logo





پایان توهم به امید، آغاز فروپاشی نظام جهل و جنایت اسلامی

پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۹ اوت ۲۰۲۱

حسن نادری

فرایندهای تاریخی در فرازو نشیب های حوادث کشورمان، متاثر از نیروهای اثرگذار درهرعصر و زمان است. میشل فوکو، فیلسوف،جامعه شناس فرانسوی، در فصل فضا،استراتژی و دستگاه اجرایی، می گوید: "رد صلاحیت حاکمیت "فضا" در نسل های گذشته شدنی است. فضا همان چیزی است که مرده، غیردیالکتیک و غیر محرک است. از سوی دیگر،مقوله "زمان" غنی ، ثمربخش و دیالکتیکی است. اما توصیف "فضا"ی واقعیت، گفتار تجزیه و تحلیلی تأثیرات قدرت را که با آنها مرتبط است، باز می کند".

وضعیت کنونی ایران و نیروی ارتجاعی حاکم،نتیجه تلاش مستمر نیروی واپسگرا، بویژه از زمان شاه سلطان حسین صفوی و سهم خواهی وشریک شدن روحانیت در قدرت است. (سلطان حسین:1101ـ 1047 خورشیدی،1726 ـ1668 میلادی). این در حالی بود که عصر رونسانس در اروپا برای پس زدن قرون وسطی و حاکمیت بلامنازع تفکر ارتجاعی دستگاه واتیکان از سال 1568 آغاز و سپس وارد عصر روشنگری 1789ـ 1715، یعنی عصر جنبش فرهنگی،فلسفی،ادبی و روشنفکری شده بود. من در اینجا به عمد از تحولات پیش و یا پس ازاسلام قلم نمی زنم.

عناصر نیروی تغییر در قدرت،مقدم بر هرچیز به ماهیت قدرت حاکم برمیگردد که زمینه های"اشکال" گوناگون مقاومت را شکل می دهند. یعنی جنبش های اجتماعی در زمان های گوناگون به مخالفت با قدرت بر می خیزند و این تعرض مستقل از شیوه حاکمیت نیست.
تراژدی سال 1357 و قدرت گرفتن "غیر منتظره" خمینی و کاست روحانیت را نباید فقط به "کاریزما"ی خمینی خلاصه کرد. بلکه روش حکومتداری، رفتار و عملکرد سیاسی محمد رضا شاه پهلوی را هم باید در این فراگشت در نظر گرفت. افزون براین،در آستانه تراژدی، 1356، "فضای" دیالوگ بین "اپوزیسیون" غیر علنی وحامل اندیشه مسلحانه و غیرمسلحانه و نیز اپوزیسیون "قابل تحمل" دررد کلیّیت رژیم پهلوی در ائتلافی نانوشته بود. بنابراین، نیروی اپوزیسیون حامل گرایشات دینی با وزن نسبی کم به وسعت ایران، فعالانه وارد میدان شد و با استفاده از خلاء و پراکندگی رقبای سیاسی غیر دینی و با استفاده از بستر فقرفرهنگی، سوار موجی شد که حرکت سیل آسای آن چیزی جز سنگلاخ و پسروی به ارمغان نیاورد. اپوزیسیون کم مایه غیر مذهبی هم تن به فقرفرهنگی داد و مجذوب شعارهای ارتجاعی شد. فقری که مخربتر از فقر اقتصادی بود و با تغییر شرایط سیاسی، کورکورانه وارد صف متحد "ارتجاع و ضد امپریالیسم" شد. بخشی از همین اپوزیسیون هم بعد از تلاش های نَفس گیر و جدل های غیرواقعی به شکوفایی جمهوری اسلامی روی آورد. بخشی هایی هم در پی "حکومت شورایی"، "دیکتاتوری پرولتاریا"، برگشت به حکومت "شیعه سرخ علوی"، تلاش های مخرب برای برگشت نظام سلطنتی از طریق نیروهای خارجی، درگیر شدن مبارزه ایدئولوژیکی و نگاه به بیرون از کشور در راستای خط کشی تفاوت مواضع بلوک کشورهای شرقی "مارکسیستم ـ لنینیسم"، با کشورهای "مائوئیستی"... . غافل از اینکه طراحان پشت پرده رژیم تازه به قدرت رسیده از "افشاگری"های مخرب این گروهها علیه خود، استفاده و پایه های قدرت خود را تقویت و تحکیم می کردند. نتیجه این فعل و انفعالات جنگ، ویرانی،کشتار،اعدام، ترک اجباری همه اپوزیسیون از کشور و وانهادن اجباری مدیریت کشور به دست نیروهای فاقد مهارت مدیریتی، چپاولگران تازه از راه رسیده وغارتگران اموال و سرمایه کشور در راستای ماجراجویی ایدئولوژیکی و راهبردی نظام اسلامی در منطقه.

نتایج تاکنونی این ایدئولوژی مخرب، ببار آوردن تحریم، بیکاری، فقرِفزاینده مادی و معنوی، چشم اندازی سیاه برای آینده کشور و جوانان. بطور خلاصه در برآمد وضع کنونی همه نیروها، از حاکمیت گذشته و کنونی گرفته تا انواع اپوزیسیون به نسبت وزن خود اثرگذاری بودند و هستند.

با مرگ خمینی و روی کارآمدن خامنه ای بعنوان رهبری نظام با کمک هاشمی رفسنجانی،مرد هزار چهره و رئیس جمهوری اسلامی، طرح برنامه "تعدیل اقتصادی" او،انشقاق و واگرایی در بین اپوزیسیون(ها) شتاب گرفت. عواقب این طرح، شکاف طبقاتی در سراسر کشور، مال اندوزی و خصوصی سازی به نفع فراکسیون های نظام بود. طیفی از اپوزیسیون شیفته این طرح شد و بمثابه مهمان ناخوانده وارد قطاری شد که به هیچ وجه از مسیر و هدف قطار اشراف نداشت. حمایت از مرد"سازندگی" را به سینه زد.

رفسنجانی با تردستی تمام، طیفی از نیروهای نظام بنام "دانشجویان خط امام" را با دو هدف به کشورهای غربی فرستاد: تعدیل تندروی این طیف از جوانان. و کسب مهارت و دیدن دنیای مدرن برای مدیریت نظام. این نیروهای متجاسر بعد از برگشت به کشور، طرح اغفالگر "اصلاح طلبی"را مطرح کردند. این طرح همچون سم و گَردی بود برمغز و چشم "اپوزیسیون" سرگیجه گرفته از شکستهای پیشین و نیز دستاویزی شد تا قدرت های اروپایی و آمریکا روی این نیرو سرمایه گذاری کنند.

اما بقول میشل فوکو" فراگشت ذهنیت ها برای توضیح تحولات قدرت کافی نیست". فوکو می گوید" اصلاح طلبان در ابتدای عصر مدرن خشونت و شکنجه و احساسات غیر قابل تحمل همرا با قتل را محکوم کردند. قانون شکنجه و بربریت توسط فلسفه اومانیسم رد شد. بی شک برای درک این تغییر، پیگیری تاریخ اشکال نهادهایی که به نظر می رسد سیر تکاملی آنها با تحولات عمده اقتصادی ـ اجتماعی، مانند تعمیق بازارها و تقسیم کار ارتباط کامل دارند، مفید است ".

"اصلاح طلبان" ایرانی اما در نظام جهل و جنایت نه تنها پروژه ای را برای محکوم کردن شکنجه و اعدام ها در جامعه ارائه ندادند، بلکه همیشه و در همه حال برای تبرئه خود و طفره رفتن از جواب به یک "موضوع حقوقی"، خشونت سیاسی دولتی را به خشونت سیاسی مجاهدین خلق پیوند زدند. این بال نظام حتی نتوانست و نخواست در حوزه اقتصادی و اجتماعی هم قانونی را در حمایت از زحمتکشان و کارگران در مقابل تجاوز و تعدی دولت ها و شرکای سرمایه دارانشان ارائه دهند. حتی در بازه زمانی 42 ساله و شرکت در قدرت یک قانون مطبوعاتی در دفاع از حق انتشار آزاد اخبار و حق بیان و کثرتگرایی ارائه ندادند. این جماعت با شرکای اصولگرا به منافع شخصی و حفظ مناصِب دولتی و نهادهای عمومی و مذهبی شریک بوده و شریک هستند. علت اینست که آنها نمی توانند خود را از آموزه های اسلامی ـ لیبرالیستی اقتصادی با رفتار اقتدارگرایی رها سازند. زیرا حفظ نظام از اوجب واجبات است و بس. زمانی می توان این جماعت را " اصلاح طلب" گفت که مواضع آنها با مانع اصلی آزادی و پیشرفت و عدالت اجتماعی، یعنی اصل ولایت مطلقه فقیه خط کشی و روشن شود.

با بن بست سیاسی و اقتصادی، دستگاه حاکم سید محمد خاتمی ناشناخته را علم کرد. او طی هشت سال تخم توهم به امید را در حمایت از نظام درجامعه کاشت. شکست "سیاستهای" خاتمی و ورد نیروهای سرکوب به فرمان سید علی خامنه ای، دفتر این جریان را هم بست و بیش از پیش نا امیدی و نارضایتی و سرکشی را در جامعه دامن زد.
برای سرکوب اعتراضات، صفحه تملق گو و جنایتکار باند احمدی نژاد با فتوای رهبری گشوده شد. در این دوره هشت ساله،احمدی نژاد با اجرای همه دستورات خامنه ای،کشور را بیش از پیش به پرتگاه نابودی سوق داد و توصیه و دستورات ارتجاعی خمینی در نابودی اسرائیل در همه مراسم کشوری و بین المللی اوج گرفت. از این پس راه برگشت به محافل بین المللی محدود و بیش از پیش تنگ و کشورهای غربی سیاست مهار نظام و کشورهای منطقه هم سیاست دوری از ایران را در پیش گرفتند.

در ادامه دگردسی ماهوی قدرت از یک سو، و تغییر کمی و کیفی "قدرتهای کوچک" در جامعه مدنی و برآمد رویکردی نوین در جامعه مدنی، و از سوی دیگر ورود انقلاب دیجیتالی برای نسل جدید، گردانندگان نظام به رهبری خامنه ای را برآنداشت تا به هر قیمتی جلوی فرهنگ مدرنیسم را بگیرند و خواستها و آرمان های آزادی وعدالت در حال گسترش را سرکوب کنند. رهبری چاره را در ترمیم موقت سیاست ویرانگر دید. راه انتخابات در انتصاب روحانی، مرد "دیپلمات" و آشنا به پرونده هسته ای را برگزید. گرچه از حدود شش ماه قبل از"نامزدی" او برای ریاست "جمهوری"، زمزمه چنین انتخابی به گوش می رسید.
"اپوزیسیون" همیشه در صحنه بدون انتقاد و واکاوی از راه طی شده و ضربه خوردن از سیاست های تاکنونی حاکمیت و ازسرناامیدی، راه حمایت از روحانی را در پیش گرفت و شعار انحرافی " نه به افراط گرایان،آری به اعتدالگرایان و اصلاحگرایان" پا برهنه و دست خالی و بدون شناخت علمی ازطبیعت و ماهیت نظام به میدان آمد. فاجعه بارتراز این همگرایی، فردی از تبارماجراجویان چپ دهه 60 نوشت: "وقتی سایه و امیر انتظام هم آمدند و وقتی اطرافیان رهبرهم حمایت از روحانی را پنهان نکردند،معلوم شد این موجی که به راه افتاده، کمر بنیادگرائی را در هر سه فرم ملی،مذهبی و چپ آن را خورد خواهد کرد".!!!! چه قضاوت بی پروا و جاهلانه.

تئوری پردازی سیاسی، جامعه شناس !! دیگری از همین طیف در رسای شرکت درانتخابات غیر دموکراتیک با عنوان: " یک خیز دیگر از سوی جامعه مدنی! می نویسد" دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی پایان گرفت و حسن روحانی برای چهار سال دیگر با رایی بیشتر (با کدام آمار؟ آمار دستکاری شده نظام؟) از دوره قبل بر جای خود باقی ماند. این، حاصل خیزی بود سنجیده از سوی جامعه مدنی و بهره‌گیری ملی آن از یک فرصت استثنایی انتخاباتی. من از این برآمد‌‌ انتخاباتی و نتیجه‌ای که در پی آورد خرسندم بی آنکه نه بر غیردمکراتیسم آن ‌چشم بپوشم و نه که آقای روحانی نئولیبرال پایبند به ولایت را کاندیدای خود بشناسم. نه خصلت بیعت‌ گونه‌ انتخابات‌ در این نظام از یاد نهادنی است و نه شایسته نیروی دمکرات است که بخواهد خوگیر انتصاب - انتخاب‌هایی شود که بر تبعیضات ساختاری، حقوقی و حقیقی استوارند".

همین این اندیشمند سیاسی، همراه دوستان وهم راستای فکری خود در آستانه همین انتخابات، در اعلامیه ژولای(ژوئیه) 2013 می نویسند: " ما در اعتراض به غيرآزاد، غيردمکراتيک و مهندسی بودن انتخابات، موضع عدم شرکت اتخاذ کرديم و در کنار ميليون ها نيروی معترض و تحول طلب که در انتخابات شرکت نکردند، ايستاديم. صرف رویدادهای انتخاباتی که به پیروزی روحانی منجر شدند، ما را مجاب نکرده اند سیاستی که ما اخذ کردیم، یعنی سیاست عدم شرکت، نادرست بوده است . ما پيروزی در انتخابات را به مردم ايران تبريک می گوئيم، با تلاش آنها برای تغيير سياست های کلان کشور همراه هستيم و اميدواريم که آقای روحانی به وعده های خود عمل کند، به مطالبات مردم پاسخ مثبت دهد و برای برون رفت کشور از وضعيت بحرانی، گام های موثر بردارد". 16 ژوئن 2013.

اما ترازنامه هشت سال دولت بی تدبیر و محاق در دست خامنه ای، ضربه نهایی را برپیکر توهم پراکنان وارد کرد. جای تاسف است که یک نیروی مدعی"چپ،سکولار، عدالتخواه وآزادیخواه" به حمایت از کاست روحانیت ،ناقضان آزادی و سرکوبگر زحمتکشان تن دهد!

بعد از دستیافتن رئیسی، مهُره و دست پرورده خامنه ای در راس قوه مجری ،این اپوزیسیون(ها) به "کشف" جدیدی دست یافتند تا بگویند: " اول ازهمه ببینیم اصلاً داستان خود "تنفیذ" چیست تا برسیم به خصوصیت "تنفیذ" در مورد رئیسی. طبق بند ١١٠ قانون اساسی، "تنفیذ" یعنی اینکه رئیس جمهور نافذیت خود را از ولایت می‌گیرد و نتیجه انتخابات را فقط امضاء ولی فقیه است که مشروعیت می‌بخشد. امضاء تاییدیه‌ای که بهیچوجه جنبه صوری و تشریفاتی ندارد بلکه برخوردار از بار فقهی و معنای شرعی مشخص است. مطابق موازین اسلامی، با این امضاء رئیس‌جمهور "از سوی شارع مقدس" به چنین مقامی منصوب می‌شود تا "ولایت الهی را به بدنه‌ اجرایی کشور تسری دهد." خود خمینی علت وجودی موضوع "تنفیذ" را چنین توضیح داده و تقریر کرده بود: "مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد... با نصب فقیه نباشد غیر مشروع است". رئیس جمهور در این نظام، ولو محصول انتخابات مهندسی شده، و در مورد رئیسی نوعاً انتصابی، تا کسب مشروعیت از ولی فقیه نکند فاقد اعتبار است! پس نفس "تنفیذ"، جز تحقیر نهادینه و مکرر ملت نیست. اما آنچه که "تنفیذ" ریاست رئیسی را به مفتضح‌ترین "تنفیذ"ها در این چهار دهه و اندی بدل کرد، نمایش رفتاری طرفین "تنفیذ" بود. همه درد رئیسی این شد که کرونا نمی‌گذارد دست "آقا"یش را ببوسد و حرف خامنه‌ای به او در شکل آمرانه اینکه، هرچه زودتر دولت‌ات را تشکیل بده!

خُب،سیاست پردازان همیشه در صحنه، بند 110 قانون اساسی نه چیز تازه است و نه روندهای "تنفیذ" و" تحلیف". برای همه دوره ها وجود داشت. پس چه شده که حالابعد ازاین همه تلاشهای عبث به نفع "اصلاح طلبان" نظام به این درک و "کشف"جدید دست یافتید؟ طرح های "تحولخواهی" شما با دستاویز"تاکتیک" و شرکت در "انتخابات" به هوا رفت و اینک رئیسی با تبلیغات و اراجیف خود طرح "تحولخواهی" را به نمایش گذاشت.اما با چیدمان وزرای "انقلابی ،جهادی و بازیافت وزرای پشین" باید در انتظار فاجعه برای ملت بود. سودی برای حاکمیت در پی نخواهد داشت. بلکه با سراسری شدن اعتراضات، سرنوشت نظام در کف خیابان رغم خواهد خورد.

قدرت در نظام ولایت فقیه، فقط یک قدرت سیاسی نیست، بلکه تعدادی از قدرتهای خُرد وکوچک حول ولایتمداری در همه جا فرمان می رانند. این قدرتها دارای روابط متقابل اما نابرابر هستند. رابطه ای از نوع مرید و مراد ،رانتخواری و تبعیت مطلق از رهبری.

اوج درماندگی ایدولوژیکی نظام و "مهار بحران ها"ی در پیش، خامنه ای را برآنداشت تا دولت "انقلابی و جهادی" ومطیع خود را در کابینه رئیسی طرح کند. غافل از اینکه این کابینه بیش از کابینه های گذشته فاقد وجاهت و شرکت 17.3 درصدی رای دهندگان فاقد پشتوانه اکثریت مردم است.

یک فعال سیاسی "اصلاح‌طلب" با نگرانی از آینده خود و نظامش می گوید:‌ "مردم به عنوان صاحبان اصلی کشور، از مسئولان مطالبه‌هایی دارند و برای احقاق حق خود توقع‌های‌ خود را مطرح می‌کنند. حال اگر سیستم به صدای افکار عمومی توجه لازم را نشان ندهد، بی‌شک با حالتی هزینه‌ساز مواجه خواهد شد. در واقع اگر جامعه احساس کند با تصمیم‌گیران فاصله دارد، بی‌اعتمادی اوج می‌گیرد و در نتیجه،‌ همه امور مختل خواهند شد". این فرد بدرستی متوجه خطر و آغاز فروپاشی نظام شده است.

اینک همه قوا و نهادهای کشوری و لشکری یکدست و مطیع علی خامنه ای هستند. خامنه ای نه تنها در همه حوزه شکست خورد، بلکه در مدیریت بیماری کرونا مرتکب جنایت علیه هزاران از هموطنان ما شد. هزاران خانواده را بعلت محسور در رویکرد ارتجاعی خود،داغدار کرد. او در دیماه 1399 در یک سخنرانی از تلویزیون دولتی در رد خرید و ممنوعیت واردات واکسن می گوید: " آمریکا و انگلیس» می‌خواهند واکسن را روی ملت‌های دیگر امتحان کنند،اگر کارخانه فایزر آنان می‌تواند واکسن درست کند، اول برای خودشان مصرف کنند".

اما همین رهبر انقلاب اسلامی هفت ماه بعد، 20 مرداد 1400 در یک سخنرانی تلویزیونی در باره وضعیت و طغیان بیماری کرونا را نخست و فوری کشور خواند و گفت: " واکسن چه از راه واردات و چه با تولید داخلی باید با تلاش مضاعف و به هر شکل ممکن تامین شود و در اختیار مردم قرار بگیرد".

این تناقضگویی خامنه ای ما را بیش از پیش باین ایده و نظر واقعی می رساند. ایشان روزی در تهییج و تحریک حزب اللهی ها برای سرکوب اعتراضات 1388، به سبک خمینی گفته بود که من یک جسم ناقصی داریم. شیفتگان ذوب در ولایت می گریستند. اما اینک همه شواهد وعملکرد او حاکی از آنست که او نه تنها جسم ناقصی دارد ،بلکه مغز و ذهن معلولی هم دارد.

اصرارنابخردانه خامنه ای و حلقه قدرت در "استقلال" و "خودکفایی"؟ همه جانبه اقتصادی،حتی حوزه بهداشت و تندرستی مردم را به مرز قتلگاه رساند. آیا کشورهای اروپایی ودیگر کشورها با وارد کردن و همکاری در ساخت واکسن استقلال خود را از دست دادند؟. در جهان جهانی شده ارتباطات و تبادل دانش و کالاها امری عادیست. باید از همه امکانات مثبت به نفع منافع ملی استفاده کرد. و این همه منوط به ترک سیاستهای ارتجاعی و ضد ملی است.

نمایش هر از گاهی تسلیحا ت دهه هفتاد در خیابان ها هیچ ابرقدرتی را مرعوب نمی کند. بلکه ترساندن کشورهای منطقه و برحذر داشتن ملت ایران از اعتراضات است.

حسن روحانی در آخرین جلسه هیات دولت دوازدهم گفت: "در گذشته با مردم صحبت و اعلام کردیم چیزی برخلاف واقعیت نبوده است و آنچه واقعیت بود را به مردم گفتیم. البته بخشی از واقعیت را به مردم نگفتیم و از نظر من نمی‌شد آنها را بیان کنیم به دلیل اینکه من آنها را مفید نمی‌دانستم". او چه چیزی را برای ملت مخفی می کند که در حوزه اسرار مگوی نظام است؟ اما ملت ایران دیر یازود دفتر عملکرد نظام اسلامی را می گشاید. از جمله آیا ادامه هشت سال جنگ ویرانگر یک امر شرعی بود یا سیاسی؟

آقای خامنه ای! طرح " انتخابات" شما برای رسیدن حکومت اسلامی و یکدست کردن همه قوا در زیر عصای خنیاگر تا این لحظه موفق بود اما در خلاف جهت رهایی بخشی و مدرنیته و پیشرفت کشور و به زیان و فاجعه بیشتر برای ملت ستمدیده ایران.

برای اجتناب از فرو افتادن کشور در ورطه پرتگاه با توجه به شرایط ژئو استراتژیکی و ژئوپلتیکی، شکلگیری جبهه وسیع از همه نیروهای دموکرات حول حداقل خواسته های، جمهوریت، جدائی دین از قدرت،سکولاریسم،استقرار دموکراسی بمثابه اهرم تنظیم رابطه در راستای دیالوگ اجتماعی یک ضرورت عاجل است.

برای دست یافتن به نظامی دموکراتیک، مردمی و تامین کننده آزادی و دموکراسی و برابری حقوق همه شهروندان، برای نجات فاجعه زیست محیطی و محیط زیست، اتحاد همه نیروهای جمهوریخواه برای استقرار نظامی با پذیرش رعایت حقوق جهانشمول حقوق بشریک ضرورت تاریخی است. و مقدم بر هر چیزی پیوند صفوف مبارزان،اقشار و طبقات کارگران،آموزگاران،پرستاران،هنرمندان و اساتید دانشگاهها از طریق شبکه های اجتماعی ضروریست.

حسن نادری
16.08.2021 =25 مرداد 1400

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد