برتولت برشت در نشستی با همکاران تئاتری خود دربارهی نمایشنامهی رومئو و ژولیت اثر شکسپییر بحثی دارد که جنبههایی از نظریهی تئاتری او تحت عنوان «فن فاصلهگذاری» را میتوان دید. در مثالی از نمایشنامهی رومئو و ژولیت میگوید پیشاز صحنهی دلانگیزِ عاشقانهی دیدار رومئو و ژولیت میتوان یک صحنه از برخورد یکی از رعایای پدر رومئو با رومئو داشت تا دریابیم او کیست، خانواده و تعلقات طبقاتی او چیست. برشت در این مثال در واقع توجهاش به آگاه ساختن تماشاگر خود دربارهی مسایلی است که طبق اصطلاح خود برشت، در تئاتر ارسطویی وجود ندارد و تماشاگر با روایت یکجانبهی داستان، به درکی نادرست یا ناکامل میرسد.
اکنون، به پیروی از روش کار برشت، من با مقدمهای کوتاه برای آشنایی خواننده با داستان، سعی کردهام واقعیتهایی را که در پشت این داستان اتفاق افتاده منعکس کنم تا خواننده خود بتواند درک مستقل خود را از ماجرا استنتاج کند. خود داستان، به ظاهر داستان سادهای است. داستان چندتا آدم، یا چندتا روشنفکر که با هم توافق می کنند در یک کار جدی، مستمر، هدفمند، مثبت و به منظور تغییر برخی چیزها در محیط خود همکاری کنند. اما در میانهی کار اتفاقاتی رخ میدهد که کار متوقف میشود و یک طرف، طرف دیگر را متهم به خطاها و صفاتی میکند که علت قطع این همکاری شده است. در این داستان ما علتها و عواملی را که موجب ناکامی این پروژه شده نمیبینیم. و در موارد کلیدی، برخی واقعیتها تحریف و برخی چیزها ابداع شده است.
این نکته را اضافه کنم که نوشتن این مطلب شاید برای خود من بیشتر مفید باشد تا روشن کردن این ماجرا برای دوستانی که از سرِ خلوص و با نگرانی به دنبال کشف حقیقت ماجرا هستند، و این نگرانی را در کامنتهای خود در فیسبوک و ایمیلهایی که برای من فرستاده شد، ابراز کردهاند. این را از این نظر میگویم که شاید با بازنمایی این ماجرا برخی سادهانگاریها و یا خطاهای خودم را در شناخت آدمها پیش از هر نوع همکاری بشناسم. در عین حال، از آنجا که این ماجرا تنها یک نمونه از بسیاری نمونههای دیگر است که در میان ما روشنفکران ایرانی رخ میدهد، باوجود این هر یک ویژگیها و تفاوتهای خود را نیز دارا هستند. به همین دلیل فکر میکنم ارزش آن را دارد که تشریح شوند، چون هر یک درسهای ویژهی خود را نیز دارد. جز اینها، انگیزهی اصلی من از بازگفتن این ماجرا در واقع پاسخ حقشناسانهی من به آن دوستانی است که بیتفاوت از کنار این ماجرا نگذشتند. من ضمن آن که نه تمایل به حل این ماجرا دارم و نه امکان آن را میبینم، اما به احترام این دوستان سعی میکنم چگونگی ماجرا را با راستی روایت کنم.
آشنایی من با گروه تئاتر اگزیت از کنجکاویام نسبت به نام آن آغاز شد. «اگزیت»
https://www.theexit.org/
نام یکی از تئاترهای خوب سنفرانسیسکو است، منطقهای که من در شمال کالیفرنیا زندگی میکنم و چند کار بسیار خوب از آنها دیدهام. برای من جالب بود که در ایران یک گروه تئاتری عنوانی خارجی داشته باشد، آن هم عنوانی که در جای دیگری از جهان وجود دارد. فکر کردم شاید با تئاتر اگزیت سنفرانسیسکو ارتباطی دارند. وقتی در سایت گروه تئاتر اگزیت چرخی زدم، متوجه گرایش چپ آنها شدم و این مرا بیشتر کنجکاو کرد. با گردش در سایت گروه با ترجمهی کتابها و نشریاتی برخورد کردم که عموماً نویسندگان آنها چپ بودند؛ در این میان نشریهای توجهم را جلب کرد که عنوان «صحنه معاصر» را داشت؛ عنوان مجلهی ماهانهای که انجمن تئاتر ایران در سال ۱۳۵۹ بنیان گذاشته بود.
مدتی بعد که دوباره به سراغ صفحهی فیسبوک گروه تئاتر اگزیت رفتم، خبری اعلام کرده بودند که خانم شیرین میرزانژاد، یکی از اعضای گروه، در جلسهای به مناسبت «شانزدمین دوره جشنهای خانه تئاتر» در « هفته گرامیداشت روز جهانی و روز ملی تئاتر» شرکت دارند. برای من که به اعتبار مقالات و موضعگیریهای گردانندگان گروه تئاتر اگزیت معتقد شده بودم که گروهی مستقل و در برابر سیاستهای حاکم جمهوری اسلامی در تئاتر ایران هستند، کمی تعجب آور بود که شرکت آنها در یک برنامهی حکومتی چه معنایی میتواند داشته باشد. نظرم را در چند جملهی کوتاه در زیر آن خبر به صورت کامنت گذاشتم. در پاسخ گفته شد که آنها قصد دارند نظرات خود و انتقادشان را از وضعیت فعلی تئاتر حکومتی از تریبون خود آنها اعلام دارند. ارتباط ما از همین جا برقرار شد و پس از مدتی به پیشنهاد آنها برخی همکاریها، از جمله انتشار مجدد «صحنه معاصر»،آغاز شد. اکنون نزدیک به یک سال است که این همکاری ادامه یافته، اما در جریان آخرین مراحل کار آماده ساختن صحنهی معاصر شمارهی ۳، مسایلی پیش آمد که در اینجا کوشش میکنم هر چه دقیقتر و به درستی و راستی تشریح کنم، به این امید که دلایل قطع این همکاری را توضیح داده شود.
در جریان آماده کردن شمارهی سوم «صحنه معاصر»، با توجه به تعداد مطالب و به ویژه دو مطلبی که قرار شد من بنویسم و هر دو نیاز به تحقیق وسیع داشت، احتمال دادیم که انتشار به موقع آن عملی نیست. قرار شد تا آنجا که میتوانیم تلاش خودمان را بکنیم تا با تأخیر هر چه کمتر فصلنامه را آماده سازیم. در عین حال قرار شد مطالبی که پس از تصحیح و تکمیل آماده میشوند، برخلاف دو شمارهی پیشین که به ترتیب فهرست صفحهبندی میشدند، برای این شماره استثنائاً هر بخشی که مقالاتش آماده شد، صفحهبندی شوند. کار صفحهبندی را خانم میرزانژاد انجام میدادند و کار خواندن و تصحیح مطالب را من.
پس از آماده شدن مطالبِ من، با توجه به قراری که بین خودمان داشتیم که هر چه زودتر فصلنامه را بیرون بدهیم، اما کار صفحهبندی و کارهای نهایی همچنان لنگ میزد. ضمناً قابل ذکر است که تا این زمان یک مطلب دربارهی لورن هنسبری و یک صحنه از نمایشنامهی او به نام کشمشی در افتاب، که خانم میرزانژاد قرار بود ترجمه کند، هنوز آماده نشده بود؛ یا حداقل به دست من نرسیده بود. همین طور یک مطلب دربارهی پُل رابسون در بخش «یک پرتره»، که قرار بود مهرداد خامنهای آماده کند. (به همین دلیل این مطالب در «صحنه معاصر» شمارهی ۳ فعلی غائب هستند، زیرا تا آخرین لحظات این مطالب آماده نبودند.) این نکته را هم بگویم که از قضا هر دوی این شخصیتها سیاهپوست و کمونیست بودند! اما تعجبآور این که خانم میرزانژاد در اتهامنامهشان خطاب به من ادعا کردهاند که «تمام مطالب این شماره جز مطالب شما تا پایان بهار آماده بود و تنها مطالب شما بود که تا اواسط تیر ماه پیش از بیماری ما هنوز نهایی نشده بود و آنچه در نهایت به دست من رسید هم برخلاف توافقمان در تحریریه بود.» ضمن این که این ادعا سر تا پا دروغ است، ایشان اشاره نمیکنند که «توافقمان» در تحریریه چه بوده که میگویند «آنچه در نهایت به دست من رسید هم برخلاف توافقمان در تحریریه بود».
ما کوشش می کردیم که مطالب فصلنامهی «صحنهی معاصر» در ارتباط با مسایل تئاتر ایران و در واکنش به آن مسایل باشد. از جملهی این مسایل یکی موضوع «خانهی تئاتر» بود که ما معتقد بودیم نهادی نیست که بتواند از منافع هنرمندان تئاتر به عنوان یک صنف دفاع کند. به همین دلیل قرار شده بود خانم میرزانژاد اساسنامهای تنظیم کند که آن را به عنوان الگویی نمونهوار از اساسنامهی یک سندیکای مستقل تئاتری، در برابر «خانه تئاتر» دولتی، به جامعهی تئاتری ایران ارایه کنیم. ما، در واقع، اعتقاد داشتیم که تنها یک سندیکای مستقل که توسط فعالان صنف بنیان گذاشته شده باشد، میتواند در برابر سیاستهای تبعیضامیز دولت بایستد، نه خانه تئاتر که دولت آن را بنا کرده و متولیان دولتی تئاتر در هیأت مدیرهی آن عضو هستند.
از طرف دوستان اگزیت، همکاران سابق، پیشنهاد شد اکنون که انتخابات هیأت مدیرهی انجمن سراسری کارگردانان تئاتر نزدیک است و نظرات انتقادی نسبت به «خانهی تئاتر» نیز اینجا و آنجا مطرح است، اساسنامهی پیشنهادی و مقالهی «هزار راه نرفته» که در ارتباط با این موضوعها است، در سایتها انتشار داده شوند تا این فرصت از دست نرود. چون اگر ما به انتظار انتشار «صحنهی معاصر» بمانیم، این فرصت مناسب از دست میرود. آن دو مطلب انتشار داده شد و در محیط تئاتری تا حدودی انعکاس مورد نظر ما را داشت.
برای آن که از داستان گویی پرهیز کنم ترجیح میدهم بقیهی ماجرا را از طریق ایمیلهایی که در جریان آماده کردن فصلنامهی «صحنهی معاصر» شماره ۳ میان ما رد و بدل شده و تا حدودی میتواند مسیری را که به قطع همکاری ما منتهی شد منعکس کند، مستند کنم. با کمی دقت روی این مکالمات ایمیلی و لحن و زبان هر یک از ما، و به ویژه اتهاماتی که خانم میرزانژاد بعداً بر من وارد کرده، میتوان به واقعیت نزدیک شد، تصویری روشنتر از ماجرا به دست آورد و قضاوتی منصفانه داشت.
ایمیل زیر که تاریخ ۱۱ جولای را دارد، زمانی فرستاده شد که کمی بیش از دو ماه از قراری که برای انتشار «صحنهی معاصر» داشتیم گذشته بود، چون صفحهبندی مجله به مسئولیت خانم میرزانژاد بود و او به دلایلی که برای من روشن نبود و او خود نیز توضیحی نمیداد، کار صفحهبندی عقب افتاده بود. البته پس از قطع همکاری ما، هنگامی که من کوشش میکردم دلایل آن را دریابم، یکی از دلایل را گرفتاری شخصی خانم میرزانژاد حدس میزدم. چون ایشان قرار بود یک کورس آنلاین تئاتری از سپتامبر شروع میکردند و لازم بود برای آغاز کلاسها آماده میشدند. بهرحال، من نگرانی خود را از تأخیر انتشار فصلنامه، و البته با رعایت و احتیاط کامل، از طریق ایمیل ابراز کردم.
Nasser Rahmaninejad
To:
Shirin Mirzanejad
Sun, Jul 11 at 9:23 PM
شیرین عزیز سلام،
خواستم بگویم خسته نباشی و در عین حال اضطرابم را از این که مبادا کارهای صحنهی معاصر به نحوی دچار مشکلاتی شده باشد، نشان بدهم. اگر یادت باشد قرار بود صفحاتی را که تمام میکنی به تدریج بفرستی. شاید من زیادی عجله دارم، ولی بهرحال به نظرم این تأخیر چندان عادی نیست. البته با پوزش رسمی از این که این طور شتاب نشان میدهم. اگر کاری هست که من میتوانم انجام دهم با کمال میل آماده هستم. میدانم که همین الآن مشغول کار هستی و به اندازهی مهرداد و من، و حتماً بیشتر، در این مورد نگران هستی.
خسته نباشی،
ناصر
در پاسخ، ایمیل زیر را از خانم میرزانژاد دریافت کردم. در اینجا من نام طراح را که به او اشاره شده، بنا به دلایلی به «دوستمان» تغییر دادهام:
Shirin Mirzanejad
To:
Nasser Rahmaninejad
Sun, Jul 11 at 9:45 PM
ناصر عزیز سلام
نگرانی شما کاملاً بهجاست. صفحهبندی دارد پیش میرود، اما قسمت اولیهی آن یعنی جلد هنوز به دستم نرسیده و علت نهایینشدن بخش اول همین است، چون متاسفانه «دوستمان» این مدت درگیر کرونا شده.
این شماره، حدوداً تا صفحه ۶۰ و اندی، مطالب شماست و به مهرداد میگویم این شماره را باید به جای صحنه معاصر بگذاریم صحنه ناصر! بریدههای روزنامه را هم گذاشتم و خیلی خوب شد.
من تا الان منتظر بودم که شاید تا نیمهی کار، جلد هم برسد که بخش اول را نهایی شده بفرستم. اما میتوانم از آن قسمت بپرم و از ابتدای مطالب برایتان بفرستم.
قربان شما
شیرین
Shirin Mirzanejad
روز بعد، یعنی ۱۲ جولای، در پاسخ به ایمیلی از مهرداد خامنهای دوباره نگرانی خود را نسبت به تأخیر در انتشار مجله ابراز کردم و با توجه به اعتراضها و انتقاداتی که هنرمندان تئاتر در ایران نسبت به وجود «خانه تئاتر» آغاز کرده بودند و در ارتباط با یادداشت اعتراضی بهزاد خاکینژاد، یکی از کارگردانان تئاتر، به حضور غیرقانونی «خانه تئاتر» به جای یک نهاد صنفی مستقل، اشاره کردم که تأخیر «صحنه معاصر» حرفهای ما را کهنه و نسبت به اعتراضات هنرمندان تئاتر عقبتر از زمان جلوه خواهد داد.
Nasser Rahmaninejad
To:
Mehrdad Khameneh
Mon, Jul 12 at 9:00 PM
مهرداد عزیز سلام،
خیلی ممنون از فرستادن مطلب «تیر خلاص...» مطلب افشاگرانهای است. دارم فکر میکنم با انتشار یکی دو مطلب دیگر در مورد خانه تئاتر و انتخابات آنها، تأخیر انتشار صحنهی معاصر به زیان ماست. ما از همه زودتر شروع کردیم ولی حالا از همه عقبتر به نظر خواهیم رسید. امیدوارم «دوستمان» طرح جلد را هر چه زودتر برساند، ولی اگر خدای نکرده، زبانم لال، وضع «دوستمان» ادامه یابد و واقعاً نتواند طرح جلد را برساند، به نظر من باید جنبید و منتظر طرح «دوستمان» نشد. ما لوگوی اصلی را داریم و میتوانیم با یک تیتر و فهرست، مجله را منتشر کنیم. با شیرین مطرح کن، ببین نظر او چیست.
تا دیدار،
ناصر
در تاریخ ۱۵ جولای اولین بخشهای صفحهبندی شده را توسط خانم میرزانژاد دریافت کردم. قابل تأمل است که دو مطلب بلند من که خانم میرزانژاد در اتهامنامهشان ادعا کردهاند که علت تأخیر مجله آماده نبودن مطالب من بوده، جزو این بخشهاست. اما تا همین تاریخ ترجمههای ایشان هنوز آماده نشده بود؛ یا حداقل به دست من نرسیده بود، و تا پایان کار نیز دو ترجمهی ایشان آماده نشد. همین طور یک مطلب از مهرداد خامنهای.
On Thursday, July 15, 2021, 9:34:38 AM PDT, Shirin Mirzanejad wrote:
ناصر عزیز سلام
در پیوست، بخش ۱ و ۲ را برایتان میفرستم که شامل سخن ما هم میشود. من تغییری در آن ایجاد کردم که شفاهاً توضیح میدهم. اگر موافق نبودید برش میگردانیم یا کار دیگری میکنیم. بنابراین پیشنهاد، ممکن است بخواهید در نوشتههای خودتان هم تغییری بدهید یا شاید هم نخواهید.
قربان شما
شیرین
چند روزی کارها راه افتاد و بخشهای ۳ و ۵ هم فرستاده شد و من آنها را تصحیح کرده و برگرداندم. در این زمان بیماری خانم میرزانژاد آغاز شد. اما، لازم است توجه داشته باشیم که در این تاریخ حداقل دو ماه است که انتشار مجله به تأخیر افتاده، و این تأخیر، همان طور که در بالا اشاره کردم، یکی به علت گرفتاری شخصی خانم میرزانژاد برای کورس آنلاین تئاتری و یکی هم آجندایی بود که مهرداد خامنهای اختصاصاً برای خودش در ارتباط با مسایل تئاتر و روابط خودش با هنرمندان تئاتری ایران داشت، و این آجندا اساساً ربطی به سیاست مجلهی ما نداشت. به همین دلیل قصد داشت مجله زمانی منتشر شود (یا اصلاً نشود) که او در نظر داشت، ضمن آن که مقالات خود را هر زمانی که لازم میدید، بدون توجه به زمان انتشار مجله، منتشر میکرد. خانم میرزانژاد باید به خاطر داشته باشند، که من پیشتر، یک بار به موضوع اجندای مهرداد خامنهای اشاره کرده بودم. بهرحال، ایمیل زیر به تاریخ ۲۰ جولای، اشاره به بیماری مربوطه دارد:
Shirin Mirzanejad
To:
Nasser Rahmaninejad
Tue, Jul 20 at 9:33 AM
ناصر عزیز سلام
تصحیحات را دریافت کردم، ممنون از دقت نظرتان. در بخش ۳ تصحیحها مشخص بود و در بخش ۵ روی نمایشنامههای ممنوعه تصحیح بود اما برگی از تاریخ سانسور تصحیح خاصی نداشت.
من مشغول به پایان رساندن کار هستم، اما قدری به کندی، چون متاسفانه دو روزی است که درگیر سینوزیت شدید شدهام که نشستن جلوی اسکرین را خیلی سخت کرده و فقط خوشحالم که کرونا نیست.
تا دیدار
شیرین
من به تئوری توطئه معتقد نیستم، ضمن این که شک ندارم سیاست توطئه مانند کودتاها، قتلهای سیاسی، قتلعامها، اشغال سرزمین دیگران و بسیاری عملیات دیگر واقعیتهایی هستند که نه دست غیب در آنها دخالت دارد و نه جبر تاریخ موجب آنها می شود. اما آنها را باید در جای خودش و در بستر معین خودش شناخت و توضیح داد. درعین حال، بسیار اتفاق میافتد که آدمهای کوچک هم که در جهان نه قدرت اشغال سرزمینی را دارند و نه برنامهی سوءقصد جانی به کسی و از این قبیل، دست به اقدامات توطئهامیز کوچک میزنند. در این ایمیل اشاره به کرونا، به نظر من کلید رمزی است که بعداً، هنگامی که اتفاقات بعدی رخ داد و من مدتها آن را بارها و بارها مرور کردم، به گشایش «رمز» غیرعادی بودن تأخیر انتشار مجله نزدیک شدم. به علاوه، خانم میرزانژاد در کامنت اتهام آمیز فیسبوکی شان گفته بودند که «همکاران شما به خاطر رعایت اخلاق حرفهای و حفظ احترام شما، از پاسخگویی عجولانه تا زمان انتشار فصلنامه خودداری کردند.» در اینجا چند نکته است که باید توجه دقیق بر آنها داشت. در آخرین ایمیلی که من در تاریخ ۲۷ جولای و در پاسخ به پیشنهاد تکراریشان برای دوشماره کردن فصلنامه به این همکاران فرستادم، گفته بودم که «همین مقالاتی که هماکنون داریم میتواند به عنوان سومین و آخرین شماره در دورهی همکاری انجمن تئاتر ایران و گروه تئاتر اگزیت منتشر شود. اگر هم موافق نیستید من مشکلی ندارم، میتوان به طور کامل از آن صرفنظر کرد.» ولی پاسخی از آنها دریافت نکردم. از این زمان تا انتشار «صحنهی معاصر» شمارهی ۳ در تاریخ ۲۵ آگوست توسط من، یعنی حدود یک ماه پس از آخرین ایمیل من، فرصت بود که این همکاران سابق با من تماس بگیرند، اما آنها «به خاطر رعایت اخلاق حرفهای»(!) «و حفظ احترام» به من (!) «از پاسخگویی عجولانه تا زمان انتشار فصلنامه خودداری کردند.» این پشتک و وارو و این سفسطه و این انتظار «تا زمان انتشار فصلنامه» را در برابر کامنت سر تا پا دروغ و اتهامآمیز ایشان، با ادعای «اخلاق حرفهای» و «حفظ احترام»، مقابل هم قرار دهید تا «رمز» تئوری توطئه گشوده شود. باید پرسید شما از کجا میدانستید «صحنه معاصر» منتشر میشود که «از پاسخگویی عجولانه تا زمان انتشار فصلنامه خودداری» کردید؟ یکی دیگر از مسایلی که این همکاران سابق بر آن اصرار می ورزیدند این بود که فصلنامه را دو شمارهای بیرون بدهیم و من موافق نبودم و دلایل خودم را نیز دو بار، یک بار وقتی در جلسات هفتگی زوم این موضوع را مطرح کردند و بار دوم در آخرین ایمیل، دلیل خود را توضیح دادم.
روز پس از ایمیل خانم میرزانژاد در تاریخ ۲۰ جولای (ایمیل بالا) ایشان تلفن کرد و در حالی که در تخت نشسته بود و با کلاهی سر خود را پوشانده بود و لباسی گرم بر تن داشت، صحبت از گرفتاری سابقهدار سینوزیتاش کرد و این که مطمئن است سینوزیت و کمی سرما خوردگی است و به زودی رفع میشود. با وضعیتی که دیدم واقعاً متأسف شدم و آرزوی بهبودی هر چه زودتر کردم و مقداری هم از سابقهی سینوزیت قدیمی خودم گفتم. اما، در تمام گفتگوی ما هیچ اشارهای به ادامهی کار مجله نشد. من هم با توجه به صحنهای که با آن روبرو شده بودم، درست ندیدم که در چنین وضعیتی که یک دوست و همکار رنج میبرد صحبت از کار بکنم. اما پس از این مکالمهی تصویری دوباره موضوع تأخیر انتشار مجله در ذهنم بیدار شد. با خود فکر کردم حالا که انتشار مجله به تأخیر افتاده، بهتر است پیش از بیات شدن مقالات تئاتری که مستقیماً در ارتباط با مشکلات و مسایل تئاتر ایران نوشته شده بود، آنها را اینجا و آنجا انتشار دهیم؛ همان کاری که در مورد متن اساسنامهی پیشنهادی سندیکای تئاتر، تنظیم خانم میرزانژاد، و مطلب «هزار راه نرفته» نوشتهی مهرداد خامنهای صورت گرفت. برپایهی این فکر، ایمیل زیر را برای همکاران «صحنهی معاصر» فرستادم:
Nasser Rahmaninejad
To:
Shirin Mirzanejad
,
Mehrdad Khameneh
Wed, Jul 21 at 1:55 PM
شیرین و مهرداد عزیز سلام،
پس از صحبت امروز با شیرین و این که هیچ دورنمایی برای اتمام کار صحنهی معاصر و تاریخ انتشار آن داده نشد، من تصمیم گرفتم که مقالات خودم در شماره ۳ صحنهی معاصر را به ترتیب برای چاپ به سایت عصرنو بدهم. چون به نظرم نمیرسد که این شماره به زودی منتشر شود، و از آنجا که این مقالات به مناسبت شرایط اکنون تئاتر ایران نوشته شد، تأخیر بیشتر در انتشار آنها عملاً ضرورت خود را از دست میدهند و انتشار آنها مانند نوشدارو پس از مرگ سهراب خواهد بود. خواستم که قبلاً اطلاع داشته باشید.
امیدوارم که این موضوع قابل فهم باشد.
ممنون،
ناصر
در پاسخ به من، ایمیل زیر را از خانم میرزانژاد دریافت کردم:
Shirin Mirzanejad
To:
Nasser Rahmaninejad
Wed, Jul 21 at 10:00 PM
ناصر عزیز سلام
بله، این موضوع قابل درک است، و هر چه مطلب بیشتر دیده شود بهتر است. فقط خواهش میکنم مثل مطالبی که مهرداد از پیش منتشر کرده، در انتهایش ذکر شود :
از فصلنامه «صحنه معاصر»
انجمن تئاتر ایران و گروه تئاتر اگزیت
سال اول، شماره ۳ (پیاپی۱۰)، بهار۱۴۰۰
ممنون
شیرین
Shirin Mirzanejad
روز بعد ایمیل زیر را از مهرداد خامنهای دریافت کردم که دو خبر خوش داشت؛ یکی خبر بهتر شدن حال خانم میرزانژاد و دوم خبر انجام کار مجله:
Mehrdad Khameneh
To:
Nasser Rahmaninejad
Thu, Jul 22 at 1:21 AM
سلام ناصر عزیز
خوشبختانه امروز حال شیرین بسیار بهتر است و فشار روی سر و صورت از بین رفته است و تنها قدری گلو ملتهب است. فکر نمیکنم چیزی فراتر از همان سینوزیت باشد.
این ایده بسیار خوبی است. چرا که فکر میکنم حتی پس از انتشار صحنه معاصر نیز این مقالات باید به صورت جزوههای کوچکتر و در رسانههای گوناگون منتشر شود تا هر بحث به دست مخاطب علاقمند در سطح وسیعتری برسد. متاسفانه مردم بسیار در خواندن تنبل شدهاند و باید چندباره مطالب مهم را بازنشر کرد.
در کل فکر نمیکنم کار انجام نشریه بیش از یکی دو روز به تعویق بیافتد. امروز هم شیرین قصد ادامه و پایان کار را داشت و من اصرار کردم که استراحت کند و گفتم یک روز شاید فرق خاصی در انتشار نشریه نکند اما اگر بیماری بازگردد شاید صدمه طولانیتر بزند.
تا دیدار بزودی
مهرداد
Mehrdad Khameneh
دریافت این ایمیل به دنبال ایمیل قبلی درمورد بهتر شدن حال خانم میرزانژاد و در اتمام کار مجله نشان امیدواری بود. در پاسخ، ایمیل زیر را برای مهرداد خامنهای فرستادم:
On Jul 22, 2021, at 10:28 PM, Nasser Rahmaninejad wrote:
مهرداد عزیزسلام،
خیلی ممنون از خبر خوش در مورد بهتر شدن حالِ شیرین. امیدوارم هر چه زودتر سلامتیاش برگردد. این جور مواقع معلوم میشود که وجود شیرین چقدر ارزش دارد. اگر او کارها را پیش نبرد ما فلج خواهیم شد، و مشکلات پیشبینی نشدهی دیگر رخ خواهد داد. البته برای علاج این مشکل حداقل دو راه وجود دارد: یکی این که شیرین را از مسئولیتاش برکنار کنیم و من و تو کارهای او را انجام دهیم؛ راه دوم این که من و تو کارهای شیرین را انجام دهیم و شیرین را از مسئولیتاش برکنار کنیم! این را میگویند کودتا. ولی فکر میکنم هیچ یک از این دو راه روش کار ما نیست. بنابراین باید همین ترکیب را حفظ کرد، اما تو به جای شیرین مریض شوی!
در مورد تعویق صحنهی معاصر واقعاً من معتقدم که باید حرفهای برخورد کرد. هیچ چیزی نباید انتشار به موقع نشریه را به تأخیر بیاندازد، مگر کودتای نظامی شود و درِ تمام روزنامهها و مجلهها را تخته کنند. خارج از این موضوع، فکر میکنم این نکته را قبلاً گفتهام که من همیشه به گروه میگفتم تئاتر تعطیل بردار نیست؛ درست مثل مشروطه. به این معنا که نمایندگان دورههای اول مجلس شورای ملی تعطیلی نمیشناختند. تعطیلی از نظر آنها یعنی تخته شدن مشروطه و برگشت استبداد. بنابراین از نظر من هر چیزی هم که در ارتباط با تئاتر قرار میگیرد، تعطیل بردار نیست. مثل تمرینها، نشریه، تاریخ اجرا، ساعت اجرا و بقیه چیزها. و این یعنی استمرار. تنها در این شکل کار است که میتوان امیدوار بود تأثیر گذاشت. تو عملاً تأثیر کارهایی را که کردهاید، این روزها داری میبینی. این به دلیل حضور دائمی اگزیت و ابراز نظراتتان بوده است. الآن دیگر نمیتوانند شما را انکار کنند.
به شیرن خیلی سلام مرا برسان.
تا دیدار،
ناصر
مهرداد خامنهای ایمیل موافقتآمیز زیر را در پاسخ به ایمیل من مبنی بر رویکرد جدی به کار فرستاد و یک بار دیگر بر «رو به بهبودی» شیرین تأکید کرد. ضمناً در این ایمیل برای اولین بار به ویروس اشاره می کند. بهرحال این ایمیل نیز امیدواری به انجام هر چه زودتر کار را تقویت میکرد.
Mehrdad Khameneh
To:
Nasser Rahmaninejad
Thu, Jul 22 at 8:48 PM
سلام ناصر عزیز
من کاملا با نظر شما موافقم. باید کار را تحت هر شرایطی پیش برد و راهی جست.
در شرایط فعلی کاری که از دست من برمیآید این است که اگر شما موافق باشید مقاله شما را به صورت جزوه صحنه معاصر مثل مقاله هزار راه نرفته بیرون دهیم.اگر با این نظر موافق بودید و امکانش بود چند عکس اگر در اختیار دارید برای استفاده در صفحات خوب خواهد بود. من بلافاصله اقدام خواهم کرد.
شیرین رو به بهبودی است. دیروز با دکتر تلفنی مشورت کردیم و او هم نظرش این بود که ویروس است اما با روند بیماری احتمال بسیار کمی است که کووید باشد و از این بدتر نخواهد شد و با ادامه مراقبتها رفع خواهد شد.
شیرین خیلی سلام میرساند.
تا دیدار
مهرداد
Mehrdad Khameneh
پس از چند روز سکوت و خاموشی، در تاریخ ۲۷ جولای یک ایمیل از خانم میرزانژاد دریافت کردم که بر پیشنهاد خود در به تأخیر انداختن انتشار فصلنامه تأکید داشت. با توضیحاتی که در ایمیل او خواهید خواند، نشان میداد که برای انتشار فصلنامه هیچ دورنمایی وجود ندارد. صحبت از مقالاتی بود که دریافت آنها بر «اگر» و «احتمال» بنا شده بود. در این نقطه برای من کاملاً محرز شد که اصرار در تأخیر انتشار فصلنامه با هدف معینی دنبال میشود که نمیتوانستم، و یا در واقع، اخلاقاً، به خود اجازه نمیدادم نتیجهگیری قطعی بکنم. فقط میتوانم بگویم به گمانم سناریویی متفاوت از هدف و مأموریت فصلنامه داشتند که کوشش میکردند آن را دنبال کنند.
Shirin Mirzanejad
To:
Nasser Rahmaninejad
Tue, Jul 27 at 2:46 AM
ناصر عزیز سلام
متاسفانه بر خلاف تصورم، مشکلم تنها سینوزیت نبود و باقی ماجرا به دنبالش آمد. هر دو مبتلا شدهایم (مهرداد البته خفیفتر) و الان زیر نظر پزشک در خانه دوره درمان و نقاهت را طی میکنیم. امروز روز نهم من است و به گفتهی دکتر تا روز چهاردهم با یک روند نزولی همین وضع ادامه خواهد داشت. این واریانت جدید دلتا ظاهرا بسیار واگیردار است و خیلیها را درگیر کرده. در این روزها چندین بار سعی کردم بنشینم تا حداقل کار فصلنامه را انجام بدهم ولی اصلا بیشتر از چند دقیقه نمیتوانم اسکرین را نگاه کنم و دچار سردرد و سرگیجه میشوم، و از طرفی به خاطر داروها بیدار ماندن هم سخت شده. اما به هر حال سعی میکنم در اولین زمان ممکن کار را از سر بگیرم. مهرداد البته اوضاعش از من خیلی بهتر است و البته که دعواهای فیسبوکیاش تحت هیچ شرایطی ترک نمیشود!
با توجه به شرایط پیش آمده و اینکه حجم مطالب شماره جدید فصلنامه به نسبت بالاست، و همینطور حاوی مطالبی است که در واقع مرتبط با وقایع فصل تابستان و مشخصاً تیرماه است، فکر میکنم عملیتر باشد که هر دو فصل را در یک شماره قرار بدهیم. این را میتوانیم در سخن ما روشن کنیم. بنابراین اگر شما هم بخواهید مطلبی را به این شماره اضافه کنید، فرصت هست. در واقع تا زمانی که من بتوانم از جا بلند شوم و سر کار برگردم فرصت داریم.
مهرداد موقع انتشار اساسنامه و بعد مطلب هزار راه نرفته، آنها را جداگانه برای بهروز فراهانی و مسعود پرتوی فرستاده بود تا اگر نقد و نظری دارند، بنویسند. احتمالا نوشتهی این دو هم به زودی به دستمان خواهد رسید و میتوانیم در این شماره در کشکول قرار بدهیم.
نکته بعدی اینکه ما پیش از برگزاری انتخابات، با انتشار اساسنامه و هزار راه نرفته، توانستیم در فضای تئاتری موجی ایجاد کنیم که در نهایت پس از انتخابات منتهی به شرکتمان در برنامه رادیویی مقابل گیاهچی شد. نظر مهرداد این است که باید حالا که موج اول خوابیده، سعی کنیم موج دومی ایجاد کنیم و پیشنهادش این است که دو مطلب شما را مانند اساسنامه جداگانه در قالب یک جزوه منتشر کنیم. فکر میکنم در این باره ایمیلی هم به شما زده بود.
در نهایت اینکه هر دوی ما به خاطر سرفه صحبت کردن برایمان سخت شده، بنابراین اگر موافق باشید، جلسه فردا را لغو و به زمان دیگری موکول کنیم و تا آن زمان هر صحبتی که هست را از طریق ایمیل مطرح کنیم. (خوشبختانه مهرداد در همین یکی با من شریک است و بقیه علایم را خیلی ملایمتر تجربه میکند!)
ممنون
شیرین
Shirin Mirzanejad
در اینجا تصمیم گرفتم که حالت همراهی و رفاقت و تسلیم در برابر آنها را کنار بگذارم و وضعیت را از حالت تعلیق و سکون در بیاورم. با این تصمیم ایمیل زیر را در پاسخ خانم میرزانژاد فرستادم:
Nasser Rahmaninejad
To:
Shirin Mirzanejad
Tue, Jul 27 at 10:56 AM
شیرین عزیز سلام،
راستش را بگویم دریافت ایمیل تو برایم سخت تعجبآور بود، چون با توجه به آنچه که در طول تقریباً دو ماه اخیر گذشت، یعنی روند کند شدن کار صحنهی معاصر و به تدریج به تأخیر انداختن انتشار آن از این هفته به آن هفته و بعد ماجرای سینوزیت و غیره، همهی اینها وقتی الآن مرور میکنم اصلاً به نظرم عادی نمیاید. این تأخیر غیرعادی را در یکی از ایمیلهای قبلیام نیز اشاره کرده بودم. بی آن که مایل باشم وارد یک بحث در این باره بشویم، ترجیح میدهم این همکاری را، باکمال تأسف، همین جا به پایان برسانیم. برای سلامت رابطهی آتی ما مهم است.
من با دو شماره کردن این شمارهی صحنهی معاصر موافق نیستم. این موضوع را قبلاً هم مهرداد مطرح کرد و من مخالفت کردم. این کاری پسندیده و حرفهای نیست که به علت تأخیر و یا مشکلات دیگر، چند صفحه به نشریه اضافه کنیم و آن را به عنوان دو شماره بیرون بدهیم. همین مقالاتی که هماکنون داریم میتواند به عنوان سومین و آخرین شماره در دورهی همکاری انجمن تئاتر ایران و گروه تئاتر اگزیت منتشر شود. اگر هم موافق نیستید من مشکلی ندارم، میتوان به طور کامل از آن صرفنظر کرد.
ممنون،
ناصر
از این پس، دیگر از همکاران سابق پاسخی یا خبری دریافت نکردم. حتی به پیشنهاد من مبنی بر موافقت یا مخالفت خود، یعنی این که آیا با انتشار آنچه در دست داریم موافق هستند یا نه، پاسخی داده نشد. تنها راهی که باقی مانده بود، انتشار فصلنامه، و نقطهی پایان به این همکاری بود. در تاریخ ۲۵ آگوست فصلنامه را با صفحهبندی متفاوت و همهی مقالاتی که تا آن تاریخ در دست داشتم، انتشار دادم. دو ترجمه از خانم میرزانژاد و یک مطلب از مهرداد خامنهای هنوز به دست من نرسیده بود.
ضمناً در این میان، مهرداد خامنهای در تاریخ ۱۳ آگوست در صفحهی فیسبوک خود خبر آغاز به کار خانم میرزانژاد را همراه با عکس او در پشت میز کار اعلام کرده بود. (در زیر مشاهده کنید) تصور من اینست که این کار همان کورس آنلاین تئاتری بود که قبلاً به آن اشاره کردم. بهرحال، کورس تئاتری یا کاری دیگر، این قبیل شعبدهبازیها در برابر وضعیتی که میگفتند دچار کرونا شدهاند، امری غیرطبیعی مینمود. اینها همه برای من شخصاً، با توجه به گفتگوهایی که در طول یک سال همکاری با هم داشتیم و کمی شناخت من از آنها و شیوهی ارتباطشان با افراد و دنیای بیرون، این شک را برمیانگیخت که داستان کرونا یا دروغ است و یا برای آنها دستاویزی شده برای به تأخیر انداختن انتشار فصلنامه؛ اگر چه بعداً متوسل به دلایل دیگری شدند.
اکنون که «صحنهی معاصر» شماره ی ۳ در دسترس است و ایمیلهای ما در طول مدت همکاری ما تا قطع آن، در اینجا آورده شده، با دقت در این شمارهی «صحنهی معاصر» و مقایسهی آن با دو شمارهی قبل، و همچنین با کمی تأمل در ایمیلهایی که میان ما رد و بدل شده میتوان درستی یا نادرستی ادعاهای هر یک از طرفین را تشخیص داد. این ادعاها، یا در واقع از نظر من مشتی دروغ و اتهام در کامنت فیسبوکی خانم میرزانژاد را در زیر مشاهده کنید:
Shirin Mirzanejad
آقای رحمانینژاد، همکاران شما در تحریریهی صحنه معاصر یک ماه و نیم است که درگیر بیماری کرونا و عوارض آن هستند و شما علیرغم اطلاعتان از این موضوع، یک بار هم در این مدت حالشان را نپرسیدهاید و تنها به ارسال ایمیلی سراسر اتهامآمیز بسنده کردید. همکاران شما به خاطر رعایت اخلاق حرفهای و حفظ احترام شما، از پاسخگویی عجولانه تا زمان انتشار فصلنامه خودداری کردند. متاسفم که بگویم اقدام شما برای تغییر فرمت فصلنامه و انتشار آن بدون اطلاع شورای تحریریه (که من دبیر آن هستم)، تنها برخورد غیرحرفهای شما نیست. تمام مطالب این شماره جز مطالب شما تا پایان بهار آماده بود و تنها مطالب شما بود که تا اواسط تیرماه پیش از بیماری ما هنوز نهایی نشده بود و آنچه در نهایت به دست من رسید هم بر خلاف توافقمان در تحریریه بود. تنها دلیلی که فشار و ضربالاجلی برای انتشار این شماره برای شما قرار داده نشد، مراعات شرایط شما بود که ظاهرا از یاد بردهاید. شما در آخرین ایمیلتان (علیرغم اصول کار شورایی) عنوان کردید که یا آنچه که من میگویم و یا هیچ. ما به احترام شما موافقت کردیم گرچه امکان مخالفت به اتکای رای اکثریت را داشتیم. در مقابل، شما با نادیده گرفتن این اصول، دست به انتشار جزوهای کردید که ربطی به صحنه معاصر ندارد و از کار جمعی ما استفاده شخصی کردید.
این اقدام شما مبنی بر انتشار فصلنامه بدون مشورت و اطلاع دیگر اعضای شورای تحریریه و نیز تصمیمات یکجانبهی شما، نادرست و غیرحرفهای و خلاف شیوهی شورایی است و به هیچ عنوان مورد قبول نیست. فصلنامه صحنه معاصر در زمان مناسب و با همان محتوا و فرمتی که از ابتدا در شورای تحریریه تصویب شده بود منتشر خواهد شد.
جای تاسف است که مفهوم کار شورایی را باید به شما یادآور بشویم. به نظر میرسد که کار شورایی برای شما تا زمانی مورد قبول است که موافق رای شما عمل شود و انسانها تا زمانی که برای شما کارکرد داشته باشند، انسان هستند.
خوشحالم که شما از این بلا در امان بودهاید. با این حال عجیب هم نیست که شما از وخامت شرایط و اولویتهای کسانی که در این کشور کار و زندگی میکنند و خود و عزیزانشان درگیر این بیماری هستند و عزیزانشان را هر روز از دست میدهند و درگیر گرفتاریهای این بلا هستند خبر نداشته باشید، یا شاید احساس همدردی نکنید.
جالب است که در کشوری که یک سال و نیم است درهای تئاترهایش بسته است و تئاتریهایش گرفتارند، برای شما تخریب همکارانتان از هر چیزی مهمتر است، حتی از انسانیت!
موفق باشید
ماجرا اما به همین کامنت فیسبوکی منتهی نشد. مهرداد خامنهای نیز در پشت پرده فعال بود. او به دوستان «خانه ایران» که فصلنامه از طریق وبسایت آنها بر روی اینترنت پست شده است، ایمیلی وقیحانه و بی شرمانه با مضمون زیر میفرستد. زبان آنقدر سخیف است که نیازی به توضیح ندارد. علاوه بر آن، در زیر ایمیل خود، کامنت فیسبوکی خانم میرزانژاد (بالا) را نیز ضمیمه کرده است:
Fwd: نسخه جعلی فصلنامه «صحنه معاصر» شماره ۳- بهار ۱۴۰۰
دوستان گرامی با سلام
از طریق آدرس وبسایت شما نسخهای از فصلنامه «صحنه معاصر» شماره ۳- بهار ۱۴۰۰ منتشر شده است که جعلی است.
کلیه مطالبی که در این جزوه به نام من و گروه تئاتر اگزیت منتشر شده است بدون اجازه و اطلاع ما صورت گرفته است. طراحی صفحات و روی جلد نیز که دارای کپیرایت است به سرقت رفته است.
خواهشمندم با برخورد مسئولانه خود جلوی چنین رویکردهایی را بگیرید و آنها را افشا کنید.
ممنون
مهرداد خامنهای
۶ شهریور ۱۴۰۰
دوستان «خانه ایران» ایمیل زیر را در پاسخ به خامنهای میفرستند:
On Aug 30, 2021, at 8:47 AM, House of Iran wrote:
دوست عزیز.
ممنون از هشدار شما نسبت به پست قسمت سوم نشریه «صحنه معاصر» در وب سایت خانه ایران. ما هر سه نسخه نشریه را از طریق جناب رحمانی نژاد دریافت کرده ایم و چگونه میتوانیم به دوشماره آن اعتماد میکردیم و به شماره سوم نه. لطفا مشگل را با جناب رحمانی نژاد حل کنید و نتیجه را از طریق ایشان به اطلاع ما برسانید.
با سپاس فراوان.
خانه ایران، مرکز فرهنگ و هنر در ساکرامنتو.
مهرداد خامنهای ایمیل دومی میفرستد تا گردانندگان «خانهی ایران» را در برابر «مسئولیت اخلاقی» قرار دهد. این شیوههای عمل، آدم را عمیقاً متأسف میکند. از این جهت که اخلاق دستاویز توجیه بیاخلاقترین برخی افراد قرار میگیرد و در روزگار آشفتهای مانند روزگار ما، این گونه افراد همچنان به عنوان افرادی موجه در میان ما پذیرفته شدهاند. این فرد که برای بسیاری از ما از طریق رسانههای اجتماعی آشناست، عنوان گروه خود را از جای دیگری عاریه گرفته بی آن که به حقوق آنها اشاره کند. این دو فرد عنوان مجلهی ماهانهی انجمن تئاتر ایران، «صحنه معاصر» را مصادره کرده بی آن که در جایی به حقوق بنیانگذار آن اشاره کرده باشند. امری که در تمام دنیا رایج است و به عنوان یک اصل حقوقی، قانونی و اخلاقی شناخته شده است. باوجود این، همین آدمها ادعا دارند که این نشریه جعلی است و سرقت شده و بسیاری ترهات دیگر که در ایمیلهای آنها قابل رجوع است.
From: Mehrdad Khameneh
Date: Sun, Aug 29, 2021 at 22:38
Subject: Re: نسخه جعلی فصلنامه «صحنه معاصر» شماره ۳- بهار ۱۴۰۰
To: House of Iran
با سلام مجدد و با تشکر از لطف و توجه شما.
پس از مشکل بوجود آمده در انتشار نسخه جعلی شماره ۳ ما ارتباطی با ایشان نداریم.
به هر صورت من از طرف شورای تحریریه و همچنین سرپرست گروه تئاتر اگزیت به ضمیمه نظر دبیر تحریریه صحنه معاصر وظیفه خود دانستم که شما را از این امر مطلع سازم.
تصمیمگیری در این زمینه و مسئولیت اخلاقی شما برعهده خودتان است.
با آرزوی موفقیت و پایداری برای شما عزیزان
مهرداد خامنهای
پاسخ به ادعاها، اتهامات و دروغهای این دو فرد نه در شآن دوستانی است که نسبت به این ماجرا نگرانی خود را نشان دادند و نه در مقیاس اعتبار ناچیز این دو فرد. من در اینجا تنها کوشش کردم آنچه را که میتوان سند نامید ارایه کنم تا خواننده خود به طور مستقل و به استناد آنها، و نه برپایهی ادعاهای طرفین ماجرا، قضاوت کند. برای من این کار، با همهی درد و رنجی که پرداختن به این قبیل مسائل دارد، وظیفهای در روشنگری دربارهی یک اتفاق در میان بیشمار اتفاقاتی از این دست است. با این آرزو که روزی در دوردستها محیط اجتماعی ما از این قبیل آلودگیها پالوده شود.
ناصر رحمانی نژاد
لینک «صحنهی معاصر» شماره ۳:
http://houseofiransacramento.org/