دیوانه ها زیاد شده اند
به هدفهائی در سرشان
از چهار سو شلیک میکنند
اینها کجا پنهان شده بودند؟
چطور آزاد شده اند؟
اینهمه دشمن پنهان را
که لای کومه های هوا کمین کرده
و پایان نمی پذیرند
چطور یکجا جمع کرده بودند؟
//////
دیوانگان عرقشان را خشک میکنند
تازه تازه دارند گرم میشوند
هر خش خش برگ
هر پرشی از سوی گنچشک
یا کش آمدن مورچه ای که دانه به لانه می برد
همنورد آنهاست
میدان خالی نمیشود
وشکم سلاح دیوانگان چنان پر است
که میتواند آنها رابه زمین بزند
اینها از لای کتابها آزاد نشده اند
از جنگل نیآمده اند بیرون
همینجا
پیش روی همۀ ما
لوله های تفنگشان را چرب میکردند
وقتی ما سرمان را می دزدیدیم
تا با زنبیل خرید
میان تلّ میوه و بیسکوئیت و نوشابه
امنیتمان را در سوپر مارکت تجربه کنیم
و آنسوی خیابان بچه های مهاجر گدائی میکردند
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد