابق شعروارگی عمده نوشته هایش: نه فیلسوف بلکه ادیب بوده است، کرد (2.1). و چون شخص مذکور شعر را صرفا در محدوده ابیات شعر فارسی شناخته و معتقد بود "که شاعر آنست که فلان تعداد بیت شعر گفته باشد"، حتی نظر خود نیچه را که در پی بازسازی دنیای شعر تراژدی و قهرمانپرستی یونانی خود را شاعر بازسازنده سنت قدیم بینش قهرمانی می شمرد، نپذیرفت.

کمااینکه علت عمومی اینکه طرفداران ایرانی نیچه نتوانسته اند شاعر بودن نیچه را بفهمند، اینست که آنان شعر را صرفا از زاویه شعر محدود و منظوم فارسی شناخته اند و تصوری محدود از شعر دارند. ولی متوجه نیستند که نه تنها شعر در زبانهای لاتین: مقید در نظم و اوزان شعر فارسی نیست، بلکه نثر مسجع مناجات که نوشته های نیچه بخوبی قابل مقایسه با آنست و حتی شعر آزاد ایرانی نیز محدود در قیود مذکور نبوده است. از اینرو همچنانکه راسل و دیگر محققین مسلط به زبانهای لاتین نوشته های نیچه را تغزلی و شاعرانه شمرده اند، می توان ترجمه فارسی نوشته های نیچه را بخوبی نمونه ای از شعر آزاد فارسی شمرد. همچنانکه شعر یعنی بیان غریزی، احساساتی و شوق آمیز نظر؛ در حالیکه نثر در مقایسه و مقابله با شعر مقید در بیان معقول و غیرغریزی موضوع است. و مشخصا به همین معنی شعر است که محققین نوشته های نیچه را شعر شمرده اند. همچنانکه "مهمترین" اثر نیچه نیز که «چنین گفت زرتشت» باشد، محتوی و ساختار شعری دارد. بنظر من در ارتباط بینش مذهبی میراث خانوادگی نیچه و مناجات است که راسل نوشتجات و خطاب نیچه را که پدرانش کشیش بودند، واعضانه و از بالای منبر نسبت به مردم پائین منبر شناخته است.

اما ایرانی طرفدار نیچه چون منبر کلیسای اروپایی را غیر از منبر مسجد ایرانی می شمارد بین وعظ ایرانی و وعظ نیچه تفاوت می گذارد. درحالیکه هردو از بالا به پائین تعیین تکلیف کرده اند.

شخص مذکور چون اهل استدلال نبود سعی کرد با جعل اسامی نظیر "هایدإگگر" با مغالطه اصل موضوع مورد بحث که جنون یونان زدگی، اشراف گرایی و آریا پرستی نیچه بود، از آب گل آلود نیچه زدگی ماهی بگیرد. در حالیکه دهه های پیش از این شخص، در ایران "هایدگر" نوشته و می نویسند که من به تلفظ آلمانی اش "هَیدگر" تصحیح کرده ام. از آنجایی که این شخص مسلط بر زبان آلمانی نبود، در فقر اِشراف نسبت به معیارهای متداول زبان های آلمانی و فارسی نام "هایدإگگر" را برای این متفکر نازیست نیچه گرای آلمانی جعل کرد که هیچ اهل فلسفه ای در ایران نه چنان تلفظ و نه می نویسد. همچنانکه به آلمانی نیز هیچگاه نام هیدگر چنین تلفظ نمی شود. چون فقط ایرانیان کم آشنا به زبان آلمانی این اسم (4) را به غلط "هایدإگگر" و یا نیمه درست "هایدگر" می خوانند ولی شخص مسلط به زبان آلمانی آنرا نظیر آلمانی ها (به فتح حرف ه و بدون تشدید حرف گ) "هَیدگر" تلفظ می کند. این شخص چون آلمانی نمی دانست متوجه نبود که کلمه متداول تری در زبان آلمانی وجود دارد (5) که بفارسی "هَیده" باید خواند شود (به معنی زمین زراعت نشده) و هیدگر بعنوان کسی که زمین را شخم کند، از آن مشتق می شود. غلط تر از همه تشدید "گگ" در این نام است که بیسوادی آن شخص را نسبت به زبان آلمانی می رساند. چون آلمانی معاصر پسوند (6) که معادل "شخم زن" است با تشدید "گ" تلفظ نمی کند. و این صرفا بیسوادی شخص مذکور را می رساند که چون از تلفظ صحیح آلمانی نام متفکر مذکور بی اطلاع و از ساختار این نام ـ که توضیح دادم ـ بی اطلاع تر است، چنین تلفظ مسخره ای را تصور کرده است.

شخص مذکور در فقدان استدلال پس از تفصیلات بی ربط از متفلسف مسیحیت گرا به اسم ارنست بارتل دلیل بر حقانیت نظر نیچه آورده است که نیچه تاثیر بزرگی میان مردم آلمان داشته است. بی خبر از اینکه هیتلر تاثیر بزرگتری روی همین مردم آلمان داشته است. و تاثیر بسیار میان عوام دلیل منطقی بودن نظرات کسی نمی شود. خصوصا که همین مردم آلمان از فرط تاثیرات "مثبت" (!) نیچه از هموطنانشان صابون ساخته اند و این وحشیت کافی بر وحشیت بینش نیچه محسوب می شود که مدافع قتل عام "درندگان موبورآریایی " از "مردم عادی" و کشتار یهودیان ضعیف النفس اخلاق گرا به دست آریائیان قوی النفس ضد اخلاق بود (2). همچنانکه هر بینش وحشی نظیر بینش دیونیزوسی نیچه، سطحی، ابتدایی و ضد منطقی است.

این شخص که تلفظ درست نامهای بسیار مشهور آلمانی را نظیر هیدگر را نمی دانست، بجای پاسخ به استدلال من که مطابق مرجع («عصر روشنگری» ترجمه ابوطالب صارمی) "جرج سانتایانا نوشته های نیچه را «تجدیفات کودکانه» نامیده است"؛ سعی کرد که با اشاره به افتادن حرفی در نام لاتین سانتایانا مغالطه کند. در حالیکه نه تنها نام فارسی فیلسوف در مقاله من بدرستی "سانتایانا" نیز آمده بود. لذا افتادن یک حرف صرفا بهانه است، بلکه مسئله اصلی اینست که چرا سانتایانا بعنوان فیلسوفی شناخته شده نوشته های نیچه را "تجدیفات کودکانه" (ارزش ناشناسی یا کوته بینی کودکانه) شمرده است و این نظر توام با نظرات برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» و مورخ فرهنگ و فلسفه ویل دورانت در «تاریخ فلسفه» که نوشته های نیچه را تغزلی و شعر آلوده ارزیابی کرده اند، ثابت می کند که متخصصین فلسفه نظرات نیچه را فلسفه محسوب نمی کنند بلکه شاعرانه و کودکانه ارزیابی کرده اند.

دیگر نوشته های طرفداران ایرانی نیچه در سالهای اخیر نیز همه از زاویه ضد شرقی و اروپا مرکز و بدون توجه متن اصلی آثار او نوشته شده اند.
کوتاه سخن که سطح نظر طرفدران نیچه نظیر نوشته های خود وی در سطح تعزیه است.
حواشی و توضیحات:

(1)
H. Münkler, „Marx, Wagner, Nietzsche: Welt im Umbruch“, 2021, Rowohlt.
(2) بخشی از مقالات من در باره نیچه:
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=21965
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=22324
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=22416
ـ اشاره به وحشیت نظر نیچه در رابطه با "درندگان موبور" را مدیون ارنست توگندهات استاد فلسفه در برلین هستم. ویل دورانت نیز در تاریخ فلسفه اش اشارات مشابهی دارد. منابع مشخص نظرات وحشیانه نیچه در آثار او نظیر "نسب نامه اخلاق" در مقالات بالا آمده اند.
(2.1) در مورد این مقالات من چند سال پیش نوشته ای سطحی تحت عنوان "روشنفکر ایرانی و ذره ای نیچه" در سایت "اخبار روز" منتشر شد. این نوشته چون سطحی و مغالطه آمیز بود، لذا نه من خبری از آن یافتم و نه اگر میافتم در آن زمان نیاز به توجه داشت. اما در توضیح نقد اخیر من در مورد سطحی بودن نظرات طرفداران ایرانی نیچه اشاره به آن لازم بنظر می رسد، چون شدت سطحی بودن، مغالطه و بیسوادی طرفداران ایرانی تفلسف نیچه را روشنتر می کند.
(3)
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=31929

http://www.iran-chabar.de/news.jsp?essayId=76846
ـ من در مقالات مربوط به منشاء دینی فلسفه یادآوری کرده ام که نظر صحیح راسل در مقدمه «تاریخ فلسفه غرب» اینست که "فلسفه بعنوان چیزی بر آمده از الهیات، در قرن ششم میلادی در یونان آغاز شد، و پس از گذراندن دوره خود با ظهور مسیحیت و سقوط روم دوباره در الهیات غرق شد". در ترجمه آقای دریابندری او اصطلاح مستدل (3.1) متن انگلیسی را که "برخاسته از (برآمده از زمینه) یا (برجسته) نسبت به زمینه" معنی می دهد، به روال ترجمه عامیانه انگلیسی به "متمایز" ترجمه کرده است که در فارسی به "غیر از" یا "جدا از" (فرهنگ معین) تعبیر می شود. درحالیکه تذکر "دوباره غرق شدن فلسفه در الهیات" حاکی از "برآمدن و برخواستن" پیشین فلسفه از الهیات است و نه تمایز از آن به مفهوم غیر از الهیات.
متاسفانه اینگونه دقت منطقی در محتوی نوشته ها میان مدعیان ایرانی فلسفه و خصوصا طرفداران نیچه موجود نیست.
(3.1)
distinct.
(4)
Heidegger.
(5)
Heide.
(6)
Egger.
Siehe auch: Egge, Hacke (این دو اصطلاح اخیر به معنی وسیله و آلت شخم زنی اند.)



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد