logo





چپ به‌مثابه « دیگری» ؛ قاموس روادری یا مُداراستیزی؟

جمعه ۲۶ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۱

سیدروح‌اله قاسم‌زاده

در تحلیل ما از مناسبات موجود و در واکاوی کارنامه اپوزیسیون باید میان « اثبات هستی» و « اعلام چیستی» تفاوت نهاد؛ اپوزیسیون در اثبات اینکه « ما هستیم» از راه برگزاری آکسیون و تبلیغات تاحدی موفق و ایجابی عمل نموده است ولی در اثبات اینکه «ما چه هستیم» تنها سلبی و ناموفق عمل نموده است و گزاره‌های ایجابیِ چندانی ارائه ننموده است به‌گونه‌ای که در فضای کنونی، چپ‌ستیزی و گلاویزشدن با چنددهه تاریخ پرفرازونشیبِ مبارزات مسلحانه و مسالمت‌آمیز چپ‌گرایان ایرانی به‌عنوان شاخصه‌ای ذاتی برای اثبات لیبرال بودن به‌کار گرفته می‌شود. با همین قیاس، بی‌راهه نرفته‌ایم که اگر ادعا شود اسلام‌ستیزی برای اثبات سکولاربودن ، عرب‌ستیزی برای اثبات هویت ایرانی و یا فارس‌ستیزی برای اثبات هویت اتنیکی و قومی همگی نمونه‌هایی عینی از هویت‌بخشی‌های سلبی در قاموس مبارزاتی اپوزیسیون است.
« نوام چامسکی» با تعبیری معنادار گفته است که « جنایت از نظر صاحبان قدرت، آن چیزی است که دیگران مرتکب می‌شوند». با مرور بی‌طرفانه‌‌ی کارنامه‌‌های مبارزاتی اپوزیسیون در چهار دهه‌ی اخیر به آسانی و سوگمندانه می‌توان دریافت که مفهوم « دیگری» در ادبیات سیاسیِ تمامیت‌خواهانه، مفهومی به‌غایت موسع است و فراتر از آن در ادبیات تقسیم‌گرایانه‌ی رایج ، مفهوم « دیگران» یا « دیگری» اغلب تنها در دو چارچوب‌ منجمد یعنی « له ما- علیه ما» یا « با ما - بر ما» جای می‌گیرد. بخش عمده‌ای از واگرایی اپوزیسیون از یک‌سو و پرهیز از گفتمانِ همگرا از دیگر سو، مرهون همین مرزبندهای خشونت‌ورزانه‌ی فکری است که از بُعد جامعه‌شناختی می‌توان گفت ریشه در فقدان رسوب « فرهنگِ مدارا» و گریز از مَدارهای اخلاقیِ «روا مداری» دارد. برای تقریب به ذهن، این حجم از مُداراستیزی را می‌توان در قالب مفهوم « روسانتیمان» تحلیل کرد که می‌تواند تاحد زیادی معرف حس درونی بخشی از اپوزیسیون ایرانی در برابر « دیگری» و ( بالاخص در برابر چپ و چپ‌گرایی) باشد.

اصطلاح « روسانتیمان» (کینه‌توزی) که مفهومی وام‌گرفته از « ماکس شلر » و « نیچه» است به نوعی از احساس دشمنی با علت ناکامی‌ها اشاره دارد که اساساً از سر ضعف، حسادت و یا حقارت برمی‌خیزد. شوربختانه بخشی از نظام فکریِ اپوزیسیون ناخواسته گرفتار در چنگ روسانتیمان است؛ در این نظام فکری، عدم تحقق براندازی و گذار مسالمت‌آمیز یا قهرآمیز از رژیم فعلی، به عملکرد و رفتار سیاسیِ دیگر بخش‌های اپوزیسیون نسبت داده می‌شود. در این بافتِ فکری، اپوزیسیونِ دگراندیشِ‌ چپ با برچسب انحراف از موازین سیاسیِ رایج، به‌عنوان « دیگری» و « غیرخودی» ترسیم می‌شود. این بافت فکری، بنابراین، همواره « دیگری» را آن‌گونه که می‌خواهد ترسیم نماید تا از حس مسئولیت‌پذیری و گاه انفعالِ خود رهایی یابد و مسئولیت خویش را نیز در برابر وضعیت موجود ازاله سازد. از این‌رو، «دیگری» مسئول هر آن وضعیتی است که نباید باشد و یا مانعِ تحققِ هر موقعیتی است که باید باشد!

شاخصه‌ی دیگرهراسی و فوبیای اعتماد به دیگری در مسیر برانداری و جستجوی علت ناکامی‌‌ها در مسیر تحققِ آن، شاخصه‌ی اصلیِ روان‌شناختی این نظام فکری است. با این ذهنیت کینه‌وزرانه، نظام فکریِ گرفتار در «روسانتیمان»، علت ناکامی‌ها در براندازی را به آرمان‌ها، خط‌مشی، ایدئولوژی، راهبرد و استراتژی، تکنیک و تاکتیک‌هایِ دیگر نیروها و دسته‌های سیاسی ( به‌ویژه چپ) نسبت می‌دهد؛ در این نظام فکری، چپ‌گرایان به چشم مانع روند دستیابی به « دوازه‌های تمدن بزرگ» در نظام غیردموکراتیک پهلوی نگریسته می‌شوند و روشنفکران چپ‌گرای کنونی نیز متاخر از تحولات دوران قلمداد می‌شوند! نویسندگان، ادیبان، شاعران و روی‌همرفته ادبیات و هنر متعهدِ چپ‌گرا به ابتذال‌گرایی متهم می‌گردند و در رسانه‌های انحصارگرای فارسی‌زبان، فضایی نفرت‌پراکنانه و آکنده از سویه‌های ذهنیِ مغرضانه علیه آرمان‌های چپ به مخاطبان القاء می‌گردد. در این انگاره‌سازی‌های ذهنی، مفاهیم چپگرایی وحتی ادبیاتِ سیاسیِ آن، مرتجعانه معرفی می‌گردد. بایکوت رسانه‌ایِ برخی جریان‌های کارگریِ داخل، سانسور یا تحریف هدفمند شعارهای زحمت‌کشان و خواسته‌های تظاهرات‌ کارگران (به‌منظور نفی پایگاه توده‌ای و طبقاتی آنان) و همچنین نقدهای غیرمنصفانه از تاریخ پرفرازونشیب چپ در ایران، از دیگر انگاره‌سازی‌ رایج و ناروا در برخورد با بدنه‌ی اپوزیسیون چپ‌گرا است که دست‌کم از بُعد پژوهشی، ریشه‌دارترین جریان‌های فکری- روشنفکری (در مقاطعی از تاریخ مبارزاتی) بوده است.

در تحلیل ما از مناسبات موجود و در واکاوی کارنامه اپوزیسیون باید میان « اثبات هستی» و « اعلام چیستی» تفاوت نهاد؛ اپوزیسیون در اثبات اینکه « ما هستیم» از راه برگزاری آکسیون و تبلیغات تاحدی موفق و ایجابی عمل نموده است ولی در اثبات اینکه «ما چه هستیم» تنها سلبی و ناموفق عمل نموده است و گزاره‌های ایجابیِ چندانی ارائه ننموده است به‌گونه‌ای که در فضای کنونی، چپ‌ستیزی و گلاویزشدن با چنددهه تاریخ پرفرازونشیبِ مبارزات مسلحانه و مسالمت‌آمیز چپ‌گرایان ایرانی به‌عنوان شاخصه‌ای ذاتی برای اثبات لیبرال بودن به‌کار گرفته می‌شود. با همین قیاس، بی‌راهه نرفته‌ایم که اگر ادعا شود اسلام‌ستیزی برای اثبات سکولاربودن ، عرب‌ستیزی برای اثبات هویت ایرانی و یا فارس‌ستیزی برای اثبات هویت اتنیکی و قومی همگی نمونه‌هایی عینی از هویت‌بخشی‌های سلبی در قاموس مبارزاتی اپوزیسیون است. این شیوه از مبارزه و نگاه تقلیلی و نفی‌انگارانه به یکدیگر، نوعی انسداد سازوکارهای همگرایانه است که با پیشبرد ضعف قوا؛ انسداد مبارزاتی و تقویت قوای واگرامحور را به دنبال خواهد داشت.

اگر از تجربه نامعلوم پروژه‌هایی مانند «ققنوس»، « فرشگرد» و «اتحاد برای دمکراسی در ایران» و اخیرا « شورای مدیریت گذار» بگذریم باید گفت استراتژیِ واحد برای سرنگونی و مدون‌سازی اصول مبارزاتی برای گذار هرچه سریع از جمهوریِ اختناق ملاها، نیازمند تشریک مساعی آحاد اپوزیسیون است تا از این راه بتوان با سازماندهیِ گسترده‌ی نیروها در داخل و در نهایت بسیج توده‌های مردمی به‌عنوان « موتور بزرگ انقلاب » علیه دیکتاتور مطلق، ایرانی کثرت‌گرا را محقق ساخت که اینک در چنگان الیگارشی خامنه‌ای و حلقه‌های وابسته‍‌‌اش گرفتار است.

نفی تفکر و تخریب مشی دیگری در پوشش نقد و مصلحت، نه تنها در تغایر صریح با مفهومی مدرن و فراگیر از لزوم معاضدت سیاسی است بلکه به‌مثابه نادیده گرفتن بنیادی‌ترین مبانی مبارزه و تامین‌گر دوام رژیم مُلاها است و از این‌رو فاقد هرگونه وجاهت اخلاقی و اعتبار سیاسی است. رویارویی تمام عیار با رژیمی مستغرق در پهنه‌های گوناگونی از بحران‌ها، تنها زمانی جامه عمل خواهد پوشید که چاقوی تقسیمِ کیکِ قدرت، در دو مقطعِ زمانی« پیشا-قدرت» و «پسا-قدرت» ، دیگری را بی‌هدف و به‌صرفِ تفاوت در راهبرد، تاکتیک و حتی استراتژی نشانه نگیرد. بی‌گمان هتاکی و برچسب‌زنی‌های مکرر به سازمان‌ها و جریان‌های ریشه‌دارِ چپ‌گرا نوعی طمع‌ورزی‌ حزبی یا فکری است که اگرچه شاید « منافع موقتی» را برای تبلیغات حزبی- جناحیِ بخشی از اپوزیسیون به همراه داشته باشد ولی بی‌گمان « شری ماندگار» را در مسیر پرپیچ‌وخمِ مبارزه برجای خواهد نهاد. رهیافت‌های تاریخی در گردونه‌ی مبارزه با رژیم به ما می‌آموزد که گذار از انفعال موجود، در درجه‌ی نخست نیازمند ارایه تحلیل مشخص و عینی از شرایط معین حاکم برکشور و سپس تدوین اصولی است که با بهره‌گیری از تجربه‌های کنش‌گریِ تاریخیِ چند دهه‌ی اخیر بتواند همگان را به سرمنزل مقصود رسانَد؛ سرمنزلی که همانا سرنگونی رژیم کنونی و برقراری نظامی دموکراتیک و پلورال با محتوای عدالت اجتماعی، برابری و آزادی است.

دکتر سید روح‌اله قاسم‌زاده ( پژوهشگر حقوق و فعال سیاسی ، هامبورگ)

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد