مدتهاست که چشم به آشیان پرندگان ندوخته ام
بر رأس درختان سرفراز
....
تبسمی نقش نبسته است
از لحظه لمس این تاج چوبین دست ساز
که از هر سو که بنگریش
آبها را می جوید
و درنوردیدن
پس و پیش شدن
چون زورقی
بادبانش پرواز
دو بال ش کشیده، راست
.......
مدتهاست که این چنین نرفته ام
دو پای نازک بر سطح فرّار
و آهنگ آن تهّور ِراهگشا
توفنده، در گوشها
........
بی آنکه ساحلی
یا افقی
تنها یک خط کشیده
چون مخابره ی پیامی در نوسان،
در تب و تاب ،
در ....
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد