از این تکّه زمین،
رنگین از خون این جوان
نه نخلی میروید
و نه چشمهیی میجوشد
از زیر برفهای بلندیهای فسونآمیز
شکارچیها در کمین نشستهاند
چمباتمه پشت نیزار
و رهگذران را رصد میکنند
از پشت مگَسَکهای خونریز
بوی مومیاییهای گندیده،
پیچیده لای کفنهای متبرّک،
آسمان را پر کرده است
میآمیزد با بوی شعلهها
و دم به دم تندتر میشود
در کشتارگاههای شهرهای کویری
مأموران خبیثِ اونیفورم بر تن
خونهای دلمه بسته را
به چاهها میریزند
و آثارِ پلیدیهای خود را میزدایند
در پناه تاریکیها
پیش از آنکه خدای آفتاب
سر بر آورد از سرچشمهی آبها
و پرتو اندازد بر فلاتِ تشنه
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۴ مرداد ۱۴۰۰
۲۶ ژوئیه ۲۰۲۱
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد