اتوبوسهای مسافری
با شتاب رد میشوند
از سه راهیِ ملایر،
ایران پیما…،
میهن تور…،
ترانسپورتِ شمسالعماره…،
اتو آلکس…،
و… و… و…
صدای دور شوندهی ماگیروسها
میآمیزد با نوای رادیو
آواز دلکش و فاخته
گلنراقی و الاهه
سوسن، گُلپا
آفت، آغاسی…،
تمام راهها به بندر گناوه ختم میشوند
و مسافران،
از فرهنگیهای بازنشسته گرفته
تا تودهیی های قدیمی
آجرکارهای ذوب آهن
مکانیکهای هفتتپه
خیّاطهای خیابان سیروس
و حتی پیشنمازِ نادار مسجد نیمه متروکه
همه خسته،
خوابآلود،
غمگین،
بیآینده،
نشستهاند پشت شیشهها خیره به جاده،
به سواریهای واکسهال و رامبلر،
به سرنشینان آریا شاهین ها و پیکان ها،
و به کشاورزان کنار جاده
که تاکستان را هَرَس میکنند
این اتوبوسها،
دیگر پلیس راه هم کاری به آنها ندارد
چه رسد به عوارضیِ زاغه،
یا نواقِل پلِ زال
با آن مأمور تریاکیِ خوابآلوده
تمام راهها به بندر گناوه ختم میشوند
که لنجهای کهنهی چوبی
مسافران را بر میدارند هرروز
میبرند به جزایر ناشناختهی ماورای اقیانوس
و بعد هم نه نشانی،
نه نامهیی،
با چند خط تعارف و احوالپرسی
و خبر دادن از حال خویش
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۴ خرداد ۱۴۰۰
۲۴ مه ۲۰۲۱
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد