logo





دیدار معنوی مثنوی
عشق افلاطونی (۶)

پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ - ۰۳ دسامبر ۲۰۲۰

mohammad-binesh1.jpg
نمونه هایی از آن در شعر کهن پارسی
(بخش نخست ( حکیم سنایی

در ادبیات نوشتاری، شعر عارفانۀ فارسی با ابوالمجدمجدودبن آدم سنایی غزنوی (473ــ545 هجری ) آغاز می شود. وی که دردوران جوانی ، خود اهل ساده و باده بود، نیمۀ دوم عمر پربار خویش به بلوغی روحانی دست یافت. وی با نبوغی که درسرودن اشعارعاشقانه داشت تاثیری ژرف در اندیشۀ شاعران عارف پس از خویش ، بخصوص مولوی نهاد. مولانا بارها در مجالس سماع خویش که بیخودانه پای می گوفت و شعر می سرود، نا خود آگاه مضامین عرفانی اشعار سنایی را تضمین می کرد . مثلا سنایی غزلی دارد با مطلع :

ای یار ِ مُقامر دل! پیش ای و دمی کم زن ! (مقامر، قمار باز)
زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن !

و در بیتی می سراید:

ار تخت نهی ما را در صف ملائک نه
داری که زنی ما را، بر گنبد ِ اعظم زن!


مولانا هم با همین مطلع سنایی، غزلی را آغاز می کند که در میانۀ آن می سراید :

گر تخت نهی ما را ، بر سینۀ دریا نه!
ور دار زنی ما را، بر گنبد ِ اعظم زن!



در این نوشتار کوتاه مجال بازنمودن زیبایی های اعجاب آور هر دو غزل نیست . منظور، مطلب دیگری ست و آن انعکاس نظرات افلاطونی عشق در آثار عارفانۀ شاعران شعر کهن پارسی ست .ازسنایی آغاز می کنیم که ابعاد سمبولیک زبان عرفانی را در شعر گنجانده است.مثلا

در جایی از همین غزل می سراید:

یاران موافق را شربت ده و پُرپُرده!
پیران ِ منافق را، ضربت زن و محکم زن!

نازی که کنی اینجا، با عاشق ِ محرم کن!
لافی که زنی، باری با شاهد ِ محرم زن !

روی سخن با حضرت حق و یا معشوق الهی ــ که هر دوان دو روی یک سکه اند ــ دارد . و از وی می خواهد به یاران همراه باده بنوشاند ولی پیران دو رو را ،مدعیان مزوّر را بزند و براند . ناز معشوقانه با عاشقان دانندۀ اسرار براند و لاف و خودستایی را تنها با آنان در میان گذارد و نه با هر غریبۀ مدعی . واژۀ "شاهد"که در لغت به معنای ناظر امری ست، در زبان صوفیه مفاهیم مختلفی دارد. اغلب بر مرد جوان بی ریش و یا نوجوان خط برآمده
اطلاق می گردد، از آن جهت که به تعبیری محل تجلی زیبایی خداوندی ست . از سویی دیگر صفت هر جوان زیبا رویی ست که موجب بر انگیختن شهوت در بیننده شود :

خرابت کند شاهد خانه کن
برو،خانه آباد گردان به زن! ... (سعدی)

در این معنی، غالبا بجای شاهد، از واژۀ "امرد" استفاده می شود . و اگر منظور از شاهد، زنی زیبا باشد، سخن را به شیوه ای بیان می کنند که جنسیت زنانه دریافته شود:

" شاهدی بجوی تا عاشق شوی..جمال های لطیف زیر چادر بسیارست" (مقالات شمس)

واما در بیت سنایی شاهد به معنای عارفی ست که دل را محل تجلی صفات حق کرده و صفت آیینه دارد .معنای بیت چندان ژرف است که در قالب شرح نمی گنجد . از آنجا که بنای این مقالات براختصار است به ذکر دونمونه از غزلیات وی بسنده می شود. یکی از جنبه های عشق افلاطونی معشوق پرستی ست،چراکه زیبایی ش تجلی زیبایی خداوندی ست :"معشوق مثل خدایان مورد پرستش عاشق واقع می شود و چون نهادش نیک است، او هم به عاشق مایل می شود"(2))

قصۀ یوسف مصری همه در چاه کنید
ترک ِ خندان لب ِ من آمد، هین! راه کنید! [برایش راه باز کنید]

سخن ِ حور و بهشت و مه و مِهر و شب و روز
چون بدیدید جمالش، همه کوتاه کنید!

اول ِ وقت ِ نماز ست ، نماز آریدش
پیش، کز کاهلی ِ بیهده بیگاه کنید

چون غزل های سنایی ز پی ِ مجلس ِ اُنس
لقب ِ او طرب افزای و تعب کاه کنید!

در عشق افلاطونی ، نخست زیبایی ظاهری معشوق است که بر عاشق سایه می افکند ، تا بتواند دیدن زیبایی خدایان را تاب آورد . از این رو اگر عاشق شعری برای بیان این زیبایی بسراید به جز استفاده از واژگان مشترک با عشق زمینی وسیلۀ بیان دیگری ندارد . یعنی برای شنوندۀ شعر وی هر دو معنی عشق زمینی و الهی روی نشان می دهد و بستگی به ظرافت طبع وی و حال و هوای نفسانی او دارد تا کدام معنی را دریابد .

ای بت ِ سنگ دل ِ سیم تَنَک!
دلبر ِ شوخک ِ شیرین سخنک!

حَبَشی زلفک ِ تُرکانۀ تو
تنگ، چون چشمکِ ترکان، دهنک

چون کند از تن ِ نازُکت،سلاح
که گران است بر او پیرهنک

دل ِ مسکین من از دور بدوخت
آن سیه کژدمک ِ نیش زنک

چون فروزند ز زرگون کمرت
من سپارمش، ازاین دل، خَوَ نَک

مشاهده می شود سنایی تمام ابیات را با کاف تحبیب آورده است تا میزان محبت به معشوق را بیشتر بنمایاند .معشوق ظاهرا ترکی لشکری ست که کمریندی زرین بر میان دارد و شاعرمی خواهد از پاره های دل خویش برآن "خَوَنک" یعنی قطعات کوچک عقیق بنشاند . این ترک تنگ چشم بنا بر گزارش استاد کدکنی الزاما به معنی ترک زبان نیست .....، "بلکه به معنی قومی ست که در مرزهای شرقی ایران می زیسته اند و به یکی از زبان های ترکی شرقی سخن می گفته اند .... در این بیت حافظ نیز، نظر به همان اقوام ترک ماوراءالنهر و چین ست

به تنگ چشمی ِ آن ترک لشکری نازم
که حمله بر من ِ درویش ِ یک قبا آورد " (2)

باری ، این معشوق لشکری در چشم عاشق تنی سیمین و لطیف دارد چندان که پیراهن معمولی هم برایش خشن است تا چه رسد به سلاح های سنگینی که برخود آویزان کرده است . به هر حال ادب صوفیانۀ کهن مالامال از اغراق های رمزی شاعرانه ای ست که با توجه به بیانات افلاطون در بارۀ عشق قابل تعبیر و تفسیر ست

http://zibarooz.blogfa.com/post/286
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

(ادامه دارد )

زیر نویس

1 : چهار رساله افلاطون ، ترجمه دکتر محمود صناعی ، ص 142
2 : شفیعی کدکنی ، محمد رضا ـ در اقلیم روشنایی ، ص 220


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد