گویند چوپانی بود که گله اش را بر روی تپه ها و کوههای نزدیک دهکده اش می چراند و هر گاه که خسته می شد و از تنهائی حوصله اش سر می رفت، داد و فریاد می کرد و رو به دهکده می گفت آی گرگ آمد و از مردم کمک می طلبید. همه ازدهکده باداس و بیل و چوب دستی بسیج می شدند و از تپه یا کوه بالا می آمدند، هنگامیکه با نفس زنان آنجا می رسیدند، از گرگها خبری نبود. این مسئله چندین بار تکرار شد و هربار چوپان برای آن بهانه ای می تراشید. لذا مردم با خیال آسوده که خطری متوجه گوسفندان نشده، به دهکده باز می گشتند. یک بار واقعا گرگهای زیادی آمدند و حمله کردند و چوپان هر چه داد و فریاد کرد و کمک طلبید، کسی از دهکده به حرفش توجه نکرد. آنها می پنداشتند که جریان همانند سابق است و بی خیالش بودند، بدان ترتیب گرگها نیمی از گله گوسفندها را دریدند. حالا این جمهوری اسلامی دقیق به درد چوپان دروغگو گرفتار آمده است، نیمی از گله دارد از جمهوری اسلامی جدا می شود و این همان حالت دریده شدن را پیدا کرده است. زیرا دیگر به دروغهای شاخدار گردانندگان خود و مأموران صاحب زمانشان باور نمی کنند. در هر صورت در این روزهای بعد از انتخابات و تقلبات و اعتراض مردمان خلقهای ایران، موج دستگیری ها و کشتار مردم و اعتراف گرفتن ها از زندانیان حتا خودی شدیدا گسترده شده. در واقع رژیم از قدرت و نا رضایتی عمیق مردم هولناک است که از هر جرقه ای برای ابراز این نارضایتی استفاده می کنند. او چشم بسته هرکسی را حتا اگر انتقاد ساده ای هم بکند، به عنوان دشمن می شناسد ودست گیر می نماید. در این بحبوحه از زمان اگر فردی ازخودیها نیز، مانند ابطحی اعتراف کند، دیگر نه فقط کسی از مخالفان، بلکه حتا خودی های خودی شان هم به حرف آنها باور نمی کنند. بنابراین باید به این آقای خامنه ای "رهبر تیز هوش" گفت: شما که "تیز هوش" هستی، چرا این"نبوغت" را بکار نمی گیری که مأموران صاحب زمان بیش از این آبرو ریزی برای نظامتان ببار نیاورند؟ آخر مرد حسابی، مگر شما نمی دانید، این اعتراف گیریها دیگر از مد افتاده و حتا آن افراطیون شکنجه گر زندانهایتان دیگر یواش یواش دارند آدم می شوند و"حقانیت" شمارا باور نمی کنند. چه بسا به زودی کار خانه اعتراف گیری شما نیز در زندانها تعطیل شود. من واقعا به حرفهایتان باور می کردم، اگر فقط یک مخالف شما قبل از دستگیری و زندانی شدن به اشتباه خود اعتراف می کرد و می گفت: در سایه این "رهبر تیز هوش"، کشور از بدبختی نجات یافته و مردم در رفاه و آرامش بسر می برند و باید خلقهای ایران از او سپاس گذار باشند. خوشبختانه این را دیگر چون دروغ است، نه اینکه هیچ مخالفی نمی تواند بگوید، بلکه حتا خودیهای خودتان هم به رهبر تیز هوش پشت کرده اند و تنها راه به زندان بردن آنها و زیر شکنجه و تهدید به مرگ، می توان از آنان اعتراف گرفت.
من دهاتی واقعا سر درگمم که آیا قضات و دیگر ارگانهای اجرائی جمهوری اسلامی خود نمی فهمند؟ یا کل مردم جهان را نفهم می پندارند؟ آن چیزیکه دیگر نمی شود پنهان کرد و همه می دانند، شکنجه های قرون وسطائی در زندانهای ایران است. البته زندان بان سابق، لاجوردی که به درک واصل شد، نام شکنجه را در زندانهای مخوف جمهوری اسلام،"تعزیر اسلامی" نهاده بود و آن را شکنجه نمی دانست، بلکه تربیت اسلامی بود که انجام می گرفت و مردم را به اسلام ناب محمدی راه نمود می شد. همانگونه که یکی از فیلسوفان و جامعه شناسان قرن بیستم ایران را در زندان مسلمان کردند!! جامعه شناسی که در فضای باز تر با اعتقاد کامل می گوید: "دو نوع رؤیا و خیال وجود دارد. <خیال آفریننده> که از آن قدرت تعمیم و انتزاع علمی، وقدرت تصویرسازی هنری زائیده شده است ورؤیا یاخیال ابتدائی به تعبیری خیال بیمار و سرگشته که ما آن را معمولا وهم نیز می نامیم، و از آن مذهب، عرفان و جادو زائیده شده است. ابتدائی بودن مدنیت انسان و محدودیت مطلق وسایل و افزار و معرفت واقعی به جهان پیرامون و لذا عجز و جهالت آدمی در مقابل قوای طبیعی، و دیر تر، درمقابل قوای اجتماعی که براو مسلط بودند، وهم سرگشته را بسوی ساختن اسطوره ها (مویتوث هائی) کشاند که از آن دین، عرفان و جادو نشأت کرده است". نگاه کنید به احسان طبری، برخی بررسیها درباره جهانبینیها وجنبشهای اجتماعی درایران ص 37 دانشمندی که زایش دین را درنتیجه وهم وخیال آدم جاهل و عاجز بداند و اسطوره بشمارد یعنی افسانه انسان ساخته بحساب آورد، نمی تواند آزادانه مسلمان شود و نماز بخواند و کژ راهه بنویسد! این آقایان با داغ و درفش روحی و جسمی که در هیچ جای دنیا سابقه نداشته و ندارد، آن گونه دمار از روزگار مردم بیگناه در آورده و می آورند که در زندانها، ابطحی ها سهل اند، اگر خود کارمارکس که می گفت دین اپیوم جامعه و یاچارلز داروین که می گفت انسان از نسل میمون است، بدست این آقایان می افتاد، درزندان کاری با آنها می کردند که یک شبه در دست راست پیامبر اسلام بنشینند. یعنی اینها در زندانها کاری کرده و می کنند که همه ی مردم خارج اززندان، حتا از نام اسلام متنفر شده اند. ما می پرسیم، چرا نمی خواهید بفهمید. حتا مردمان دنیای آزاد که خیلی ساده لوح هستند و تا چیزی را نبینند کم باور می کنند، دیگر به این اعتراف گیریهای شما با تهدید به مرگ و غیره باور دارند و سکوت را شکسته اند و بهمین دلیل از جنبش خلقهای ایران با دل و جان حمایت می کنند و می کوشند سکوت سردمداران خودرا که برای منافع اقتصادی بیشتر رعایت حال شما را می کنند، بشکنند. این مسئله خوشبختانه تا کنون توانسته کار ساز باشد. حالا شما برای حفظ مقام نه اینکه مخالفان را شدیدا سرکوب می کنید، بلکه بجان خودی های منتقد و بریده هم افتاده اید. البته افراد خودی و ضعیف، مانند ابطحی و امثال به درستی از کشته شدن بی جهت، وحشت دارند و بهمین دلیل هم شکار خوبی برای عوام فریبی شما ها هستند. تنها چیزیکه اینها باید بدانند و شما حیله بازان و تزویرگران هم خوب می دانید، بعد از اعتراف گیری بنحوی، سعید امامی وار کشته خواهند شد. پس چه بهتر بود اینها نام نیکی درتاریخ بجای می گذاشتند و به شما تا آخر نه می گفتند. اما متأسفانه جان شیرین است و زنده ماندن بحق، حق هر انسان است، به همیین دلیل چنین آدمهائی از خودیها حاضر می شوند، نه فقط در شوهای مشمئز کننده و خنده آور تلویزیونی آزادانه و با رضایت شرکت کنند، بلکه در جلسات دادگاه و با حضور صدها تماشاگر چه بسا از سیر تا پیاز دیکته شده را نیز سر هم بندی کنند که حد اقل جان خود را نجات دهند. خود شما نیرنگ بازان خوب می دانید که چگونه در آخر طبق آیات شریفه قرآن حیله خدا را برای برخی از آن بندگان به اصطلاح متمرد و اصلاح نا پذیر بکار گیرید و همانطور که ذکرش رفت، آنها را مانند مگس خواهید کشت. نمونه روشن و کلاسیک آن همان سعید امامی و دهها نظیر او بود که هیچ کسی در وفا داری او به این نظام شکی نداشت. در هر حال گرچه همه این اعتراف گیریها دراصل برای اذهان عمومی جهان یک پشیزسیاه ارزش ندارند و خود این آقایان هم خوب می دانند. اما برای دراز کردن عمر حکومت "عدل الهی" خویش، باید به نحوی شیره سر هواداران معتقد به خود را بمالند. اکنون این پرسش مطرح است، راستی اگر مرحوم مهندس بازرگان زنده می بود به ریش همه این آقایان نمی خندید؟ و تکرار نمی کرد: "پس من در مجلس درست گفتم، اگر روزی بازرگان را به صفحه تلویزیون آوردند، بدون شک آن مهدی بازرگان روی صفحه تلویزیون، دیگر این مهدی بازرگانی که با شما حرف می زند نیست"!
(نقل بمعنی)
من به شخص بهیچ وجه تصور نمی کنم اینها آنقدر بی شعور باشند که ندانند اگر نه فقط متهمان و زندانیان، بلکه حتا هزارها پاسدار هم درصحنه وسالنهای تلویزیون برای تماشا به عنوان مهمان به ردیف روی صندلیها بنشانند، هیچ کسی حتا از این وفادارها، به این شوهای تلویزیونی، نه در گذشته و نه حال باور نکرده و نمی کنند. اینها خیلی ناشیانه ازآقای ابطحی در زندان خواسته اند که بگوید: "زماني كه قرار بود موسوي مدارك مربوط به بحث تقلب در انتخابات را مطرح كند به خاطر دارم در جلسه مجمع روحانيون مبارز وقتي بحث ارائه مدارك تقلب در انتخابات مطرح شد يكي از دوستان كه قبلا وزير كشور هم بود گفت همه اين مدارك اگر جمع شود و درست باشد 700 هزار راي بيشتر نميشود". این است جملات ناشیانه و احمقانه این آقایان! برای نمونه من به عنوان یک شهروند ساده از این آقای ابطحی و دیکته کننده برای او و هم زندانیان متهم اش می پرسم، چرا قبل از دستگیری و زندانی شدن این مسایل را نگفتید؟ آیا اگر من نوعی زمینه را آماده کنم که یکی از شما ها به خارج از کشور بیائی و تضمین جانی هم برایتان بکنیم، حاضرید همان اعترافات را آزادانه تکرار کنی؟ خوب حالا با تمام این توصیف ما ازآن کسانی که بنحوی به زبان او گذاشته اند که این جملات را بگوید، می پرسیم: اولا، چرا به ایشان یاد نداده اند که حداقل نام وزیرکشوری که این جمله ناب راگفته است، ببرد. نکند این وزیرکشور سابق، آن آقای علی کردان که دکترای افتخاری تقلبی، برای خودش درست کرده بود، باشد؟ اگر اینطور است حالش معلوم خواهد بود و حرفهایش مستند!! دوما ما فرض براین می گذاریم که همین آقای وزیر کشور این شکررا خورد کرده باشد، آیا او نمی داند انتخابات درجمهوری اسلامی را اکیدا نباید با هر انتخابات دیگری در جهان مقایسه کرد که در آن تقلب بوجود می آید؟ او که این جمله را میگوید غیر مستقیم اعتراف می کند که در آن سندها تقلب دیده شده. حالا ما تقلب دکترای افتخاری در همین جمهوری اسلامی را به قامت اسلام ناب محمدی می بخشیم. پس او می بایستی بداند که جمهوری اسلامی در زیر سایه حکومت عدل علی باید باشد و گردانندگان آن باید از مجازات تعیین شده در قرآن مجید برای خاطی آگاه باشند و نباید دست به تقلب بزنند، حتا اگر یک دانه رأی هم باشد. او در جای دیگر می گوید: "اين در حالي است كه اين آشوبها دلبستگي هاي مردم مسلمان را نسبت به ايران قطع كرد، موسوي مي گفت كه من طرفدار خط امام هستم و هميشه روي نظام و امام تاكيد ميكرد، بنده مي گويم كه هيچ كس نمي تواند روي امام و نظام تاكيد كند ولي در عين حال كوچكترين عملي انجام دهد كه نظام را هم به خطر بيندازد. چرا كه امام فرموده اند حفظ نظام از اوجب واجبات است". خوب آیا به نظر آقای ابطحی یا دیکته کننده برای او، اگر 70 میلیون مردم جامعه ایرانی هم در جهنم زندگی کنند، باید بنا به گفته امامش، این نظام مستبده با ولایت فقیه اش حفظ شود؟! من فکر نمی کنم خود آقای ابطحی و حتا رهبر این نظام ارتجاعی هم به این جمله باور داشته باشند.
دراینجا باید تاحدی به آقای ابطحی حق داد که ازقانون تقیه در اسلام استفاده کند. متأسفانه آن غیر خودی های اولیه نمی دانستند چگونه ازاین قانون فقط اسلامی، استفاده کنند. لذا پس از اعتراف گرفتن از آنها بلافاصله بیشترشان را علنا اعدام کردند. حالا من نمی دانم، گرچه جان عزیز است، اما این خودی ها و از جمله آقای ابطحی با چه اطمینانی همانند نقل و نبات این قانون تقیه را می جوند و نشخوار می کنند؟! این گویا در اسلام نیز حلال است که بنا به عمل تقیه، جان خودرا نجات دهند. البته اگرنجات یابند! بهمین دلیل اجبارا رهبررا یگانه و نظام جمهوری اسلامی را یکتا و همه مردم را راضی خطاب کنند. در صورتی، آقای ابطحی و امثال خوب می دانند که نه رهبر یگانه و تیز هوش است و نه مردم راضی و در امنیت بسر می برند و نه نظام بهترین است، بلکه رهبر یک دیکتاتور خود خواه و جاه طلب است، مردم در کمال نارضایتی و در جو خفقان بسر می برند و نظام نیز یک سیستم مستبده مذهبی است که زیر نعلین ولایت فقیه جان می کند. در اینجا ما فقط رهبر را می گیریم و دوتای دیگر را به لقای دیکته کننده برای ابطحی می بخشیم. معمولا آدم تیزهوش دارای آی کیو بالائی است و آدمی که حتا آی کیو نیمه متوسطی داشته باشد هرگز خود خواه و جاه طلب و دیکتاتور نخواهد شد. درحالیکه به قضاوت خودی های مسلمان خامنه ای دارای صفات مشخصه ی یک دیکتاتور مذهبی است. بهر حال در اسلام برای خودی ها نیاز به شکنجه و داس و درفش هم نیست، کافی است متهم قلابی راتهدید به مرگ کنی و هر چه بخواهی با استفاده از دستورات تقیه، از او به دست آوری و او برایت انجام خواهد داد. حالا من نمی دانم این آقای ابطحی اگر بجای مهدی 18 ساله در زندان کهریزک بود و چهار نره غول هم به او تجاوز می کردند، و از جانش هم نمی ترسید، آیا این جمله را بر زبان می آورد؟: "بازجوييها بسيار مودب و به خوبي انجام شد و زندگيمان هم در زندان عادي و خوب بود و موضوعي وجود نداشت كه ما از آن به عنوان نگراني درزندان ياد كنيم". من به دیکته کننده برای آقای ابطحی می گویم، خودت فلان چیزی! اگر اینطورکه ایشان می گویند درست است، پس چرا مقعد و روده تحتانی مهدی بخاطر تجاوز جنسی بنابه گفته پزشک معالج بی خبر ازجریان چندین بخیه بخورد و حتا به پدر مجروح توصیه می کند هرچه زودتر مقامات را با خبر نماید که به پسرش تجاوز جنسی شده و این جانیان باید دستگیر شوند. هنگامی که پدر پیر مهدی می گوید: آقای دکتر من پسرم را همین امروز از زندان کهریزک بیرون آورده ام. پزشک معالج وحشت می کند و هنگامی می فهمد که در زندان به او تجاوز شده، حرفش را پس می گیرد. آقای ابطحی درکنار جملاتش می گوید: "و رسيدن به جمع بندي هاي فعلي در بنده زندان هم در آن تاثير داشته است". خوب با وصف اینکه در جمله پائین تر می گوید: "ولي اين موضوع دليل بر اين نميشود كه ما به اين ديدگاه در زندان رسيده باشيم"، اگر این پائینی درست است، پس چه لزومی داشت، بگوید، در بنده زندان هم در آن تأثیر داشته است؟ و یا چرا، قبل از زندان رفتن نیامد که در برابر موسوی و امثال موضع بگیرد؟ حالا به دلیل این ضد و نقیض ها و توهمات زیاد، اعترافات ابطحی و امثال او برای انسانهای سالم و عاقل دیگر ارزش گفتن را هم ندارند.
در واقع چیزی که بنده را وا داشت، این مطلب را بنویسم، محاکمه و اعترافات آقای ابطحی وامثال نبوده ونیست. زیرا همه می دانند که این شوها ازشگردهای دائمی جمهوری اسلامی است که هر کسی از او به نحوی انتقاد کند، چون می داند انتقادها بجا است و راه دررو هم ندارد، پس باید به شیوه ای مردم را قانع کند که این آقا یاخانم برای بیگانگان جاسوسی کرده است و می خواهد نظام را زیر سئوال ببرد و علیه اسلام عمل کند و غیره. بدین ترتیب او را در اذهان عمومی خراب کنند. پس پاسخ گوئی به اینها لایق هیچ صرف وقتی هم نیست. ما باید در ذهن خود بپرورانیم که احتمالا، اعتراف گیری های بعدی کدیور و حتا خود موسوی و خاتمی و کروبی و رفسنجانی و امثال باشند. اینها نیز چون محترمانه انتقاد کرده اند، باید زیر نظر باشند.
در هر صورت هدف من از نوشتن این سطور آنست که به ناسیونالیستها و به ویژه به این مسلمانان بی شعور که حاکم بر جامعه ایران هستند و حتا صرف و نحو و تعریف واژه های سیاسی را، نه در عربی، بلکه در زبان پدری خود (فارسی) هم از خامنه ای رهبر گرفته تا ابطحی متهم، نمی دانند، یاد آوری کنم که در جامعه چند ملیتی یا چند قومی ما در کنار فارسها، آذریها (ترکها)، کردها، بلوچ ها، لرها، ترکمن ها و عربها زندگی می کنند و هرکدام دارای زبان و فرهنگ خود هستند و بنا به تعریفهای استاندارد بین المللی هر کدام از اینها یک ملت مستقل هستند و سر زمین ایران یک کشور کثیرالملله است و تک ملتی نیست. ما سالها وقت صرف کردیم تا به آندسته از محافظه کاران ایرانی واروپائی بفهمانیم، واژه "پرشیا" را نمی توان برای سرا سر ایران بکار برد، زیرا پرشیا فقط یک قوم یا یک ملت در ایران است. متأسفانه هنوز هم بنا به عادت بسیاری از این ناسیونالیستها و محافظه کاران این واژه را برای ایران چند ملتی یا چند قومی بکار می گیرند. اکنون نیز باید سالها وقت صرف کرد، تا به این آقایان یاد داد، اگر بوئی ازدمکراسی برده اند، باید بدانند، که بر مبنای تعریفهای بین المللی حرکت کنند نه برمبنای برتری طلبی و ناسیونالیستی. بنا بر این بکار گیری ملت ایران، باستثنای برتری طلبان که حالشان معلوم است و خیلی خودسرانه بکار می گیرند، همان اندازه ارتجاعی است و بی اطلاعی فرد را می رساند که بکار گیری واژه پرشیا برای کل جامعه ایرانی بکار گرفته می شد.
گویا اگر آقای ابطحی در هنگام محاکمه و اعترافاتش که می گفت: "ملت ایران از تیزهوشی مقام معظم رهبری تشکر کنند"، منظور ازملت ایران همان مزدوران جیره بگیر و پاسداران و اطرافیان این رهبر معظم است و الا او خوب می داند که درایران همانگونه که گفته شد، ملیتهای گوناگونی زندگی می کنند و نه اینکه اکثریت ملت شریف فارس، بلکه هیچ کدام ازدیگر ملیتهای ایرانی خر هم به رهبر معظم آب نمی دهند و هرگز اورا با هوش و تدبیر بحساب نخواهند آورد. تنها لقبی که از طرف این ملتها یا اقوام ایرانی به این رهبر می تواند اعطاء شود، یک آخوند تزویرگر و حیله باز و خودخواه و دیکتاتور است که حتا هم پیمانان سابق خودرا تحمل نمی کند، نه چیز دیگر.
هایدلبرگ 16 آگوست 2009 دکتر گلمراد مرادی
Dr.GolmoradMoradi@t-online.de
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد