نوشتهی پیش رو، متنِ بازنویسی شده ی گفت و گوی ربیع نیکو و ناصر رحیمخانیست در رادیو همبستگی ـ استکهلم.
ربیع نیکو: درود بر شما آقای رحیمخانی.
ناصر رحیمخانی: سلام و صبح بخیر و شادی برای شما و برای همهی دوستان عزیز شنوندهی رادیو همبستگی.
نیکو: متشکرم آقای رحیمخانی. به بهانهی گپ و گفت ،سحرخیزتان کردیم که در ادامهی روز هم کامروا شوید.
رحیمخانی: این دعای خیر پیشینیان همیشه بوده است و بسیاری سحرخیزبودند، اما ...کامروا نشدند!
نیکو: فقط اضافه کاری کردند.
رحیمخانی: بله.
نیکو: آقای رحیمخانی. شروع میکنم. هفتهی گذشته، هفتهی کتاب و کتابخوانی بود. امری که مدتهاست ازفراغت بسیاری از ما ایرانیان رخت بربسته. اساساً کتاب و خرید آن جای ویژهای درسبدِ هزینههای ماهیانهی ما ایرانیان ندارد. حال در ایران شاید بتوان بهانهی مشکلات زندگی و اقتصادی را عمده کرد اما متأسفانه وضع کتابخوانی ما ایرانیان در خارج از کشور هم چندان خوب نیست. کارل پوپر میگوید: «برای کشتن یک جامعه روش سادهای را به کار گیرید. بر فرهنگ آن تمرکز کنید، ابتدا کتاب را از آنان بگیرید و بعد سرشان را درون رسانه فرو کنید.»
آقای رحیمخانی من به یاد دارم شما چند ماه پیش دربارهی بخش فارسی کتابخانهی استکهلم صحبت کردید. جملهای گفتید که در ذهن من نشست. نمیدانم از خودتان بود و یا از کسی وام گرفته بودید. گفتید: «هیچ کتابی نیست که ارزش خواندن نداشته باشد.»
رحیمخانی: بله، این جملهای قدیمیست از تاریخ بیهقی: «هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد.» ولی من آن زمان هم خدمت شما گفتم که در روزگاران گذشته، پیشینیان و نیاکان ما فرصت شبانه داشتند و مینشستند و کتاب میخواندند. اما امروزه وقتی به کتابخانه می رویم شاید با حسی آمیخته به حسرت و دریغ این گفته ی اومِبرتواِکو را به یادآوریم که :«چقدر کتاب هست که من نخوانده ام».اومبِرتو اِکو در کتابخانه ی شخصی خود بیش از ۲۰ هزار جلد کتاب داشت !.
با این همه کتابخانه همچنان نقش خودش را دارد. خوشبختانه در شهر استکهلم که ما در آن زندگی میکنیم، بخش بینالمللی کتابخانه، از سالها پیش دایر بود. در این چند ساله محدودیتهایی به وجود آوردند اما با پشتکار کارکنان بخش بینالمللی و به ویژه بخش فارسی همچنان کتابهای زیادی در دسترس هست. در کتابخانهی خیابان (Saint Eriksgatan) شمارهی ۳۳ ،هم اکنون سه هزار و چهار صد و هشتاد و هشت (۳۴۸۸) جلد کتاب فارسی هست که هزار و هفتصد و هفتاد و یک (۱۷۷۱) جلد آن ،رمان و داستان کوتاه است؛ هم رمانهای فارسی و هم رمانهایی که به زبان فارسی ترجمه شدهاند. همچنین کتابهای بسیار برای خوانندگان افغان به فارسی یا دری (۴۴۸ کتاب)، به پشتو (۳۰۳۰ کتاب)، به کردی سورانی (۹۲۹ کتاب)، به کردی کرمانجی (۴۴۹ کتاب). چهارهزا رو دویست (۴۲۰۰)جلد کتاب عربی هم در کتابخانه هست. باید به دل سپاسگزار کارکنان بود و به ویژه سپاسگزار خانمهای کتابدار بخش فارسی. در کتابخانهی مرکزی در خیابان اودن گاتن (Odengatan) هم نزدیک به چهار صد(۴۰۰) جلد کتاب فارسی، تماماً داستان کوتاه و رمان هست. خوشبختانه برای مراجعه به کتابخانه محدودیتهای بهداشتی لحاظ شده و تعداد مراجعه کنندگان به کتابخانه کاملاً با پروتکلهای بهداشتی رعایت میشود. یک نکتهی دیگری را که میخواهم خدمتتان بگویم این است که میشود کتاب را با تلفن رزور کرد و به آنجا رفت و دمِ در گرفت و اصلاً وارد کتابخانه هم نشد.
نیکو: چقدر خوب، چقدر خوب.
رحیمخانی: آدرس و شماره تلفن و ساعت های کاری کتابخانه ها، روی «نِت» هست. میتوانیم تلفنی کتاب رزو کنیم . کتابخانهی (Saint Eriksgatan)چند هفتهای به خاطر نوسازی و بهتر کردن قفسهها و چینش کتابها بسته است ؛اما همچنان امکان تلفن زدن به سایر کتابخانهها و حتا رزرو کردن کتاب هست. فکر میکنم کتابخانهی(Saint Eriksgatan) هم دیگر از آخر دسامبر یا اوایل ژانویه باز شود.
نیکو: آقای رحیمخانی شما در این اواخر، در این عزلتنشینی کرونایی چه کتابهایی خواندهاید و چه کتابهایی را به ما «رکومندیرا» میکنید؟
رحیمخانی: «رکومندیرا» را اگر بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم که میشود توصیه کردن.باید بگویم من براین باورم که دربارهی کتاب وکتابخوانی اصلاً نباید چنین واژههایی را به کار بگیریم. اما چند کتابی را که در این مدت خواندهام برای تان فهرست می کنم. یکی
مصیبت وبا و بلای حکومت نوشتهی زنده یاد هما ناطق است دربارهی وبای کشندهای که در دورهی قاجار در ایران رخ داد. این کتاب به صورت پی دی اف هم روی انترنت هست. کتاب دیگری که خواندم کتاب
قرنطینه از فریدون هویدا. این قرنطینه ربطی به قرنطینهای که امروز میگوییم ندارد. اشارهی نویسنده به نوعی از جداییست در رابطههای شخصیت رمان. کتاب در سال ۱۹۶۲ میلادی به زبان فرانسه منتشر شد. مصطفی فرزانه در سال ۱۳۴۵ خورشیدی کتاب را به فارسی ترجمه کرد. یکی دو سال بعد از آنکه این کتاب وارد بازار ایران شد کتاب را جمع کردند. میدانیم که فریدون هویدا آن زمان از طرف دولت ایران در نهادهای بینالمللی کار میکرد و برادرش عباس هویدا نخست وزیر بود. با این وجود کتاب او را هم سانسور کردند. کتاب قرنطینه سرگذشت روشنفکریست از خاورمیانه. می توان گفت رمان قرنطینه، روایت زیستهها و اندیشههای خود فریدون هویداست. روشنفکر رمان در پاریس زندگی میکند، نشست و برخاستها، گفتگوها، دوریها و نزدیکیهای پیچیده وچرخنده ای دارد با روشنفکران فرانسوی. پذیرفته شدن، نشدن، تردید، تردیدها.
دیگری،
بازمانده روز را خواندم از کازوئو ایشیگورو، ترجمهی نجف دریابندری. یک جمله از پیشگفتار بلند نجف دریابندری: «لحن غالب در این داستان،لحنِ رسمی و مضحکِ پیشخدمتی انگلیسی است که یک عمر ناچار بوده است در دایرهی خشک و بیجانی که بیرون رفتن از آن در حد اونیست،حرف بزند.»
این کتاب
بازمانده روز که چندسال پیش فیلم آن نیز اکران شد و با استقبال بسیار روبرو شد و هم کتاب قرنطینه فریدون هویدا را میتوان روی انترنت یافت و نسخهی پی دی اف آن را دانلود کرد. کتاب
کشتی طوفانزده هم کتاب دیگریست که خواندم ،از فرهاد کشوری. در این کتاب، همزمان دو داستان را باهم میخوانیم. یکی در روزگار ما و در جزیرهای در جنوب ایران،در شرکتی صنعتی و پروژههای پیمانکاری، مدیریت مهندسان تحصیلکرده، نابسامانی وضع حقوق و معیشت کارکنان و کارگران. داستان دیگر روایت شورش میر مهناست در عهد زندیه و جنگیدن با مستعمرهچیهای پرتقالی در بندر عباس.
کتاب بعدی که خواندم و باز هم بسیار جالب بود
احتمالاً گم شدهام از خانم سارا سالار است.
نیکو: بسیار خُب. آقای رحیمخانی، پارسال در همین ایام یا شاید در ماه سپتامبر بود که چین اعلام کرد در شهر وهان یک ویروس ناشناختهای پیدا شده و در همین ماه بود که اولین قربانی را گرفت بر اثر فقدان اطلاعات علمی و پزشکی کافی از این ویروس که حال به کووید ۱۹ معروف است. بر اثر سهلانگاری مقامات چینی و دیگر کشورها، ویروس به سرعت برق و باد در سراسر جهان پراکنده شد. فاجعهای که البته در آیندهی نزدیک هم برای آن پایانی متصور نیست. نیم میلیارد نفر کاملاً بیکار شدهاند، نیم میلیارد نفر نیمه بیکار. بیش از یک میلیون و دویست هزار جان گرفته و نزدیک به شصت میلیون نفر هم مبتلا به آن شدهاند. دورنمای پیدا کردن واکسن هم هنوز مشخص نیست. در ایران که رسماً روزی ۵۰۰ قربانی میگیرد. در سوئد هم موج دوم کشور را درنوردیده و فلج کرده است. توصیههای سختگیرانهی دولت ره به جایی نبرده. پریروز اکسپرسن نوشته بود جوانان تست کرونا میدهند که اگر پاسخ مثبت گرفتند شبها بیرون بروند و در بارها جشن بگیرند. سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است در اروپا هر ۱۷ ثانیهای یک نفر جان خود را از دست میدهد. شما کرونا را چطور دیدید؟
رحیمخانی: در مورد کرونا دو موضوع را باید از هم جدا کرد. یکی خود موضوع بیماری و سرایت آن و راههای پیشگیریهای بهداشتی و پزشکیست. این بخش بر عهدهی متخصیین و پزشکان است. امر دوم امر سیاسیست که به شیوههای حکومتداری و ساختارهای اداری کشورهای مختلف برمیگردد که آن هم بحث مفصلیست و آن هم باز بستگی دارد به میزان آشنایی با اوضاع و احوال جاری . تا جایی که من میدانم در این زمینه نیز دو رساله نوشته شده. یکی رسالهی خانم وریا عاملی که در (شمارهی ۱۲۲ مارس ـ آوریل 2020) نشریهی New Left Review چاپ شد و دیگری پاسخ به آن مقاله از سوی ناصر مهاجر، کاوه یزدانی و مهرداد وهابی که در چندین نشریهی علمی و همچنین سایت انگلیسی رادیو زمانه درج شده است. اما آنچه در این صحبت میتوان مطرح کرد این است که رابطهی خود با دوستان و نزدیکان را بتوانیم به گونهای پیش ببریم تا سلامتی بیشتر و نشاطی که در این سلامتی میشود یافت، داشته باشیم. اما دو موضع دیگر را من به خودم اجازه نمیدهم به آن وارد شوم. با توجه به وضعیت ایران ما و حکومت اسلامی و کرونایی که در ایران گسترده شد اگر موافق باشید ما بحث مربوط به خود بیماری کرونا و سیاست کشورهای مختلف را کنار بگذاریم و برویم روی مسئلهی کرونا که در شمار آن چیزیست که ما میتوانیم آن را شرّ بنامیم. شّری آمده است و بشریت را گرفته.
نیکو: یعنی از نظر تعریف دینی منظورتان است؟
رحیمخانی: بله، منظورم این است که ببینیم درگذشته ها،دینهای ابراهیمی با چنین مسائلی چگونه برخورد کردند و رد پای آن برخورد ها و نگاه ها را آیا امروز می توانیم دید به ویژه در ایران و در کشورهای دیگر؟. اگر موافق باشید به این بپردازیم.
نیکو: اگر بتوانید در وقت کمی که داریم جمعبندی کنید چرا که نه! خیلی هم خوب است و میتوانیم لااقل نگاهی داشته باشیم به ادیان در این شرّ و خیری که اصطلاحاً خداوند میفرستد.
رحیمخانی: سعی میکنم برخی موارد را خیلی خلاصه بیان کنم.
طوفانِ عظیم:
میدانیم خداوند قادر مطلق است؛ داناست و عادل است. آفرینندهی هستیست و هر آنچه در آن است و هر چه در آن رخ میدهد از اوست. در سِفرِ پیدایش، یعنی کتاب اول از آن پنج کتاب بزرگ تورات، داستان آفرینش جهان را میخوانیم. از پس آفرینش جهان، رانده شدن آدم و حوا از بهشتِ عدن، افزایش شمار فرزندان و نوادگان آدم، روزی خداوند از فراز آسمان ها به زمین مینگرد. در باب ششم سِفر پیدایش، میخوانیم: «و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیالهای دل وی، دائماً محض شرارت است.» داستانِ کشتی نوح را میدانیم. به امر خدا طوفان عظیم، چهل روز برزمین میتوفد. «و خدا محو کرد هر موجودی را که بر روی زمین بود از آدمیان و بهایم وحشرات و پرندگان آسمان. پس از زمین محو شدند و نوح با آنچه همراه وی در کشتی بود فقط باقی ماند و آب بر زمین صد و پنجاه روز غلبه مییافت.»[۱] سپستر کشتی نوح به خشکی مینشیند. «و .نوح مذبحی برای خداوند بنا کرد و از هر بهیمه پاک و از هر پرنده پاک گرفته قربانیهای سوختنی بر مذبح گذرانید. و خداوند بوی خوش بوئید و خداوند در دل خود گفت بعد از این دیگر زمین را به سبب انسان لعنت نکنم زیرا که خیال دل انسان از طفولیت بد است و بار دیگرهمه حیوانات را هلاک نکنم. چنانکه کردم.»[۲] با این همه، بار دیگر گونهای دیگر از عقوبت گناهکاران را در تورات میخوانیم. در کتابِ اشعیاء نبی، داستان مردی را میخوانیم که «بسبب تقصیرهای ما مجروح و بسبب گناهان ما کوفته گردید. جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما بر وی نهاد. او مظلوم شد اما تواضع نموده دهان خود را نگشود. مثل برهای که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشم بُرندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود. از ظلم و از داوری گرفته شد و از طبقهی او که تفکر نمود که او از زمین منقطع شد و به جهت گناه قوم من مضروب گردید. و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان. اما خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده به دردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت آنگاه ذریّتِ خود را خواهد دید وعمر او دراز خواهد شد و مسرّت خداوند در دست او میسر خواهد بود. ثمره مشقّتِ جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد.»[۳]
این پرسش اما همچنان باقیست که این مصیبتهای ویرانگر که بر انسال نازل میشود از کجاست و چراست؟ یعنی طوفان، سیل، زلزله، بیماری،جذام، طاعون،وبا ... از کجا میآید؟
جذام و برخورد کلیسا با جذامیان در اروپای سده های میانه
در اروپای سدههای میانه، جذام هزاران انسان را به تباهی کشاند. جذامیان را از شهر بیرون میکردند، جذامیان پناه برده به کلیسا را از آنجا نیز بیرون می راندند. میشل فوکو در کتاب تاریخ جنون مینویسد: «هرچند جذام از زندگی دنیوی و نیز از جمع امّت کلیسایی جهان رانده شد اما هستیاش همواره وجود خداوند را متجسم میکرد زیرا در آن واحد جذام نشانهی خشم و لطف الهی بود.»
موقعی که جذامیها را از کلیسا بیرون میکردند، کشیش به آنها میگفت: «دوست من، خواست خداوند آن بود که تو به این درد مبتلا گردی. خداوند که برای اعمال ناشایستی که در این جهان مرتکب شدهای به عقوبت میرساندت، در اصل تو را مشمول لطف بیکران خود میکند.» و همان موقع که از کلیسا بیرونشان میکردند «باز آنها را خاطر جمع میکردند که رنجشان نشان وجود خداست. به او میگفتند هر چقدر که از کلیسا و جمع تندرستان دور باشید، از مرحمت الهی دور نیستید.»[۴]
وبا در ایرانِ عهدِ قاجار
در ایران ما و در عهد قاجار وبای گستردهای میآید و بسیاری از شهرها و روستاها را به نابودی میکشاند .بینیم در ایران با آن چه برخوردی شده است. یکی برخورد حکومت و حاکمان است و دیگری برخورد روحانیان و حتا برخورد غیر روحانیان.
من دوست دارم دو نکته را از کتاب
بستانالسیاحه زینالعابدین شیروانی برای شما بگویم. عذر میخواهم که وقت را هم میگیرم. تذکر شما را هم اینجا کمی کنار میگذاریم تا بگویم این زینالعابدین شیروانی از بزرگان یکی ازگرایشهای فرقههای درویشیست و خیلی ادعا داشت در رقابت با روحانیان و در رقابت با دیگر کسانی که داعیهی رهبری فکری ـ معنوی داشتند. دو مورد را میخوانم. یکی در مورد شیرازیهاست که گرفتار وبا شده بودند. میگوید شیرازیها کفارهی گناهان خودشان را میدادند. «مردم آن دیار [یعنی مردم شیراز] به شئامت اعمال و کردار گرفتار شده باری تعالی بلای وبا را بر آن دیار بگماشت و در مدت قلیل جمعی کثیر طریق عدم پیش گرفتند.»[۵]
ببینیم دربارهی مردم رشت چه میگوید.
نیکو: اینجا را سانسور میکردی!به خاطر ما آقای رحیمخانی.
رحیمخانی: اینجا را نمیخواهم سانسور کنم و بعد هم توضیحی دربارهی آن میدهم. دربارهی رشت مینویسد: «لشکر طاعون بدان شهر استیلا یافته به موجب حساب بعضی مردمان دُرست شصت هزار کس به دیار عدم رفتند. باری مردمش همگی شیعه مذهب و سفید چهره و از متاع حُسن فیالجمله با بهرهاند عموما شورانگیز و فتنه طلب.»[۶] البته میدانیم که این آمارها اغراقآمیز است. و نیز می دانیم که برخورد شیروانی را نمی شود به همه ی هم مسلکان او وهمه ی شریعتمداران در همه ی ادوار تاریخ تعمیم داد.
نیکو: بله، بله.
رحیمخانی: اما میخواستم این را خدمتتان بگویم که این بیپروایی کلامِ پیشامدرن و پیشاسانسورِ دولت مدرن است. دولت مدرن است که سانسورهایی را در زمینههای بسیار برقرار کرد چون آموزش عمومی در اختیار او بود. روزنامههای عمومی در اختیار اوست. اجازهی کتاب در اختیار اوست. و پیش از آن این بیپروایی کلام را شما در خیلی از جاهای دیگر هم میتوانید ببینید.
اما در باره بیمسئولیتی حاکمان در سال وبائی ،هما ناطق در همان کتابی که قبلاً گفتم که روی انترنت هم این کتاب دردسترس است، مینویسد: «حکومت وقت در سرایت و گسترش و عواقب وبا مسئولیت مستقیم داشت .هنگام بروز ناخوشی، حکام راه گریز در پیش میگرفتند،با پنهان ساختن حقیقت و فریبکاری رسمی مردم را در میان مهلکه رها میکردند.»[۷] و البته این فرار سنتی بود دیرپا در بسیاری از جاهای جهان .
یک نکتهی فرعی هم خدمت شما بگویم که در بعضی از این نوشتههای قدیم شما وقتی با واژهی قرنطینه روبهرو میشوید میبینید که نوشتهاند گراختین. من نمیدانم آیا از عثمانی این واژه وارد شده یا از روسیه یا از کجا. چون اصل کلمه را حتماً میدانید از زبان فرانسه است. کرانتن (Quarantaine). چهل روزه. در فارسی و در عربی آن زمان به جای «ک» کرانتن «ق»گذاشتند و به این شکل درآمده است.
نیکو: آقای رحیمخانی یک چیزی غایب بود و اینکه بزرگان روحانی یا مذاهب چه میگویند یا کتابهای آسمانی این را چگونه تفسیر میکنند، نقش مردم هم هست در خرید چنین کالاها و تفسیرها. حال که شما به تفصیل توضیح دادید، احمد کسروی در کتاب زندگانی من مینویسد: «بیماری وبا که در ایران پیدا شد، در تبریز نیز کشتار بسیار کرد. روحانیون تبریز از کوچه قرآن آویزان کردند تا هرکس از زیر آن میگذرد، در امان باشد. یک روز آیتالله تبریزی پسرش را سوار خر کرده در کوچههای تبریز چرخاند. هم مردم دست دامنش را ببوسند تا به وبا گرفتار نشوند. اما پسر خود وبا گرفت و مرد. مردم به جای اینکه به عقاید خود شک کنند گفتند آقا بلا را به جان فرزند خود پذیرفت تا ما را نجات دهد.»
رحیمخانی: در این زمینه هم به اصطلاح یادداشتها بسیار است و با در نظر گرفتن وقت من از خیلی نکات گذشتم. اما دربارهی روحانیان و دربارهی مردمی که اشاره کردید یکی دو جمله بگویم. دربارهی روحانیان هما ناطق در همان کتاب
مصیبت وبا نوشته است: «روحانیان نیز که در طول شیوع وبا مردم را با روضهخوانی و رفتن به مصّلا سرگرم میکردند و به عنوان درمان خوردن تربت سید الشهدا را تجویز میکردند به هنگام مصیبت در اعتقاد خودشان سستی پیدا شد و زودتر از دیگران میدان را خالی میکردند و دیرتر بازمیگشتند.»[۸]
یک تکه را هم همان طور که گفتید دربارهی واکنش مردم که به چه قرار بوده است باز برمیگردیم به کمتر از دویست سال پیش و در دورهی قاجار، در آخرهای دولت فتحعلی شاه وبای که به ایران آمده بود. میگوید: «در کرمان وقتی هوای وبائیه بروز کرد، مردم نخست امیدوار شدند شاید خداوند این آتش را برای جان پدرسوختگان بدذات افروخته. لیکن وقتی آن پدرسوختگان ماندند و مردم مُردند چیز دیگری گفتند. گفتند خوبان بالتبع میسوزند. آتش که گرفت خشک و تر میسوزد.»[۹]
نیکو: آقای رحیمخانی من دو مطلب دیگر هم داشتم که متأسفانه یک دقیقه بیشتر وقت نداریم. میخواستم دربارهی واکسنها صحبت کنم و مورد دیگر دربارهی انتخابات آمریکا بود ..
رحیمخانی: ببخشید. اگر که اجازه بدهید من دو دقیقه وقت شما را بگیرم از آقای سعید افشار هم خواهش کنید دو یا سه دقیقه وقت بدهند من دنبالهی مسئلهی کرونا را در ایران امروز خیلی خیلی کوتاه و نوع نگاه روحانیت و بحثهایی که مطرح شده خیلی خیلی فشرده بگویم. چون در این زمینه هم چندین مقاله و نوشته و گفتگو هست که بازتاب گسترده هم داشتهاند. از گفتگوها میشود اشاره کرد به «کرونا از نگاهی تاریخی»، گفتار ناصر مهاجر در وبینار رادیو زمانه.[۱۰] از مقالهها هم نگاهی به مقالهی خانم فاطمه صادقی و مقالههای آقایان یاسر میردامادی و محسن کدیور.
نیکو: خیلی سریع بگویید ممنون میشوم.
مصیبت در مرگ الهیات
رحیمخانی: خانم فاطمه صادقی دربارهی برخورد روحانیان و دولتیان، در مقالهای با عنوان «مصیبت در مرگ الهیات»، مینویسد: «مقاومت حوزهی علمیه ی قم،مراجع رسمی و حکومت در برابرِخواست عمومی قرنطینه ی شهر قم و دیگر اماکن مقدس برای جلوگیری از انتشار ویروس و بیماری،پرسش قدیمی در مورد سازگاری میان عقل و دین را بار دیگر برجسته کرده است.
این طور به نظر میرسد که کرونا الهیات شیعه را به چالش گرفته است .اما واقعیت این است که جدال برسر رویکرد عقلانی و تقدیرگرا و غیر عقلانی، بیش از آنکه الهیات را به چالش بگیرد،چالش با دیدگاه خاصی است که امروز همان قدر شایع است که در گذشته. میتوان اختلاف نظر میان صحابهی پیامبر بر سر طاعون «عَمواس» را مثال آورد که طبری آن را گزارش کرده است .در این جدل، ابوعبیده فرمانده سپاه اسلام در شام بود که به دلیل شیوع طاعون،زمینگیر شده و سپاهیانش کشته شده بودند.عمر با اطلاع از این موضوع ،برای ابو عبیده نامه مینویسد و او را به ترک محل و رفتن به مکانی امن دعوت می کند.
ابو عبیده در پاسخ میگوید این تقدیر خداوند است و مرگ در اثر طاعون ، شهادت است.کار به جائی می رسد که عمر، علی(ع) را به جای خود می گذارد و راهی میدان نبرد می شود تا شخصا ابوعبیده را از نبرد در آن وادی منع کند.[۱۱]
براساس گزارش طبری میتوان دریافت که بین مسلمانان چند دیدگاه رقیب در برخورد با بیماریهای همه گیر رایج بوده است: نخستین آن، حزم و احتیاط نسبت به بیماری و تلاش برای دوری از آن بوده است.دوم دیدگاه تقدیرگرا که آن را مشیت الهی تلقی میکرد و قائل به حزم و احتیاط نبود. سوم دیدگاهی که به استقبال آن میرفت و آن را فرصتی خداداد برای مرگ و شهادت تلقی میکرد.
آنچه کرونا با تشیع امروز می کند، تفاوت چندانی با آن چه طاعون با باورهای گذشتگان کرده، ندارد.
امروز نیز کم و بیش همان دیدگاه ها یا ترکیبی از آن ها شایع است.»[۱۲]
نیکو: خانم صادقی دختر آیتالله خلخالی هستند.این طور نیست؟
رحیمخانی: بله. ایشان دکترای علوم سیاسی دارد. دردانشگاههای ایران درس داده اند. و کتابهای مستدل در حوزهی کاری خودشان نوشته اند.
نگاهی بیندازیم به مقالهای دیگر:
یاسر میردامادی در مقالهی «ویروس کرونا با الهیات شیعه چه میکند»، با گونهای چشمپوشی مینویسد: «از برخی استثناها که بگذریم فقیهان شیعه دیگر مدتهاست که نزاع «دین و بهداشت» را تا حدود زیادی به سود پزشکی کنار نهادهاند». یاسر میردامادی اما در ادامه، گفتههای «محمد سعیدی امام جمعه قم و تولیت حرم فاطمه معصومه» را نقل میکند،شاید پارسنگِ آن عبارتِ چشم پوشانهی «از برخی استثناها...». گفتههای محمد سعیدی در مقالهی یاسر میردامادی: «ما این حرم مقدس را دارالشفا میدانیم. دارالشفا یعنی مردم بیایند و از امراض روحی و جسمی شفا بگیرند. باید باز باشد و مردم با قوت بیایند».[۱۳]
نیکو: آقای رحیمخانی الان همکارم نوشت ما توانستیم چند دقیقه اضافه وقت بگیریم و میبینیم پارتی همه جا کار میکند. در نتیجه راحت باشید.
رحیمخانی: خیلی ممنونم. پرسش و پاسخ با آقای محسن کدیور را ببینیم:
آقای محسن کدیور در گفتگویی مفصل و مشروح، با این «پرسشِ رادیکال» پرسشگر روبهرو میشود: «ویروسِ کرونا چالشِ معرفتی عمیقتر و شاید اصیلتری را هم در ایران دامن زده است. مردم امکان وداع با جنازههای عزیزانشان را هم ندارند... و بیپناهتر از همیشه میپرسند: میان این همه بلا و شّر خدا کجاست؟ پرسش رادیکالتر این است:چه دلیلی وجود دارد که این «غیبت یا بیمسئولیتی» خدا را «رحمت و حکمت او بدانیم»؟
اشارهی پرسشگر به «رحمت و حکمتِ خداوند»، یادآور گفتهی کشیشان وین است هنگام بیرون راندن جذامی از کلیسا: «ای جذامی هر چقدر هم از کلیسا و جمع تندرستان دور باشی، از مرحمتِ الهی دور نیستی.»
کدیور به «پرسشِ رادیکال» پرسشگر در بارهی «شّر» و «رحمت و حکمتِ خداوند» پاسخِ مستقیم نمیدهد. از «شرور طبیعی» میگوید که «لازمهی لاینفک دنیای مادی هستند» و اینکه «تمامی این امورعلل طبیعی دارند. در دوران جهالتِ آدمی از اسباب و عللِ طبیعی، این پدیدهها به خشم خداوند و نتیجهی گناهان و معاصی مردم آن مناطق نسبت داده میشد.»[۱۴]
اما پرسشِ پرسشگر، آقای طاها پارسا در بارهی «دوران جهالت آدمی از اسباب و علل طبیعی» بلا و شّر نبود.پرسش او دربارهی «شّر» بود و «رحمت و حکمتِ خداوند» از منظر الهیات شیعه.
میبخشید من سعی کردم خیلی تند این مجموعهای را در مورد ایران، روحانیت ایران و نواندیشان دینی، خدمت دوستان بگویم و عذر میخواهم از اینکه وقت ما کم بود و من هم با شتاب خواندم.
نیکو: خواهش میکنم. من از شما تشکر میکنم آقای ناصر رحیمخانی که با ما بودید و برای شما آرزوی سلامت و در ادامه هفته خوبی دارم.
رحیمخانی: با آروزی هفتهی خوب برای همهی دوستان.
شنبه ۲۱ نوامبر ۲۰۲۰ میلادی ـ ۱ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی.
_____________________
[۱] سِفرِپیدایش، باب هفتم، آیهی ۲۳ و ۲۴
[۲] سِفرِ پیدایش، باب هشتم، آیههای ۲۰ و ۲۱ و ۲۲
[۳] کتابِ اشعیاء نبی، باب پنجاه و سوم، آیههای ۶ و ۷ و ۸ و ۹ و۱۰ و 11
[۴] میشل فوکو، تاریخ جنون، ص۱۱
[۵] شیروانی، بستان السیاحه، ص۳۲۶
[۶] شیروانی، بستان السیاحه، ص ۲۹۵
[۷] هما ناطق، مصیبت وبا و بلای حکومت، ص ۲۵
[۸] هما ناطق، مصیبت وبا و بلای حکومت، ص۳۱
[۹] همان، ص۲۱
[۱۰]
https://www.noghteh.org/corona-history/
۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ـ ۱۵ آوریل ۲۰۲۰
[۱۱] تاریخ طبری، ج 5، ص ۱۸۶۷ به بعد
[۱۲] فاطمه صادقی، مصیبت در مرگ الهیات، نقد اقتصادسیاسی، شماره سیزدهم، زمستان 1398
[۱۳] یاسر میردامادی، ویروس کرونا با الهیات شیعه چه میکند، بی.بی.سی، ۱۱ اسفند ۱۳۹۸ ـ 1مارس۲۰۲۰
[۱۴] محسن کدیور، «خدا» وجودی قانونمند است، پرسش و پاسخ با طاها پارسا، زیتون،11 فروردین ۱۳۹۹