logo





سازوکارهای تغییر در آینده ایران(١)

(جنبش مردمی در داخل و اپوزیسیون در خارج)

يکشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۸ - ۲۳ اوت ۲۰۰۹

احسان دهکردی

امروزه در ایران زندگی هر چه بیشتر پیچیده ، علمی ، و منطقی شده ، ارتباطات چند گانه وگسترده ، دسترسی به علوم مختلف و تماس با دنیاهای دیگر چشم انداز های وسیعتری را پیش چشم پسران و دختران جوان قرار داده است. دنیای فکری جوانان با توجه به رشد علمی ، فرهنگی ، و صنعتی در دنیا نگاهی زمینی و مادی گرفته و گستردگی تنوع اندیشه در میان مردم و بخصوص جوانان تأثیر به سزائی در گشایش معضلات اجتماعی به سمتی دمکراتیک ،منطقی و انسان دوستانه برداشته است .
گرایش به سمت تغییر ، رشد و امروزی شدن درپیوند عمیق با جامعه قرار گرفته، و تغییرات اجتماعی با جنبه های علمی و منطقی در هم تنیده شده و با ابزارهای ملموس و قابل دسترس گام به گام در جهت ترقی پیش می رود.
تمایل جوانان یا نسل جوان ایران در استفاده از ابزارها ی موجود مبارزه و آزمایش راه های قانونی، هر چه بیشتر هزینه های حرکت اعتراضی در جامعه را پائین آورده و استفاده از تمامی ظرفیت های اجتماعی در شکستن فضای بسته جامعه ، تقویت نهادها و اهرمهای انتخابی ، گسترش هر چه بیشتر دخالتگری در جهت تغییر و امروزی کردن قوانین و مقررات در جامعه را بالا برده است.
بحث بر سر استفاده از تمامی امکانات و ظرفیت های یک جامعه در پیشبرد تحقق خواسته ها و نیازها ست. مطالباتی که به آسانی قابل دستیابی نیستند ، بخصوص زمانی که این خواسته ها منافع سیاسی قدرت حاکم را هدف قرار می دهدو آنرا زیر می گیرد .
تقویت جمهوریت نظام و تحقیر نهادهای انتصابی ، تلاشی است که در عمل به مناقشه کشیده می شود، چرا که در قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت بین مردم و ولی فقیه تقسیم شده است؛ بخش غیر دمکراتیک و عقب مانده این قوانین قدرت ماورائی برای ولی فقیه قائل است و جهت مترقی آ ن ارزش گزاری بر مردم و نقش تعیین کننده آنها در تصمیم گیری های سیاسی جامعه را پایه قرار داده است.
اینکه مردم ایران در چه مسیری می توانند به اهداف خود دست یابند و توانائی رژیم در پسخگوئی به نیازهای مردم و بخصوص جوانان تا کجاست، آنرا نمی توان پیش بینی کرد.
چون منهای عوامل داخلی عوامل خارجی نیز عمل می کند و چه سرنوشتی برای مردم رقم خواهدخورد فقط میتواند در حد حدس و گمان طرح شود.
به نظر من برای درک بهتر شرایط در ابتدا باید داده های مهم و وقایع موثر در شکل گیری شرایط جدید را برشمرد و از میان این داده ها به احتمالات پیش آمدهای آینده نزدیک شد، و شاید از این طریق به آنچه در انجام است آگاهی یافت و بر آن تأثیر گذاشت.
طبیعی است که از هر دید و منظری تأثیر گذاری می تواند تعریف خاص خود را داشته باشد.
بعضی تأثیر گذاری را برای "رهبری" و "هدایت" آن حرکت اجتماعی بر می گزینند،بعضی ها هم برای تکیه و تآیید بر ارزش ها ، کمالات وحقوق انسانی تلاش می کنند، و دخالت گری سیاسی را از جنبه بیان دیدگاه ها و طرح چند گونه گی ها وتنوع انتخابها در کشمکش های بازار سیاست بیان می کنند، من تلاش می کنم در این طیف باشم.

آغازاصلاحات و پروژه دگرگونی سیاسی

اصلاح طلبی حاصل تجربه برآمده از یک مبارزه سیاسی بود که در واقع بیان خودرا دراستفاده از قهر و حذف حاکمیت جمهوری اسلامی نمی دید و اصلاح طلبان غیر از آنکه مبارزه سیاسی را خارج از چارچوبه قانونی رد می کردند، همانطور هم مبارزه "انقلابی" عده ای روشنفکر را با حاکمان منسجم و خشن نظام معقول و منطقی نمی دیدند.
می توان گفت آنها تجربه برخورد قدرتمداران نظام را با بازرگان و بنی صدر ، سازمان مجاهدین خلق و سازمان های متنوع چپ م.ل را در پیش رو داشتند.
زمانی که سازمان ها و گروهای سیاسی در اول "انقلاب" شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را سر دادند، دقیقآ به خواسته سازمان اطلاعات نظام اسلامی یاری رساندند که را ه سرکوب و اعدام آنها را برای افکار عمومی داخلی وخارجی توجیح کند.
گروه های سیاسی در آنزمان که خود به ماهیت ضد مردمی نظام اسلامی پی بردند، بانظام در گیر شدند و در یک جنگ نابرابر و غیر دوراندیشانه تن به بازی بی رحمانه نظام که قصد حذف آنها را داشت دادند.
تقریبآ همه سازمان های سیاسی آنزمان به رابطه مذهبی عاطفی آقای خمینی و سران نظام با مردم پی نبرده بودند، اعتقادات اسلامی و فرهنگ مذهبی مردم را در نزدیکی با جمهوری اسلامی نو رس که به نوعی دردوران پهلوی تحقیر شده ، و سر باز کرده بود جدی نمی گرفتند.
وتمامی اینها برای بسیاری از جوانان دگراندیش این سرزمین گران تمام شد ! که ما بخشی از آنها بودیم.
پایگاه مردمی رژیم اسلامی دلگرمی و پشتوانه سرکوب سریع و گسترده مخالفین را آسان کرد ، رژیم تبلیغ می کرد که اینها قصد سرنگونی ما را دارند، و این مسئله توهم نبود ! جمهوری اسلامی می دانست که این سازمان ها دیر یا زود نظام اسلامی را به مبارزه خواهند طلبید، در نتیجه فعالیت های آنها را با شیوه های خشونت آمیز خود محدود کرد و از گستره فعالیت آنها کاست و فاجعه هائی در کردستان و ترکمن صحرا آفرید. در واقع جمهوری اسلامی سازمانها و گروه های اپوزیسیون را به آن مبارزه رودررو کشاند ، که برنده آن با توجه به توهم مردم در آن شرایط او بود.
"برادران حزب الله" در هر گوشه شهر به دکه و میز کتاب غیر خودی ها حمله می کردند، ضرب و شتم می کردند و اگر دستشان می رسید ترور می کردند، و البته دولت مستقیمآ نقشی را نمی پذیرفت. تا زمانی که برخوردهای خیابانی رفته رفته خشن تر و خشن تر شد، و مواضع سیاسی گروه ها در مقابل آنها رادیکل شد، یعنی سازمان ها در روزنامه ها و شبنامه های سیاسی خود رژیم را ضدمردمی اعلام کردند و این پایان کار سازمان هائی بود که علنی فعالیت می کردند و مستقیمآ جمهوری اسلامی را نفی می کردند و به مبارزه می طلبیدند.
آیا سازمان ها از عمق فاجعه ای که در حال وقوع بود آگاهی داشتند ؟ خیر ، آنها نه تنها در تحلیل هایشان از جمهوری اسلامی دچار اشتباه بودند بلکه در ارزیابی توانائی های خود نیز توهم داشتند.
بی برنامه و بی هدف فقط به حوادث و وقایع روز واکنش نشان میدادند و بحران های درونی، نظری و تشکیلاتی آنها را به خود مشغول کرده بود.
آیا کسی تحلیل کرده بود که حاکمیت ایدئولوژی چه فجایعی را به بار می آورد ؟
آیا کسی به سرنوشت آزادی اندیشه و قلم در این سرزمین فکر کرده بود؟، یا به سرنوشت حقوق زنان، زمانی که قانون اساسی جمهوری اسلامی با قوانین تبعیض آمیزش به رأی گذاشته شد، و رأی آورد ! ؟
تأسف در این است، تا زمانی که گروهای سیاسی یک جامعه خود اسیر ایدئولوژی های رنگارنگ و فرهنگ عقب مانده باشند و آرزوی یک حاکمیت ایدئولوژی دیگری را در سر می پرورانند، از مردمی که افسون آقای خمینی و ایدئولوژی اسلامی آنها را گرفته چه انتظاری می توان داشت.
در ظاهر نیروهائی در جامعه ، یکی در صف پوزیسیون و دیگری در جناح اپوزیسیون ایستاده بودند ولی آنها در بسیاری جهات شبیه هم بودند .
آیا کسانی که کادر های سیاسی مجاهدین یا گروهای چپ م.ل را تشکیل می دادند، امکان شکل دهی حکومت هائی چون "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" ویا کشورهای بلوک شرق را نداشتند؟
آیا تضمینی برای آزادی های سیاسی و دگر اندیشی در حاکمیت چنین ایدئولوژی هائی و جود داشت ؟
باری، بسته شدن جامعه ، جنگ با کشور عراق و گسترش فضای جنگی ، شرایط بروز هر گونه اعتراض و آزاداندیشی را پر هزینه کرد.
فضا سازی رادیو ،تلویزیون و روزنامه ها هدایت گر افکار و دلمشغولی های جامعه بسمت هدف های تبلیغاتی خاصی بودند، پتانسیل اجتماعی در جهت اهداف نظام کانالیز ه می شد و مشکلات نظام به مشکلات و گرفتاریهای مردم تبدیل می شد.
سازمان اطلاعات رژیم بین سالهای ٦٠ تا ٦٥ تمامی سازمان ها و گروهای سیاسی اپوزیسیون را قلع و قم و متلاشی کرد، در درگیریهای خیابانی ، در خانه های تیمی ودر زندانها با اعدامهای دسته جمعی و شیوه های خاص حکومت اسلامی . حتی کردستان هم تاب مقاومت نیاورد و بزودی مجبور به عقب نشینی شد.
ضرب و شتم ،شکنجه، تجاوز به دختران و پسران و اعدام، مصیبت خانواده هائی بود که حتی در محل سکونت خود اجازه بروز ناراحتی ،عزاداری و حتی گریه برای عزیزانشان را نداشتند.در آن زمان همه خانواده های اعدام شدگان و زندانی خون گریه می کردند، غصه می خوردندو در محدوده خانوادگی و دوست و آشنا یکدیگر را دلداری می دادند.
در شرایطی که بخشی از جامعه جوانانش را در لباس بسیجی ، سپاهی و ارتشی درجبهه های جنگ از دست می داد و عزادار بود، خانوادههای زندانیان و اعدام شدگان سیاسی مخالف نظام چگونه می توانستند اعلام موجودیت کنند ؟ اعتراض کنند؟
در ادامه پروژه "درخشان" سازمان اطلاعات رژیم اسلامی دراعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی، خارج از زندان، در جامع نیز بسیاری از روشنفکران این سرزمین توسط مأموران سازمان اطلاعات ترور شدند، و چهره های منتقدی از نویسندگان ، شاعران و دگر اندیشان را از این ملت گرفتند، تا بقای حکومتشان را "تضمین" کنند.
حذف آقای منتظری از صحنه سیاسی کشور ، شکست در جبهه های جنگ و سرخوردگی نیروهای بسیجی و سپاهی، که قرار بود از کربلا راه قدس را در پیش گیرند و پذیرش صلح با صدام حسین "یزید " جام زهر نوشیدن " رهبر انقلاب " و مرگ او، آغازگر ریزش بیشتری از نیروهای درون نظام اسلامی شد.
گسترش مافیای سیاه، بخصوص بعد از مرگ خمینی و تقسیم سیاسی کشور بین آقایان خامنه ای و رفسنجانی که در نهایت به جنگ قدرت میان آنها تبدیل شد، آغاز دوره جدیدی از کشمکش های سیاسی میان حاکمان جمهوری اسلامی بود.
باپایان گرفتن جنگ و تغییر چهره نظامی شهرها و تقلیل سنگینی فضای جنگی ،کم کم نارسائی ها، مشکلات اقتصادی قبل از جنگ و ناشی از جنگ و آزادیهای مردمی خفه شده به بهانه شرایط جنگی ، در جامعه رو آمد.
انتخابات سال ١٣٧٦ اولین بروز جدی ،همه گیر و علنی مردم با نظام جمهوری اسلامی بود.
اولین " نه " بزرگ مردم به نظام اسلامی ، اولین مخالفت با نظامی که دیگر توانائی جوابگوئی به نیازهای سیاسی، فرهنگی جامعه را نداشت و ندارد و مناسبات سیاسی اقتصادی درونی او جوابگوی رشد روزافزون جنبش ترقی خواهی، انساندوستی و تلاش برای همراهی با دنیای مدرن را ندارد.
امروز که ما به دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی و بر آمدن سیاسی اصلاح طلبان از منظر جنبش مطالباتی شرایط کنونی نگاه می کنیم، به ارزش گفتمان سیاسی درآنزمان جامعه می رسیم که در واقع گشایش دیگری د رزندگی سیاسی کشورمان بوده است.
از یک طرف مردم در انتخابات ١٣٧٦ در مخالفت با نظام اسلامی و ولی فقیه به میدان آمدند واز طرف دیگر شخصیت های سیاسی ظهور کردند که الفبای سیاسی یک جامعه مدنی را گوشزد شدند و ساز و کارهای تغییر و نهال های اولیه شکل دهنده یک جامعه آزاد را در دستور کار جامعه قرار دادند.
در واقع اصلاح طلبان چه دولتی و غیر دولتی ملاحظاتی را مد نظر داشتند و طرح کردند که بدون در نظر گرفتن آنها جنبش سیاسی اجتماعی در ایران به ارزش های یک جامعه دمکراتیک نمی تواند نزدیک شود.
جامعه مدنی ،حقوق شهروندی، آزادی بیان ،قلم، اجتماعات، آزادی ایجاد تشکل ها و ... خواسته هائی بود که در کشور ما زمینه های عملی شدنش باید طی می شد.
تجربه سی ساله جمهوری اسلامی اهمیت عملی بسیاری از شعارهای سیاسی اپوزیسیون را نشان داد و مردم در زندگی روزمره خود به ضرورت دفاع و برقراری این نیازهای اولیه حقوق بشری در جامعه نزدیک شدند.
استفاده از قوانینی که بر نقش مردم و جمهوریت تکیه دارند ، برجسته کردن آنها و تآکید بر نقش تعیین کننده مردم در نظام جمهوری اسلامی سیاستی بود که از طرف اصلاح طلبان دنبال شد.
تمایل جوانان یا نسل جوان ایران نیز استفاده از ابزارههای موجود و راههای موجود، قانونی و صلح آمیز در شکستن فضای بسته جامعه ، تقویت نهادها و اهرم های انتخابی و گسترش هر چه بیشتر دخالت گری در جهت تغییر و به روز کردن قوانین ،مقررات و وضع زندگی اجتماعی را مد نظر قرار داد.
در جامعه ای که نهاده ها و انجمن ها و تشکل ها رشد می کنند ،آنها ابزارهای بیان خواسته ها و پی گیرنده نقصان ها و تغییرات هستند. جامعه زنده جامعه ایست که هر روز به باز نگری خود و خواسته هایش می پردازد و بدنبال نو آوری و تحقق آنهاست.
هرگونه سد بندی، سرکوب و قفل کردن حرکت پیشرونده اجتماعی توسط سران جمهوری اسلامی حرکت های مسلامت آمیز و راهکارهای مسلامت جویانه برای گذار به روابط و مناسبات دمکراتیک و مترقی را مسدود کرده و تلاش دراین راه را به خشونت وانسان کشی می کشاند.
پافشار ی بر مناسبات پسرفته و نا استوار ،جامعه را دچار دلمردگی و انسداد می کند و گذار برای برون رفت از شرایط موجود را خشن و غیر انسانی می گرداند.
تلاش اصلاح طلبان برای استفاده از تمامی امکانات قانونی و نهاد های مردمی ، استفاده از بهترین امکانات برای تغییر شرایط موجود و برای ایجاد فرهنگی صلح طلبانه و انساندوستانه در مبارزه ای سیاسی بود .
روشهای اجتماعی یا تغییر در ساختار سیاسی در جوامع بسته اشکال مبارزاتی متفاوتی به خود می گیرد، در واقع جامعه ای که نهادها یا هسته های مردمی تغییرات اجتماعی را در خود ندارد گذار سیاسی و جابه جائی قدرت دولتی به خشونت می گراید.
فقط در جوامع پیشرفته که تشکلات مختلف از جمله انجمن ها ، سندیکاها، اتحادیه ها و نهاد های اجتماعی و .. وبه بیان مشخص تر ابزارهای بیان نظرات و خواسته های مردم و قدرت سیاسی یک جامعه مدنی شکل گرفته باشند امکان بازسازی و دگرگونی شرایط کهنه به شکل مسالمت آمیز وجود دارد.
درک اکثریت چپ م.ل ایران از فعالیت های دمکراتیک محدود و مخدوش بود؛
ورود ما به یک و احد صنفی برای هم جهت کردن آن واحد با خط و مشی سازمانی مابود، و ورود چند گرایش به یک واحد صنفی منجر به طناب کشی های سازمانی درون این نهادها و به انحلال کشاندن آنها می شد.
و اما برای بسیاری از افراد با اندیشه های دمکراتیک خارج از نظام و خارج از سازمان ها و گروه های ایده ئولوژیک از نویسنده ، روزنامه نگار،هنرمند تا معلم ودانش آموز رهائی از شرایط خفقان و ارتجاع ورسیدن به آزادی های اولیه انسانی خواسته هائی بود که در واقع تا به امروز نیز ادامه دارد .
دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی بخصوص در چهار ساله اول بیان ادبیات سیاسی دیگری در جامعه بود، گفتمان دیگری رشد کرد و الفبای فرهنگ دمکراتیک از لابلای تعفن نظام اسلامی در جامعه سر برآورد و گسترش یافت.
دردوره اول ریاست جمهوری خاتمی ولی وقیه و دارودسته سعید امامی قافیه را باختند و حرکت های تخریبی و ضد مردمی خود را در همه حال و همه جا و حشیانه پراکندند و تلاش شبانه روزی خود را برای حفظ سنگرهای عقب مانده و سرکوب نسل جوان آزادیخواه شدت بخشیدند.
سازمان اطلاعات نظام و مافیای ولی فقیه فکر می کردند با شرکت خاتمی در انتخابات بخشی از جامعه را علاقه مند به شرکت در انتخابات می کنند وبا ایجادفضائی رقابتی یک با ر دیگر "مردمی" بودن نظام را به رخ جهانیان می کشانند.
ولی تصور شرکت گسترده مردم در انتخابات و آنهم انتخاب خاتمی را حدس نزده بودند، آنان گستردگی مخالفت و دشمنی با رژیم ولایت فقیه را در مردم اینچنین تخمین نمی زدند.
ولی همان طور که آقای بازرگان هم در دوران نخست وزیری خود گفته بودند، دسته چاقو دست آقای خاتمی بود ولی تیغه آن به گونه ای دیگر عمل می کرد.
برنامه های استراتژیک نظام چه در ابعاد سیاسی وچه در ابعاد نظامی در داخل و خارج ،بخصوص در زمینه ساخت بمب اتم و توسعه سیاسی در فلسطین ،عراق و افقانستان بسرعت دنبال می شد.
و در این رابطه ذکر این موضوع ضروری است که اندیشه های صلح طلبانه خاتمی و اصلاح طلبان در همه زمینه ها ی خارجی و داخلی سنگ اندازی در راه برنامه های دراز مدت رژیم اسلامی درداخل وخارج بود.
ولی جمهوری اسلامی می دانست که برای پیشبرد برنامه های خود در خارج از ایران بخصوص در مورد فلسطین، فضای سیاسی فریب دهنده ای که مطلوب افکار مسلمین و جوامع اروپائی باشد را در داخل نیاز دارد.فضائی که از یک طرف بیان دمکراسی در جامعه باشد و از طرف دیگر مردمی بودن جمهوری اسلامی را به رخ جهانیان بکشاند. این ترفند تا انتخابات اخیر هم ادامه داشته است.
به هر روی با شکل گیر ی حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت جوانان در این حرکتهای سیاسی، خواسته های سیاسی جامعه را به سوی دست یابی به اهداف و موقعیت هائی سوق داد که رفته رفته سران نظام را به وحشت انداخت .
مافیای ولی فقیه خوب می دانست که گسترش تفکر آزادی خواهی و همه گیر شدن بسیاری از ارزشهای دمکراتیک چون آزادی بیان، قلم ،اجتماعات و طرح بسیاری از حقوق اجتماعی و بخصوص مشکلا ت زنان ، تولید فیلم ها و انتشار کتابهای جدید به نظام بسته و خفقانی او لطمه خواهد زد.
مسلم بود جامعه ای که به زوایای جدیدی در زندگی خود می رسد، به آگاهی های جدیدی می رسد، به دنیای فکری جدیدی پا می گذارد و زندگی جدید بروی او رخ می نماید، مطالباتش زیاد می شود، به بهبودی فردائی بهتر می اندیشد و وارد عرص مبارزاتی می شود.
طبیعی است که مردم همیشه در گام اول مطالبات خود را از نظام در چاچوبه قوانین طلب می کنند ، و مردم هم چنین کردند.
ولی هم روشنفکران "غیر خودی" و هم اصلاح طلبان دولتی می دانستند که با ظرفیت هائی که قانون اساسی برای آنها تعیین کرده نمی توان به دمکراسی و مردم سالاری در چارچوبه جمهوری اسلامی رسید.
تلاش مجلسی که اکثریت آن را اصلاح طلبان تشکیل می دادند نیز راهی از پیش نبرد و دستگاه ولایت با اهرمهای قانونی و غیر قانونی ادامه تلاش آنان را برای نهادینه کردن پایه های یک جامعه آزاد سد کرد و عملاَ روند تغییر بسوی دمکراسی در جامعه بلوکه شد.
فیتیله پیچ شدن خاتمی در دوران دوم ریاست جمهوری اش از یک طرف و قفل شدن مجلس اصلاح طلبان توسط "رهبر" و شورای نگهبان از طرف دیگر، آب پاکی را بروی دست مردم ریخت که خاتمی نمی خواهد برمردم تکیه کند، از سد "رهبر" بگذارد و جمهوریت نظام را پر رنگ تر کند.
هم خاتمی هم سران اصلاح طلبان با توجه به موقعیت های سیاسی قبلی خود، از ماهیت ولی فقیه و دستگاه سرکوبی که سعید امامی و آقا مجتبی خامنه ای دردوران ٢٥ ساله حکومتشان ایجاد کرده بود، مطلع بودند. آنان می دانستند که خارج از چارچوبه قانون نفس نخواهند کشید و سرنوشتی چون گنجی در انتظارشان خواهد بود.
آیا در آن زمان جامعه ایران آمادگی در گیری با دستگاه "ولی فقیه"را داشت؟
آیا خاتمی هم مثل بازرگان و بنی صدر حذف نمی شد؟
به نظر من خاتمی در موقعیت یک ریاست جمهور به طرح بسیاری از راهگشائی های سیاسی در جامعه پرداخت و با تمامی ضعف ها و اشتباهات، در دوران اودر مورد بسیاری از مفاهیم سیاسی در جامعه بحث شد ،تمرین شد و ابعاد عملی آن به نقد کشیده شد.
اصلاح طلبان خوب می دانستند که رقبای سیاسی در راه اهدافشان به قانون اساسی پایبند نیستند و موارد زیادی در مورد نقض قانون وجود دارد، مثلاَ در زندانها ،در سازمان اطلاعات رژیم اسلامی ، ومی بایستی منتظر زمان برملا شدن آن می ماندند .
در دوران ریاست جمهوری خاتمی دستگاه سازمان اطلاعات سعی کرد که با عصبی کردن طیف های مختلف اصلاح طلبان آنان را به مسیری بکشاند که گروهای سیاسی سال ٦٠ ـ ٥٩ را کشاند، یعنی به نام گروهای براندازبه به اعدام و زندان محکوم کند.

دوران ریاست جمهوری دوم آقای خاتمی هم بسر آمد و سال ١٣٨٤ آغاز دور جدیدی از انتخاب ریاست جمهوری در ایران بود.
تقلب در انتخابات ١٣٨٤ با توجه به یأس مردم در دفاع ازکاندیدا های اصلاح طلبان و بدنبال آن عدم شرکتشان در انتخابات، با انتصاب احمدی نژاد و دست انداختن هاشمی رفسنجانی مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت.
هر چند احمدی نژاد منتصب "رهبری" و باند مافیائی ولی فقیه است، ولی نمی توان گفت که دستگاه ولایت و شعارهای پوپولیستی احمدی نژاد نتوانست عده ای را به پای صندوق های رأی بکشاند.
تفکری که احمدی نژاد و خامنه ای به دنبال تحقق اش هستند از جنبه مذهبی یک خط سیر فریب را دنبال می کند که با اهداف اقتصادی آنها همخوانی دارد. حرکت به گونه ای است که جذابیت شعارهای سیاسی و مذهبی احمدی نژاد و یارانش، اهداف اقتصادی پیشروی در منطقه و حتی سرمایه گذاری در روسیه و اروپای شرقی را پوشش می دهد.
باری انتصاب احمدی نژاد از طرف جناح حاکم در سال ١٣٨٤ زنگ خطری برای پایان دخالتگری مردم در صحنه سیاسی بود. د رآن زمان جمهوری اسلامی به اهداف خود رسید ، هم فضای انتخاباتی را گرم کرد، هم بخشی از اصلاح طلبان را به پای صندوق های رأی کشاند تا "امت همیشه در صحنه" را به نمایش بگذارند. احمدی نژادهم که از قبل رئیس جمهور شده بود.
جمهوری اسلامی خوب می دانست که در انتخاب های قبلی هم هدف مردم از انتخاب خاتمی در جا زدن در چارچوبه جمهوری اسلامی نبود ، هدف "نه" به نظام دینی و "نه" به ساختار جمهوری اسلامی بود.
ولی چهارسال دولت احمدی نژادنیز به مردم آموخت که قدر دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی را باید دانست، مردمی که هنوز اهرمهای سرنگونی یک نظام را ندارند، باید حرکت سیاسی خود را با داده های موجود و دست آوردها و امکانات موجود پیش برند، شعارهای غیر عملی رادیکالیسم کور است.
در تکمیل مطلب بالا باید بگویم که بدون فهم خواسته هاو اهداف یک جنبش سیاسی ، سرنگونی جمهوری اسلامی لزوماَ به تحقق دمکراسی در جامعه ختم نخواهد شد. مردم باید به نکات ظریفی که در صدد ایجاد محدودیت ها و بهم زدن تناسب های سیاسی در جامعه هستند دقت کنند، منافع خود را بشناسند.
خوشبختانه با گسترش سیستم های جدید خبر رسانی و ارتباطات، سرعت همه گیر شدن یک خبر فرا تصور است.
باری چهار ساله اول دولت احمدی نژاد دقیقاَ در چارچوبه برنامه های استراتژیک نظام حاکم قرار داشت.
مبارزه با اصلاح طلبان ، محدودیتها در آزادی های مطبوعاتی ،گرده همائی ها و اجتماعات ، نقض حقوق زنان،
ترویج اقتصاد مصرفی ، رانتخواری نیروهای نظامی، قدرت گیری اقتصادی ـ سیاسی نیرو های سپاهی و بسیجی .
د ر همین راستا جمهوری اسلامی درخارج از ایران نیز سیاست های زیر را دنبال کرده است:
ـ دفاع ازپروژه غنی سازی اورانیوم
ـ تقویت حماس و حزب الله و جنگ روانی با اسرائیل
ـ گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در تکمیل سیاست های اقتصادی ـ سیاسی در افقانستان ، عراق و همسایگان شمالی
احمدی نژاد دقیقاَ د رهمان راستای خط فکری خمینی قرار دارد که شعارهای ضد آمریکائی و ضدشوروی سر میداد، با این تفاوت که احمدی نژاد امروز به جای شوروی اروپا را جایگزین کرده است.
ضدیت آقایان خامنه ای و احمدی نژاد با آمریکا و اروپا از چه پایه فکری و استدلالی ریشه می گیرد.
در واقع دشمنی حماس ، حزب الله ، طالبان و القائده و خامنه ای و احمدی نژادو ... با آمریکا و اروپا و اسرائیل از یک جنس است.
یا باید دستاورد های تا امروز بشر را نادیده گرفت و فقط بر نارسائیها و ضعف ها تأکیید کرد یا با باید بر دست آوردهای با ارزش بشری تکیه کرد و نارسائیها را نقد کرد.
اگر مذهب اسلام یا هر مذهب دیگری به حوزه سیاسی وارد می شود آلترناتیو هائی که ارائه می دهد باید با دست آوردهای جامعه بشری هم خوانی ،و مترقی تر از وضعیت فعلی جهان باشد.
حرکت های سیاسی خشونت بار مذهبی کنونی در دنیا در واقع شورش بخش های فقیر و عقب مانده سیاسی و فرهنگی در دنیا هستند که آلت دست قدرتها ی پنهان قرار گرفته اند و مبلغ منحرف ترین تفکرات و عقب مانده ترین ایده ها و عقایدند که در بسیاری از اصول خود حقوق ابتدائی انسانی را زیر می گیرند.
این اندیشه چگونه می تواند دست آوردهای تاکنونی بشر را نادیده بگیرد و آن را به چالش بکشد.
از بحث اصلی دور شدم ولی این مقاله دراین بخش به پایان رسید وبخش بعدی آن به انتخابات ١٣٨٨و تأثیرات آن در داخل و خارج خواهد پرداخت.
احسان دهکردی
شهریور ١٣٨٨

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد