به کدام دریا توانم رسیدن
با راندن بر رودی که
آب آن تا زانو هم نمیرسد
پارسال سیل آمد در کوهستانهای بالادست
با خود هیزم آورد،
سیاه چادر،
و لاشههای باد کرده
مادر مرا نشناخت
صدایی آمد از پشتِ در
-«فرمایشی بود آقا…؟»
و برادر استکانی تَرَک خورده نشانم داد،
-«میشناسی این را…؟»
به کِشتی باید برگردم
بر رودِ کم آب
و برانم بسوی دریا
خانههای کلنگی روزانه منکوب میشوند
و بجای آنها آپارتمانهای بدقواره بالا میرود
نیم دانگ سهم خود را
باید بگذارم برای دختران بینوا
و ته ماندهاش را بدهم
یک چارتاقی بخرند برایم
در گوشهی گورستان تازه تأسیس
که تا پنجاه سال دیگر میشود پارک کودک
بچههای دبستانی میدَوَند بر سبزهزار،
فریاد شوق میکشند
خنده میزنند،
و لگدکوب میکنند
جمجمههای خالی را زیرِ پا
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
۱۱ مه ۲۰۲۱
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد