با نگاهی به اوضاع اموردر ایران و امریکا در این مقطع زمانی، میتوان چگونگی دیدگاههای ایرانیان و امریکائیها و دگرگونی این دیدگاهها را دید. تجربه ایران با آقای ترامپ همه ایرانیان را باید به این نتیجه رسانده باشد که نمیتوان به آقای بایدن نیز اعتماد کرد و امضای یک فرمان دیگرکه رئیس جمهور بعدی میتواند بسادگی به دور بیاندازد را قبول کرد. همچنین، عدم تمایل و یا نا توانی دنیا برای انجام تعهداتشان در برجام دلیل دیگری برای عدم قبول برجام ۲۰۱۶-۲۰۱۸ باید باشد. در تمام اختلافات بین ایران و امریکا، همه کشورهای ۵+۱ یا با امریکا همصدا شدند و یا بی طرف ماندند که نتیجه آن در عمل همان طرفداری از امریکا شد. بنابراین هر معامله تازه ای باید "ضد گلوله" باشد بدین معنی که راههای گریز از تعهدات آن برای همه بسته باشد و در صورت عدم اجرای تعهدات خود متضرر واقعی بشوند. البته، طرز فکر آقای بایدن بر مدار دیگری است. او گفته است که که برای رجعت او به برجام در نظر دارد که مصالحات تازه ای از ایران بگیرد و این بدین معنی است که او دست آوردهای آقای ترامپ از فشارهای حداکثری را بهعنوان اهرم سیاسی برای به نتیجه رساندن مقاصد خود استفاده خواهد کرد و آنها را بهآسانی از دست نخواهد داد. این امر و طرز فکر برای هر شخص معقول امریکائی باید مشخص، مستدل، و خردمندانه باشد که منافع امریکا باید در صدرهمه موضوعات دیگر باشد و بایدن نیز از این امرمستثنی نیست. البته این نشان دهنده شکاف بین حقیقت و ادراک ایرانیها و امریکائیها میباشند که بسیار گسترده و عمیق هستند.
مواضع ایران و امریکا و موانع در راه تعامل
بهطور کلی، ایران و امریکا در این باتلاق در گیر شده اند زیرا هیچ کدام نمیخواهد و یا نمیتواند خارج از چهار چوب فکری غالب جاری فکر کنند و با تحمل ریسک حساب شده برای رضای مردم ایران و صلح و صفای منطقه و شاید صلح جهان اقدام تازه ای انجام دهند. باید مشخص باشد که این ناتوانی برای امریکا هزینه ای ندارد و حتی از نظر تجارت اسلحه سودمند است، در حالیکه برای ایران از هر نظر و دیدگاهی چه اقتصادی و چه سیاسی و چه اجتماعی بسیار گران و زیان باراست. در اینجا باید سئوال کرد که چرا ایرانیان این همه ضربات و خسارات را متحمل میشود و راه چاره ای بهتر ، حداقل در کوتاه مدت و تاکتیکی، برای خروج از این مخمصه و باتلاق در پیش نمیگیرند؟ جواب چند گانه ای برای این سئوال میتوان خلاصه کرد:
اول و مهمتر از همه این است که رهبران سیاسی ایران هنوز در زندان فکری دهه های ۶۰ و ۷۰ بسر میبرند و در آن بازی جمع صفر فقط برنده و بازنده وحود دارد و نمیتوانند فکر بازی جمع مثبت (برد-برد) که معمول تر است را به دفترچه بازیهای خود اضافه کنند. دوم، ایرانیها و امریکائیها از روی صفحات موسیقی مختلفی آواز میخوانند که توازنی با هم ندارند. سوم، یک مسئله یک بام و چند هوای بسیار جدی در برخورد با ایران و مسائل مربوط به ایران وجود دارد. آنچه در مورد ایران در رابطه اش با دیگران قابل قبول نیست، کاملا در مورد سایر کشورها عادی و قابل قبول است. بطور مثال ایران حق ایجاد نیروگاه اتمی ندارد ولی امریکا و چین با همدیگر در رقابت بسیار سختی برای ایجاد آنها در عربستان و امارات هستند. هر چند که محمد بن سلطان گفته است که در صورت لزوم از آنها برای ساختن بمب استفاده خواهد کرد. این یک بام وچند هوائی اعتماد ایران را به دنیای حاکم بسیار کم و شاید نابود کرده باشد. چهارم، رفتار یک جانبه آقای ترامپ و سیاست امریکائی که "توان و توانمند حق است" جائی برای تبادل نظر و معامله سیاسی برای ایران بهجز تسلیم بلا شرط همانند لیبی نگذاشته که آنهم برای هیچ کشوری قابل قبول نباید باشد و نیست. امریکا از ایران توقع دارد که راه را برای شرکتهای امریکائی باز کند و همچنین رل ژاندارم منطقه را با همکاری و همیاری عربستان، امارات و احتمالا و نه لزوما اسرائیل بازی کند. یعنی همان رلی که محمد رضا شاه پهلوی داشت. در ازای این، امریکا عزم خود را در تعویض نظام ایران معلق خواهد نمود. این معامله ایست که نه ایران و نه امریکا علنا ابراز میکنند ولی هیچ معامله بزرگی بدون این تهاتر میسر نخواهد بود.
اهداف ایران و امریکا از شرکت در برجام
رهبران ایران همیشه گفتهاند که هدف هسته ای آنها استفاده صلح امیز در تولید انرژی و پزشکی بوده است و بههمین جهت در مذاکراتی که منتج به امضای برجام با اعضای شورای امنیت سازمان ملل بهاضافه آلمان شد، شرکت کردند. ایرانی ها انتظار داشتند که حل مسئله هسته ای واهمهها و دغدغههای کشورهای منطقه در مورد ایران هستهای بالقوه را از بین خواهد برد و با برداشتن آن تشنجات ناحیه را حداقل کم رنگ تر مینمایند. در ضمن امیدوار بودند که این حسن نیت ایران باعث حذف تحریمهای مخرب امریکا و دنیا خواهد شد و ایران مجددا به میز مذاکرات همه جانبه تجارت و بازار پول رجعت خواهد کرد. ولی همانطوریکه در سالهای ۲۰۱۵-۲۰۱۸ مشاهده کردیم امریکا و همراهان امریکا در منطقه و اروپا نقشه خود را دنبال کردند و تحریمهای مالی، پولی، و تجاری کم و بیش بر جای خود ماندند. برای غربیها برجام پایان راه نبود بلکه شروع راه بود. برنامه آنها وادار کردن ایران به تسلیم در برجامهای دوم و سوم و و و که شامل حذف تجهیزات تهدید کننده نظامی و در یوزگی کلی سیاسی-اقتصادی-نظامی ایران در قبال اعراب و اسرائیل بود. بهطور کلی، بر مبنای گفته های بایدن در گذشته، این سیاست امریکا بود و خواهد بود. بهمعنی دیگر، بیشتر کشورهای پیشرفته، بدون توجه به ایدئولوژی آنها، سیاستهای درازمدت خود را با آمدن و رفتن مسئولین عوض نمیکنند. این اسلوب کار مغایر فهم و دید بعضی از کشورها ست که تغییرات سلیقهای افراد را با تغییر سیاست اشتباه میگیرند و در نتیجه سیاستهای نادرستی در قبال آنها اتخاذ میکنند. بههمین دلیل است که بعضی از رهبران ایران در انتظار رهبران دیگر فرصتهای بهدست آمده را نادیده میگیرند. این اشتباهی است که ایران کم و بیش در چهار دههی گذشته کردهاست. پنجم، همانطوریکه پامپیئو در مصاحبه با یک مجله امریکائی "اگزمینر" در روز ۱۶ دسامبر ۲۰۲۰ گفتهاست امریکا از دستیابی به منافع تجاری برجام دست خالی ماند و فرانسه و المان بیشتر منافع تجاری را بهدست آوردند. تنها دستآورد امریکا یک قرارداد ناچیز خرید هواپیمای بوئینگ بود. احتمالا این یک اشتباه محاسباتی ایرانیان بود که شرکت نفتی توتال را یک شرکت نفتی غربی و نه لزوما فرانسوی قلمداد کردند در حالیکه برای امریکا این چنین نبود و توتال فرانسوی بود.
گسترش شرکت کنندگان در مذاکرات
در خبرها آمدهاست که دامنه ۵+۱ را گستردهتر کنند و عربستان، امارات، و اسرائیل را مستقیما وارد این پروسه بنمایند که در ظاهر کاری قابل تامل است. چون آنها مستقیما از نتایج این مذاکرات، خوب یا بد مهم نیست، متاثر میشوند. ولی این اقدام آخر و عاقبت مثبتی نخواهد داشت. چون همه این کشورها چیز مثبتی که بخواهند به ایران در مقابل خواسته های خود ارائه کنند، ندارند و فقط میخواهند چوب لای چرخ مذاکرات بگذارند و مانع پیشرفت آن بشوند. تنها خواست آنها خلع سلاح ایران است و بس.
گزینه ای که میتواند برای همه ساده و راحت و مثبت باشد این است که به میز مذاکره ۵+۱ در زیر لوای برجام بازگشت کنند و همه چیز را دو باره و سه باره اختراع نکنند. چندین سال طول کشید که به نقطه امضای براجام رسیدند و دو باره کاری فقط اتلاف وقت است.
سخنان پایانی
بالاخره دنیا، بهخصوص کشورهای منطقه، باید تغییرات اجتماعی و تکنولؤیکی در ایران را یسیار جدی بگیرند. یک جمعیت عظیم، ماهر و پیشرفته تکنیکی واجتماعی در ایران در حال برخاستن در مقابل ناملایمات و بی عدالتی های گوناگون داخلی و خارجی است. ایرانیان تاریخ دانند و آنرا فراموش نخواهند کرد. در آن دنیای آینده دوگانگی بین خوب و بد در یک حکومت ایرانی در جامه ناسیونالیزم ایرانی میتواند کشورهای منطقه را به تلاطم بیاندازد که برای همه نامطلوب خواهد بود. آن جامعه ایرانی در آینده تعادل قدرتها در ایران و منطقه را کلا تغیر خواهد داد و اعراب و ایران با هم خواهند سوخت. این تغیر تعادل با انتخاب رئیس جمهور جدید ایران و در نه چندان آینده دور انتصاب رهبر جمهوری اسلامی بعد از رحلت آقای خامنهای شروع خواهد شد و این بار بهار ایرانی بیش از انچه بهار عربی به ارمغان آورد، پر بارتر و یا پر حادثه تر خواهد بود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد