logo





ابوزبیده و آقای مشایی و اصلاح طلبان ایرانی!
شرمساری دیگری برای اصلاح طلبان

پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷ - ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۸

تهمورث کیانی

به نظر می رسد که اصلاح طلبان،متأثر از رقابت های حزبی و گروهی، ارزیابی درستی و دقیقی از ارزش سیاسی تأکید صریح آقای احمدی نژاد بر لزوم استقلال دولت از مراجعه به مراجع- دست کم برای هر کار کوچک و بزرگ و هر سخنی- نداشته اند. چنین کاری در صورت نهادینه شدن، یکی از مهمترین چالش های اصلاح طلبان را،در صورتی که روزی دوباره اداره کشور بدست آنها افتد،برطرف خواهد کرد. بنابراین،آنها حتی اگر سخنان اقای احمدی نژاد با انگیزه رقابت گروهی بیان شده باشد،باید از این سخنان استقبال می کردند و آن را به کانون بحث و گفتگو تبدیل می کردند.
در ایالات متحده: یک سال پیش هنگامیکه معلوم شد ماموران سازمان سیا و ارتش آن کشور با ابوزبیده، از رهبران و اعضای مهم گروه جنایتکار القاعده،به هنگام بازداشت بد رفتاری کرده و او را مورد شکنجه قرار داده اند تا بتوانند از او اطلاعاتی بدست آرند،موجی از اعتراض در میان مطبوعات ایالات متحده پدید آمد. برخی از محافظه کاران و هواداران حزب جمهوریخواه و دولت جرج بوش صدایشان از همه معترضین ِ به نقض قانون اساسی کشور،بلند تر بود. بعد از آن،نیز، هنگامیکه دولت ایالات متحده از توافق با کره شمالی سخن راند و یا معاون وزیر خارجه خود را برای شرکت در گفتگوهای 5+1 با جمهوری اسلامی ایران به اروپا فرستاد،دموکرات ها و آن گروههایی که همواره از سیاست های جنگ طلبانه نئو کان ها بر ضد ایران انتقاد کرده بودند،بی درنگ ابتکارات تازه دولت جرج بوش را مورد استقبال و پشتیبانی قرار دادند.
در ایران: اصلاح طلبان حکومتی، به حق،خود را مدافع سیاست خارجی صلح دوستانه بر اساس منشور سازمان ملل و پرهیز از دخالت در امور کشورهای دیگر معرفی می کنند. آنها همواره خواستار تنش زدایی از روابط خارجی جمهوری اسلامی بوده اند و از حل و فصل اختلافات ایران با ایالات متحده به نحوی که منافع ملی کشور تامین گردد پشتیبانی می کرده اند. همچنین،آنها خود را مدافع حقوق شهروندی همه ایرانیان می دانند. بی شک،اصلاح طلبان در اعلام مواضع خود صادق اند و تا کنون نیز مالیات دفاع از چنین سیاست هایی را نقدأ پرداخت کرده اند.اینهمه،اما،بدین معنی نیست که در همه این دوران آنها راهبرد و تاکتیک های درست و سیاستمدارانه ای را برای معرفی و پیگیری سیاست و برنامه های خود در پیش گرفته اند. مثال ها فروانند: از یک سو و اگر از منظر دموکراسی خواهی بنگریم، دستگیری وسیع دانشچویان چپ رخ می دهد، بدرفتاری با دانشجویان بهایی رخ داده و می دهد، و کس یا کسانی غیز از هم حزبی آنها و از فعالین سیاسی و روزنامه نگار را برخلاف قانون بازداشت می کنند، آنان یا سکوت کرده یا صدایی بلند و رسا از آنها شنیده نمی شود. کنفذرانس انکارهولوکاست برگزار می شود آنها دوباره یا سکوت کرده یا بسیار دیر به مخالفت بر میخیزند. از دیگر سو و از منظر رقابت سیاسی بر اساس منافع ملی،هنگامیکه دولت آقای احمدی نژاد دست به کاری زده یا سخنی می گوید که با یکی از مواضع آنها همخوانی و مشابهت دارد به جای استقبال و پشتیبانی- و حداکثر نقد کاستی ها و کجی های محتمل آن- یا سکوت کرده یا با طعنه زدن هایی نظیر "این کارها همان است که ما می خواستیم انجام دهیم و شماها مخالفت می کردید...." از کنار آن گذشته اند،و یا همانطور که آقای احمد زید آبادی از رهبران سازمان ادوار تحکیم می گوید: "متاسفانه طيفی از اصلاح طلبان معيار برخورد با آقای احمدی نژاد را مخالفت با هر اقدام او تعيين كرده‌اند به ‏گونه ای كه حتی اگر وي بگويد ماست سفيد است، آنها مايلند ماست را سياه نشان دهند" (زیدآبادی،روز آنلاین،شهریور 87). برخی گامهای دولت آقای احمدی نژاد برای نزدیک شدن به ایالات متحده،طرح بهینه کردن یارانه ها - که اکنون به گفته آقای محمد خاتمی معلوم شده است از طرح های دولت او نیز بوده است- و نزدیکی به کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله سیاست هایی بوده است که در صورت استقبال و پشتیبانی اصلاح طلبان میتوانست- و می تواند- گره هایی از کار فرو بسته اقتصاد و سیاست کشور باز کند.
تازه ترین مثال سخنان جنجالی - اما کاملأ درست- آقای مشایی،معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان توریسم و گردشگری جمهوری اسلامی،درباره ملت های اسرائیل و ایالات متحده است. سید محمد خاتمی نیز در مصاحبه معروف خود با سی ان ان نظیر این سخنان را درباره ملت آمریکا بیان کرده بود. همان گروههایی که در آن زمان کفن پوشان سخنان آقای خاتمی را "کفر محض" و "خطر بزرگ برای کشور" معرفی کردند، سخنان آقای مشایی را نیز موجب "لطمه عظیم به کیان نظام اسلامی" معرفی کردند. موجی از مخالفت ها از سوی گروههای مختلف،از جمله اغلب متحدان سابق و لاحق آقای احمدی نژاد، و برخی از گروههای سنتی محافظه کار- که اکنون به رقابت و مخالفت با او و سیاست هایش برخاسته اند- بر ضد آقای مشایی ایجاد شد. مجلس به ریاست آقای لاریجانی-که انتخاب او این امید را در برخی از جمله نگارنده ایجاد کرده بود که عمل گرایی و عقلانیت حضور قوی تر در مجلس خواهد یافت- همه کار خود را تعطیل کرد و سخنان آقای مشایی را به مثابه مهمترین خطای صورت گرفته در زمان دولت نهم وارد مباحث و مواضع خود کرد. آقای باهنر در مقام معاون مجلس شورای اسلامی که با شگفتی جعل مدرک از سوی وزیر کشور را "عملی غیر مهم که نباید موجب خدشه در رأی اعتماد مجلس گردد" معرفی می کند و در برابر اصرار رسانه ها بر اهمیت جعل مدرک از سوی وزیر کشور می گوید: "اين‌‏گونه بحث‌‏ها نبايد دنبال شود و ارزش ندارد، زيرا مسايل مهمتری در کشور وجود دارد که بايد به آنها پرداخت، نه اينکه وقت خود را به دستی يا نادرستی مدرک کردان اختصاص دهيم. اين مسايل به مصلحت نيست"،در همان مصاحبه،اما، "کارهای مهمتر" از جعل مدرک از سوی وزیر کشور را که باید وقت نمایندگان پارلمان کشور را بگیرد آشکار می کند. کار مهم همان سخنان آقای مشایی است. باهنر می گوید: "کمترین کاری که آقای مشایی می تواند انجام دهد استعفا و عذرخواهی از ملت است". (خبرگزاری ایلنا،شهریور87)
بر آقای باهنر و گروه دوستان او حرجی نیست،آنها در همه این سالها به هنر نمایی مشغول بوده و هر چه خواسته اند،گفته اند یا کرده اند و هیچگاه هم خود را پایبند مؤاخذه یا پاسخگویی ندانسته اند. حساب اصلاح طلبان،که به دولتِ پاسخگو در برابر شهروند ِ صاحب حق باور دارند،اما جداست. بنابراین،سکوت نخستین و سپس دفاع برخی از آنها از منتقدین آقای مشایی،و همچنین روش برخی از رسانه های منتقد دولت و هوادار اصلاح طلبی در داخل و خارج هم موجب شگفتی و هم شرمساری است. اصلاح طلبان این فرصت طلایی را ،همانند برخی دیگر از فرصت ها، از دست دادند و نه تنها از سخنان آقای مشایی به عنوان سخنی درست دفاع نکردند،بلکه در برابر موضع "تابو شکنانه" رئیس جمهور،در برابر مخالفت علما و مراجع با سخنان آقای مشایی و دخالت آنها در کار دولت،با آن گروه از روحانیون همدلی نشان دادند. اغلب این گروه از روحانیون همان کسانی اند که به گفته احمد زید آبادی "در دوران اصلاحات نه فقط هيچگونه همدلي با جريان ‏اصلاحي از خود نشان ندادند بلكه در جهت تضعيف آن به هر كوششي دست زدند". اصلاح طلبان خود سالها برای اجرای سیاست خارجی خرد گرایانه و مبتنی بر پیروی از منشور سازمان ملل کوشیده اند. آنان همچنین از منتقدین - البته اغلب خاموش- سیاست تندروانه دولت آقای احمدی نژاد درباره اسرائیل بوده اند. آنها،اما،آنهنگام که یکی از دولتمردان رقیب حرف حسابی می زند،سکوت کرده و از او پشتیبانی نمی کنند تا از رهگذر آن بتوانند با تمرکز بر سیاست خارجی بی حساب و کتاب دولت کنونی،آن را به کانون گفتگو و بحث رسانه ای تبیدل کنند و به نهادینه شدن سیاست خارجی خرد گرایانه مدد رسانند. تا ضمن پشتیبانی ازسخنان معاون رئیس جمهور از او و رئیس او بپرسند که چرا سیاست دولت آنها اینهمه در تضاد با آن سخنان است. تا از آنها بپرسند- و هم چنین از کسانیکه اینهمه درباره سخن آقای مشایی جنجال وااسلاما و وا ملتا سر دادند- چرا و با چه هدفی گروهی در صدد برآمده اند تا افراطی ترین نوع دشمنی و مخاصمه با اسرائیل را به یکی از اصول خدشه ناپذیر جمهوری اسلامی تبدیل کنند. سیاست ضد اسرائیلی- آنهم از نوع اولترا افراطی آن که از سیاست سالهای اخیر افراطی ترین گروههای عربی و فلسطینی هم افراطی تر است- در هیچ زمانی،خاصه در زمان آیت الله خمینی،از کانون های اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نبوده است. آنها این فرصت را از دست دادند و از دولت و گروههای حامی چنین سیاست افراطی نپرسیدند این گونه سیاست تا کنون چه سودی حاصل کشور،از جمله برنامه توسعه و خود اتکایی در انرژی هسته ای،کرده است. سکوت آنها ،همانند سکوت پیشین آنها در برابر فاجعه کنفرانس انکار هولوکاست از سوی رئیس جمهور، بسی زشت و دور از کسوت اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی است. ای کاش آقای زید آبادی- که درباره اسرائیل و فلسطین بسیار می نویسد- گام خود را بلندتر بر میداشت و باشجاعت و بی رودربایستی با پشتبانی از سخنان درست آقای مشایی خود چنین سوالاتی را در برابر اقای مشایی و رئیس او می گذاشت.
برخلاف نظر آقای عیسی سحر خیز،از فعالین سیاسی سرشناش و از اعضای موسس گروه مدافع صلح در ایران، انتقاد و هشدار آقای زید آبادی به این دسته از اصلاح طلبان مصداق نادیده انگاشتن آزادی روحانیون نبوده و دفاع اصلاح طلبان از سخنان این گروه از روحانیون صرفأ به سبب دفاع از ازادی های سیاسی - مدنی نبوده است. همچنین،بر خلاف نظر برخی دیگر از روزنامه نگاران منتقتد دولت در خارج،مخالفت با جار و جنجال این گروه از روحانیون بلند پایه با انگیزه تحکیم قدرت فردی این کس یا آن کس صورت نگرفته است. انصاف را،سخنان آیت الله خامنه ای،با هر انگیزه ای بوده باشد، به نکته درستی دراین باره اشاره می کند. او می گوید این سخن آقای مشایی بی اندازه و در حد تقریبأ بی سابقه ای وقت پارلمان کشور و برخی دیگر از گروهها و رسانه ها و مراکز سیاسی کشور را گرفته است. این،البته بدین معنی نیست که در جمهوری اسلامی همه آزادند حرف خود رابزنند و یا رهبران حکومت از منتقدین استقبال می کنند. آقای سحر خیز بی شک و به درستی با دفاع از حقوق روحانیون، به مثابه یک یا چند گروه مدنی که می باید مانند سایر گروههای مدنی و سیاسی از حق تشکل و اظهار نظر درباره مسائل کشور برخوردار باشند، بر نکته ای مهم انگشت می گذارد. بی شک آزادی روحانیون و تشکل های مدنی آنها - به سان هر گروه مدنی دیگر- می تواند به افزایش پلورالیسم و پیشرفت جامعه مدنی مدد رساند. اما مصداق این نکته درست، اقدام آن دسته از روحانیون بلندپایه که،به پیروی از یک روش تقریبأ نهادینه شده در سی سال گذشته، خود را برتر از قانون دانسته و یا دولت را موظف به پیروی از نظر خود می دانند،نیست. نکته مهم،که آقای سحر خیز نادیده گرفته است،این است که این گروه از روحانیون منتقد آقای مشایی،برخلاف بسیاری دیگر از روحانیون آزاد اندیش، به حقوق مدنی خود به مثابه شهروندان عادی و مساوی با دیگر شهروندان بسنده نکرده،خود را در معرض نقد نمی دانند،انتقاد و مخالفت با دولت را حق منحصر به فرد خود می دانند و چنین حقی را برای کسان دیگر قائل نیستند. بنابراین و به رغم آنکه نگرانی اقای سحر خیز به لحاظ کلی درست است،بر خلاف نظر او،نه سخنان آقای زید آبادی مصداق نادیده گرفتن حقوق مدنی صنف روحانیون است و نه مواضع اخیر آن گروه از اصلاح طلبان در دفاع از منتقدین روحانی آقای مشایی،نشانه قصد آنها در دفاع از حقوق مدنی یک گروه است.
‎ ‎همچنین،اصلاح طلبان آن هنگام که آقای احمدی نژاد با "شكستن يكی از تابوهاي ارزشی جناح محافظه كار، تابويی كه هيچ رئيس جمهور اصلاح طلبی قادر به شكستن آن نبود" (زیدابادی،روزآنلاین شهریور ۸۷) ضمن تایید حق روحانیون در ابراز نظر خویش، بر حقوق دولت به عنوان مسئول کشور تأکید کرد،به جای استقبال از این تابو شکنی،یا سکوت کرده و یا بی درنگ به مدد آن گروه از روحانیون شتافتند. به نظر می رسد که اصلاح طلبان،متأثر از رقابت های حزبی و گروهی، ارزیابی درستی و دقیقی از ارزش سیاسی تأکید صریح آقای احمدی نژاد بر لزوم استقلال دولت از مراجعه به مراجع- دست کم برای هر کار کوچک و بزرگ و هر سخنی- نداشته اند. چنین کاری در صورت نهادینه شدن، یکی از مهمترین چالش های اصلاح طلبان را،در صورتی که روزی دوباره اداره کشور بدست آنها افتد،برطرف خواهد کرد. بنابراین،آنها حتی اگر سخنان اقای احمدی نژاد با انگیزه رقابت گروهی بیان شده باشد،باید از این سخنان استقبال می کردند و آن را به کانون بحث و گفتگو تبدیل می کردند.
وقت آن است که این گروه از اصلاح طلبان با شفاف کردن سیاست های کلی خود بتوانند استراتژی روشن وبدون ابهامی را برای ورود به چالش بزرگ انتخابات آینده کشور، که می تواند از جمله مهمترین انتخابات باشد،تدوین کنند. تدوین چنین استراتژی بی شک مانع از دنباله روی کورکورانه آنها از حوادث و برگزیدن راهبرد ها و اقدامات واکنشی و بی تأمل خواهد شد.

تهمورث کیانی
tahmoures_kiani@yahoo.com
سیاتل (ایالات متحده)،سوم مهرماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت شمسی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد