روی سخن این نگارنده با اپوزیسیون چپ ایران است. آن گروه از چپ ایران که همه چیز را از مصالح مردم ایران و منافع ملی کشور آغاز می کند و نه از منافع و مصالح گروهی و یا جناحی. آن دسته از چپ ایران که از واقعیات و عینیات میآغازد و نه از ذهنیات و تصورات.
در این روزها هیچ از خود پرسیده ایم چرا در آستانه ی انتخابات ۱۴۰۰ برخی از آرزوها و آمال خود را از زبان سخنگویان سیاسی جامعه - چه از میان گروه هایی از مردم ، و چه از میان حکومتیان و پیرامون آن - می شنویم؟
چرا در برخی سخنان امثال مصطفی تاج زاده ، سعید محمد، علی مطهری، فائزه هاشمی رفسنجانی و محمد جواد ظریف، پاره ای از خواسته ها ی جامعه را می یابیم؟ آیا همه ی این گفته ها و برنامه های ارائه داده شده از سوی این سیاستمداران در انطباق با تئوری توطئه است؟ اگر نیست، چرا چنین است؟
به گمان این نگارنده پاسخ این سئوال ها را باید در شعارهای انقلاب ۵۷ جستجو کرد. هر آن کس که این انقلاب را باور دارد، می داند که سه خواسته ی اصلی شرکت کنندگان در انقلاب به صورت سه شعار اصلی در آن انقلاب عظیم توده ای بازتاب داشته است. استقلال، آزادی ، عدالت اجتماعی، فشرده ای از خواست فرو کوفته ی ملیونها زن و مرد ایرانی بود. امروز نیز که چهار دهه از آن تاریخ می گذرد چنین است. به زبان دیگر آنچه در جامعه نهفته است و اینجا و آنجا از زبان این و آن هویدا می شود، چیزی نیست به جز ادامه ی آن انقلاب ،ادامه ی روند که برکه و ادامه ی اراده ی جامعه برای دستیابی تمام و کمال به آرزوهای باقی و جاری خود.
آنان که جامعه را در دهه ی ۶۰ متوقف می بینند ، بی آن که بدانند و بخواهند ، خود در آن دهه ی فاجعه متوقف مانده اند. آنان که یا به قدرت می اندیشند و یا در قدرت اند و یا در قفس طلایی ذهنیات و آرزوهای خویش محبوس اند ، حرکت دائمی و پویای اقیانوسی به نام جامعه را یا نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند. این نگرش مجموعه ی این نیروها را چه در داخل حکومت و چه در بیرون از آن به نیروی ماند بدل کرده است.
نیروی متحول و تحول خواه بر حالت انتظار و سکونِ ناشی از آن درنگ نمی کند. روندهای جامعه و تحولات عظیم اندیشگی، رفتاری و برنامهای را در اجزای جامعه که از کف تا بالا، از فرود تا فراز را در بر می گیرد، میبیند و بر این واقعیات اندیشه میکند. این نیرو خواهان بازگشت به گذشته نیست. سلطنت، استبداد، وابستگی، تبعیض و ستم طبقاتی عناصری از گذشته هستند که نیروهای عقبمانده از تحولات پر شتاب جامعه در درون و بیرون حکومت هنوز در چنگ آن گرفتارند. وزن مخصوص هر کدام از این عناصر بسته به وابستگی های طبقاتی سیاست پردازان، در برنامه ها ی آن ها مشخص و ثبت می گردد.
کمونیست ها، سوسیالیستها و عدالت خواهان ایران نمیتوانند و نباید از تحلیل طبقاتی در کشور دور بمانند. مقوله ای که در آثار مدون بخش بزرگی از چپ گرایان کشور به فراموشی سپرده شده است. تنها با چنین تحلیلی است که می توان به جستجوی خواست اقشار و طبقات مختلف ایران در داده ها و شعارهای حکومتیان و بدنه ی اصلاح طلب یا اصول گرای آن پرداخت. محک درستی و یا نادرستی شعار ها و برنامه های اپوزیسیون خارج حکومتی و به ویژه چپ ایران نیز جز این نیست.
باور کنیم که جامعه در دهه ی ۶۰ متوقف نمانده است. تحولی شگرف در صف آرایی طبقات از سویی و توانمندی و خردورزی جامعه برای رهیابی به سوی آینده ای خوب از سوی دیگر، به وقوع پیوسته است. هیچ نیروی سیاسی اعم از حکومتی و غیر حکومتی نمیتواند نسبت به این واقعیات و عینیات بی اعتنا بماند. بازتاب کم رنگ و پر رنگ آن را در شعارها و برنامه های سیاست پردازان درون و پیرامون و بیرون حکومتی، می توان دید. حال بر ما است که زبان مستقل داشته باشیم و دوری و نزدیکی خود را با هرکدام از این برنامهها مطابق ارزشها و باورها و ارزیابی های خود ، تعیین کنیم. راه برون رفت از بحران و یا تغییر در اوضاع را نیز باید روشن به میان بگذاریم. از نگاه این نگارنده ، براندازان و اصلاح طلبان و استمرار طلبان زبان شفاف تری دارند تا گذاری ها و تحول طلبهای مسالمت جو و یا دموکرات. شاید بتوان این دسته از اپوزیسیون را اصلاح طلب های شرمگین نامید. شاخص این دسته از مخالفان سیاسی و براندازهای حکومتی تمرکز بر امر افشاگری و جنجال های حقوق بشری است. چگونگی غلبه بر بی عدالتی و بهره کشی و فقر و ستم طبقاتی در میان آنان زیر پوشش آزادی و دموکراسی خواهی رنگ باخته است. سالها است که جامعه از مرز افشا و حاشا عبور کرده است. برای چنین جامعه ای طرحی نو ضرورتی مبرم دارد. هر آن نیرو ی سیاسی که چنین طرحی در سیاست های داخلی و خارجی کشور داشته باشد، مورد اقبال همگانی تری قرار خواهد گرفت.
امروز بیش از هر زمان دیگر ارائهی برنامهای شفاف بر پایهی منافع ملی و مردمی توسط اپوزیسیون چپ میهندوست و مردمگرا ضرورت پیدا کرده است. مؤلفه ی اصلی برنامهای ملی مبارزه با دسیسه های امپریالیسم آمریکا و اقمار آن در منطقه و مؤلفه ی اصلی یک برنامه ی مردمی، مبارزه علیه تحریم ها ، بیداد بهره کشی و ستم طبقاتی با تکیه بر تغییرات بنیادی در ساختار اقتصادی و سیاسی کشور است. دموکراسی و آزادی های فردی و اجتماعی و سیاسی در ایران تنها در صورتی پایدار خواهد بود که برنامه ای برای تعدیل فقر و ثروت و حل مشکل نان و کار و مسکن برای اکثریت ساکنان کشور از سویی و کوتاه کردن دست متجاوزان و مداخله گران امپریالیستی از سوی دیگر پی ریزی و به اجرا گذاشته شود.