logo





پرورش گوش در شهر اختلال حواس

چهار شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۱۳ ژانويه ۲۰۲۱

طاهره بارئی

tahere-barei1.jpg
"متکلم وحده" ی مادر زاد نام دارد
بند نافش را خودش گرفته به دست
قیچی را هم گفته بدهید به خودم
منم که قطع میکنم
شما بشتابید پی کار هائی که گفته ام
منم که می بُرم می دوزم می بافم
می بافم شما را همگی من بخودم
شما اطاعت کم دارید! رُفت و روب یاد بگیرید
من با قطره ی بینی مشغولم

///

گوشهایش را برای تملّق
دراز آفریده اند
و برای شنیدن حرف دیگران
کج!
شما بروید پی دسته گل بر فراز تمثال من
حرف را من میزنم
گوش هایتان را هر چه دراز تر کنید، تکثیراگر شدند، بهتر
باید این شهر را بزرگترین مرکز زاد و ولد گوش ها کرد
جهانگردان بیآیند برای دیدن جوجه گوش ها
فراموش نکنید امّا قفس را

////

نام او ایشان است
و بقیه همه کاکا، بزی، مارمولک، شیطان
جام احترام، زیر لبش شبانه گرفتند
پس زد و گفت
قابلمه برایش بیآورید و دو قاشقک
که صبح تا شب بر آن نرد نزاع بکوبد

////

چیزی از دست کسی نمی گیرد
از حلقومشان می کشد بیرون
و بس که چراغ به دست پائین رفته از تیره ی ِمردم
پا در هواست همیشه
کودکی شرور را ماند
خرسند از آزار در کوی و برزن
که نباید با او گفت اسرار حفظ حرمت و رمز و راز تواضع و لزوم عدالت را
پیراهن دریده ایست
که از پیری، تنها چین و چروک و دندان مصنوعی مخابره میکند

////

زمان دلبریش به پایان نمی رسد
در آینه های سراسری توهّمش
زلف یوسف را مرتب ازین سو به آنسو شانه میزنند

////

تا آنکه دستی ازسر کوی تاریکی
و چراغ!
جمع کردن سایه های زننده از روی دیوار
همه را به خطِ خفتگان پس فرستادن
با جبهه ای از برگهای خزان

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد