logo





غرور و ترور

دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ - ۱۶ نوامبر ۲۰۲۰

اسماعیل رضایی

شور و شعور به عنوان بارزه های هویتی و اکتسابی آدمی در فرایند تکوین و تدوین خویش، با تاثیر پذیری از رویکردهای محیطی، با روندهای واقع و ناواقع حیات جمعی مواجه شده؛ و با اتخاذ گزینش های ایجابی و القایی به تعاملات اجتماعی روی می آورد. مطلوبیت و موفقیت انسان ها در رویکردهای اجتماعی، در وی نوعی رضایت خاطر و هنجارهای درونی را موجب می شود که به خود می بالد و افتخار می کند. این غرور انسانی تحت تاثیر شاخصه های محیطی می تواند؛ بسوی تعالی و کمال انسانی هدایت شود و یا با تاثیر پذیری از الگوهای نامطلوب جامعه طبقاتی بسوی برتری جویی، خودخواهی ها و سیادت طلبی سوق یابد که با الگوهای رفتاری و کرداری کاذب و دروغین، مانع رشد و بالندگی جامعه و انسان گردد.
تفکر و تعقل آدمی تحت تاثیر مداوم رویکردهای محیطی، نمودهای بارز زیست جمعی و تعاملات اجتماعی برای تحول و تکامل محسوب می شوند. متوقف شدن در سازه های فکری و تعقل پیرامون آرمان های ایده ای محض فارغ از بازه های زمانی و مکانی، کنش و تنش انسانی را در مجاری نامتعارف و نامطلوب هدایت کرده و می کند. رضامندی آدمی از عملکرد مطلوب، اصولا یک احساس رضایت درونی و غرور به برجستگی و شایستگی خویش نسبت به دیگران را در وی موجد است. فرایندی که در شرایط بدفهمی و یا نفهمی روندهای علّی و یا گرایشات واپسگرایانه فکری و عقیدتی، بسوی درک کاذب و شناخت معیوب کارکردهای اجتماعی هدایت شده که فرد را در رویکردهای محیطی اش بسوی نوعی رضامندی و یا غرور کاذب هدایت می کند. فرایندی که جامعه و انسان را مستعد انواع روندهای فراکنشی و فرافکنی کارکردی و راهبردی برای پیشبرد اهداف و آرمان های زیستی می نماید. این غرور کاذب منبع و منشاء کجروی ها و ناهنجاری های اجتماعی بوده و تعامل و تحول را آماج ضربات تخریبی مداوم خود دارد.

غرور یک مطلوبیت کارکردی فردی و جمعی را با خود دارد. مطلوبیتی که ممکن است از روندی کاذب و غیرواقع تبعیت نماید و غرور منبعث از آن نیز کاذب و دروغین باشد. غرور کاذب منشاء شر و بدی است و از نا آگاهی و آگاهی های کاذبی برمی خیزد که فرد و جمع را بسوی تخریب و تهدید هدایت می کند. زیرا غرور کاذب بر عکس غرور واقعی که از قدرت و توانمندی های علمی و عقلانی بر خاسته و مبدا و منشاء تحول و دگرگونی های ارزشی و انسانی در جامعه می باشد؛ از ناتوانی ایده ای و از درک و شناخت سطحی و غیر واقع رویکردهای محیطی تغذیه نموده و واپسگرایی و هنجارشکنی از نمودهای بارز آن می باشد. غرور کاذب همچنین می تواند با عدم بهداشت روانی و ناتوانی در همگرایی و همخوانی با رویکردهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان همراه باشد. در اینصورت منشاء و مبداء تفکر انهدامی و تخریب ویرانگر برای تحمیل خود به جامعه می گردد.ترور و ناهنجاری های کنشی فرد و جمع ریشه در همین فرایند غیر نرمال دارند که برای ارضا و تحمیل خود، با خون و جنون پیوند می خورند. چرا که به زعم ارتجاع و کهنه پرستان، تحول و کمال، حصار و مانع تداوم حیات ایده ای و اجتماعی شان محسوب شده و بایستی با عارضه ها و نمودهای بالنده آن ها برای تداوم زیست انگلی خویش به تقابل برخیزند.

ترور شرّ مطلق و اهتمام کور و دهشت باربوده؛ و منادی کور اندیشی و آلت فعل دیگران بودن را در خود دارد. ترور عموما از غرور کاذب تغذیه نموده و از ضعف و ناتوانی و بن بست های ایده ای و عملی حکایت دارد. حضور در عرصه عمومی و ناتوان از اعلام حضور فعال و پویا برای بودن و شدن، بسیاری را در کجراهه های حیات اجتماعی، به افعال نامتعارف هدایت می کند. ترور تهییج و تصمیمی است نابخردانه که ناشکیبایی و تعجیل در رسیدن به مقصد را با خود دارد. ترورهای سیاسی اگرچه می توانند از یک بار هویتی قابل استناد و توجیه برخوردار باشند؛ ولی بیان بن بست های تعاملی و ناهنجاری های اجتماعی آن ها را همراهی می کنند. چرا که در ترورهای سیاسی فراشد های هنجاری تابعی از قبض و بسط و تکرار و امرار فضای زیست عمومی می باشد. فضایی که امکان و اقدامی برای بروز هیجانات درونی در راستای تشفی غرور آهیخته از نمود های کاذب و دروغین رویکردهای محیطی می باشد. بدین مضمون که در ترورهای سیاسی این فضای آلوده به رنگ و ریب و تحقیر و تبعیض و یا برکشیدن کسی که مدعا و یا مطلوب است؛ موضوع غرض می باشد.

دهشت و وحشت ترور با تروریسم تجلی می یابد، و تروریسم فرایند اقدام و اقبال غرور برکشیده ازستم و تبعیض یا تعصب و تقلب سلطه گران و یا ایده های مطرود و واپس ماندۀ عهد عتیق که در بیان و عمل ایجابی و ایذایی، غرور جریحه دار شدۀ خویش را التیام می بخشد. تروریسم با اعتماد به نفس کاذب حاصل غرور کاذب به تخریب چهره انسانی مبادرت می ورزد. چرا که در اعتماد به نفس کاذب، قدرت آدمی در فراسوی اندیشه و توان خویش به جولان درآمده و برای خود و اعتقاداتش مطلقیت و جامعیت کامل قائل است. با این کذب غرور و اعتماد به نفس است که قادر به هدم و هضم رویکرد جنون آمیز و دهشتبار خود می گردد. چرا که اعتماد به نفس کاذب همانند غرور کاذب منبع شرّ و بدی و نکول و نزول ارزش های انسانی، در انجماد اندیشه و آگاهی های کاذب القایی محیطی فرو می خسبد. و تروریسم در پس آگاهی های کاذب حقارت را تجربه می کند و تبعیض و فقر را چاشنی زندگی خود می یابد. زمانی که فقر و تحقیر با انجماد اندیشه در آمیزد به قدرت بالقوه تخریبی مبتذلی مبدل می شود که شایقه های زیستن را به تمسخر می گیرد. چرا که علت ها در پس معلولیت نگاه و نظر متحجرانه از درک حقایق و واقعیت ها باز مانده و فرد را در چنبرۀ بی خردی و نامعقولی عمل به اسارت می گیرد. در تاریک بینی های تروریسم، عناصر کاریزمایی با اتصال به بارزه های ذهنی و پنداری و با بار منفعتی و مصلحتی خاص خویش، راهنمای اقدام و عمل وی می گردند.

غرور واقعی از اندیشه و خرد بهره می گیرد و در راستای اعتلای ارزش های انسانی و تعالی و کمال اجتماعی گام بر می دارد. در حالی که شایقه های زیستن در غرور کاذب به سایقه ای برای ابتلا و امتلای جامعه در راستای ارضای تمایلات و تمنیات بوده و میل به سلطه و خود برتر بینی از شاخصه های بارز آن می باشد. در غرور کاذب فرد خود و بارزه های فکری خود را کامل و بی نقص دانسته و براین اساس با یک خودشیفتگی مفرط، دیگران را ملزم به قبول و پذیرش بارزه های فکری و عقیدتی خود می داند. پس با تفرعن و تکبر با نمودهای تحول و تکامل روبرو شده و ازعوامل اساسی وقفه های تاریخی گذر تکاملی جامعه و انسان می باشد. غرور کاذب حاصل اکتسابات محیطی بوده و براین اساس اصولا ریشه در گذشته و بارزه های فکری کهنه و فرتوت دارد. بنابراین دو پدیده اکتسابی قدرت و ثروت و دین و مذهب از پایه های اساسی غرور و اعتماد به نفس کاذب می باشند. چرا که قدرت با اتکای به ثروت و دین و مذهب با اتکای به جهل و خرافه های عهد جاهلیت از یک پیوند درونی و ذاتی برای فرافکنی و ایجاد فضای مرعوب و موحش برخوردار بوده؛ و برای تحکیم و استمرار قدرت مسلط و توهمات دینی لازم و ملزوم یکدیگر می باشند. پس ترور و تروریسم از یک دینامیسم درونی حاکمیت سرمایه و جهل و خرافه های انجماد اندیشه دینی تغذیه می شوند. دو پدیده ای که با آگاهی های کاذب و توهمات عمومی همراه شده و تداوم القائات و تناقضات رفتاری و کرداری را در جامعه نهادینه می سازند. براین اساس است که دو نمود نامتعارف با رفتاری تخریبی و ارتجاعی، در عمل با یک تخالف تصنعی و جعلی براساس شکاف معرفتی و امتناع از درک و فهم ضرورت های اجتماعی تاریخی روبرو می باشند. روندی که از دروغ و فریب و فرافکنی های جهل و خرافه های دینی و سلطه قدرت و ثروت برای القائات کاذب و توهمات عمومی بهره می گیرد.

بارزه های غرور کاذب را می توان در تمامی شئونات رفتاری و کرداری نظام سلطه سرمایه به وضوح دید. نمودی که برای تخریب و تهدید چهره های اجتماعی و انسانی از تم ها و مفاهیم جعلی فاقد بنیان های واقعی و حقیقی بهره می گیرند. آزادی را با خشونت ذاتی و نهادین و تلاطمات طبقاتی نفی نموده و برای القا و بیان ناقص و ناواقع آن از شهودات و شئونات کذب و دروغین تعاملات اجتماعی بهره می گیرند. دموکراسی، امنیت اقتصادی و اجتماعی، حقوق بشر و...مفاهیم بی پشتوانه ای هستند که در اعوجاج و بحران های تناوبی و ذاتی نظام سلطه سرمایه، با بحران هویتی و کاهش اصالتی روبرو می شوند. آگاهی های کاذب و القائات دروغین برای پذیرش ستم طبقاتی توسط توده های محروم و ستمدیده از ترفندهای نظام سلطه سرمایه برای تحمیل خود بر جامعه و انسان محسوب می شوند. برای اعمال این فرایندهای نامتعارف از نقطه ضعف های عمومی در پیوند با باورهای پنداری و ذهنی بهره گرفته و با تدارک یک بستر هیجانی و تلاطمی مداوم، خردورزی و عقلانیت را مرعوب غرور و اعتماد به نفس کاذب القایی نموده و می نماید.1 پس دین با غرور و اعتماد به نفس کاذب در پیوند با آگاهی های کاذب و اعتماد به نفس معیوب سازوکارهای سرمایه، بسترهای رشد و تداوم فرایند تروریسم را تدارک می بینند. ولی برای فریب افکار عمومی هرکدام دیگری را با ابزارهای تبلیغی و فرافکنی های طبقاتی به ترور و وحشت متهم می سازند. نظام سلطه سرمایه با توان مادی و تبلیغی، به تحقیر و تبعیض و ندرت و نداری مبادرت ورزیده و بسترهای هجمه و ترور ایده های پنداری فاقد خرد و تعقل چون دین را تدارک می بیند. بنابراین برای مبارزه با ترور و تروریسم بایستی در روابط و مناسبات تولیدی و اجتماعی بطور همزمان به تغییرات ساختاری و بنیادین مبادرت ورزید.

جهالت که از سازه های فکری کهنه و فرتوت حکایت دارد، بدلیل ناتوانی در درک و هضم ره آوردهای تحول و تکامل، عامل بنیادین غرور و اعتماد به نفس کاذب می باشد که در ناهنجاری ها و ترور و وحشت محیطی نقش اصلی را دارد.چرا که جهالت با بار پنداری و توهمات ذهنی و در پیوند با عامیانه نگری و عوام گرایی، گرفتار یک عدم بهداشت روانی مزمن می باشد که وی را به تعارض و تعرض با روندهای تحولی و تکاملی هدایت می کند. و در پس بدفهمی ها و نفهمی های دستاوردهای تمدنی است که به حمله و هجمه روی آورده است. این ناهنجاری و توحش همان حلقه مفقوده و نقطه کوری است که برای بسیاری با عنوان مبارزه ضد امپریالیستی مد نظر قرار گرفته است. بدون توجه به اینکه مبارزه دین و یا حاکمیت دینی با سلطه سرمایه و ناهنجاری های اقتصادی و اجتماعی برآمده از آن، یک مبارزه عقیدتی، ایمانی و ایده ای محض بوده و یک نمود کاملا روبنایی نه ساختی و زیر بنایی می باشد.این پنداشت اشتباه، مبارزه بسیاری از جریان های سیاسی را با اشتباهات محاسباتی و خطاهای مبارزاتی روبرو ساخته است.تروریسم با برآمد نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی و بحران های حاد و شکننده حاکمیت سلطه سرمایه نمودی گسترده و فراگیر داشته و جامعه را در التهابات و ناهنجاری های نامتعارف با فرصت سازی های لازم برای عمال سرمایه همراه ساخته است.

غرور کاذب اصولا با خودخواهی ها، برتری طلبی و سیادت جویی همپو بوده که با اکتسابات محیطی همراه می باشد.و ترور برای حراست و حمایت از این فراشدهای محیطی و با نمودی دهشت و وحشت، کنشی نامتعارف با عملکردی نامطلوب و نامطبوع را از خود بروز می دهد. اکتسابات مانند تمامی آموزه های انسانی در برابر واقعیات و حقایق محیطی و در پروسه رشد و تکامل جامعه و انسان ترک برداشته و بسوی درک و کسب معرفت و شناخت نوین از حیات عمومی سوق می یابد. فرایندی که مقاومت و مجادله بسیاری را که با اکتسابات حاکم از منافع و مطامع خاص و ویژه ای بهره مند هستند؛ به همراه دارد. غرور و ترور با این فرآیند جهانشمول و فراگیر، در مسیر حماقت، شقاوت و یا مسیر های فراشد های نوین دیگری را در پیش می گیرند. ولی هر چه قدر روند تعالی و تغییر عمیق تر و عریان تر خود را نمایان می سازد؛ به همان نسبت و شاید بیشتر چهره مخوف و هراسناک حذف و هدم دیگران برای تداوم و استمرار نمودهای واپسگرا و فرتوت خود را نشان می دهد. اکنون جامعه جهانی در یک پروسه تغییرات بنیادی و ساختاری، واکنش مذبوحانه و کینه توزانه ای در برابر الزام و نیاز جامعه های انسانی را از خود بروز داده که با خود پنداری ها و دگرآزاری های جهالت، حماقت و وقاحت عده ای سوار بر توسن توهمات ایده ای و قدرت و ثروت، نمود ویرانگری را آغاز نموده است. مسلما این نمودهای ویرانگر با استقرار سازه های نوین تعاملات اقتصادی اجتماعی فروکش کرده و بسترهای یک زیست اجتماعی بهتر و متعالی تر را فراهم خواهد نمود.

نتیجه اینکه: شور و شعور به عنوان بارزه های هویتی و اکتسابی آدمی در فرایند تکوین و تدوین خویش، با تاثیر پذیری از رویکردهای محیطی، با روندهای واقع و ناواقع حیات جمعی مواجه شده؛ و با اتخاذ گزینش های ایجابی و القایی به تعاملات اجتماعی روی می آورد. مطلوبیت و موفقیت انسان ها در رویکردهای اجتماعی، در وی نوعی رضایت خاطر و هنجارهای درونی را موجب می شود که به خود می بالد و افتخار می کند. این غرور انسانی تحت تاثیر شاخصه های محیطی می تواند؛ بسوی تعالی و کمال انسانی هدایت شود و یا با تاثیر پذیری از الگوهای نامطلوب جامعه طبقاتی بسوی برتری جویی، خودخواهی ها و سیادت طلبی سوق یابد که با الگوهای رفتاری و کرداری کاذب و دروغین، مانع رشد و بالندگی جامعه و انسان گردد. پس غرور کاذب در واپس گرایی ایده ای جا خوش کرده و برای استمرار حیات کهنه و فرتوت خویش به ترور برای دهشت و وحشت عمومی دست می یازد. و تروریسم فرایندی است که انسان عقب مانده از غافله تمدن و پیشرفت انسانی و یا عوامل حذف و رد موانع تحقق ایده ای اش و همچنین برای التیام غرور جریحه دار شده اش ناشی از حقارت و ضعف معرفت و معیشت تجلی می یابد. چرا که انسان تهی از معرفت و خرد، عموما با حماقت های خویش ضمن آسیب های جدی به سازه های فکری و مادی، دیگران را از بروز توان ذاتی و بالقوه شان برای تعالی و کمال باز می دارد.غرور کاذب با آگاهی های کاذب و القائات سازوکارهای سلطه سرمایه می پاید و در پیوند با واپسگرایی و جزمیت ایده ای، به ترور و تروریسم متوسل شده تا ضعف نهادین و بحران زایی ساختاری خویش را در پس ناهنجاری ها و دهشت و وحشت محیطی و برای فرصت سازی های نوین جهت اعمال و القای سیاست های متعدی خویش استتار نماید. بنابراین تا زمانی که سیادت طلبی و سلطه گری سرمایه تداوم دارند؛ ترور و تروریسم همراه با ابقا و القای مناسبات کهنه و فرتوت تداوم حیات خواهند داد.
اسماعیل رضایی
پاریس
16/11/2020

____________________________

1انتخابات اخیر آمریکا نشان داد که چگونه انگیزه و رفتار عمومی با تحمیل اراده و خواست سازوکارهای طبقاتی حاکم و با ترفندهای القایی کاذب بسوی نیاز و خواست حاکمیت سلطه سرمایه هدایت شده است. القائات از طریق رسانه های عمومی طوری ساماندهی شده است که نیروهای مترقی و چپ ها را نیز در نوسانات آن گرفتار کرده و از سیاست های مستقل و مترقی شان بازداشته است. دو کاندیدای مرتجعی که الزاما و قطعا برای حفظ چارچوب های حاکم سلطه سرمایه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و نخواهند کرد. ولی باید گفت که سیاست های واپسگرایانۀ آقای ترامپ با شکست روبرو شده و اقبال عمال سرمایه براین قرار گرفت که آقای بایدن با سیاست های مورد لزوم بتواند به احیای بنیان های ترک خورده سلطه سرمایه توفیق یابد. ولی هر حرکت مترقی از سوی آقای بایدن نه خواست و نیت سازوکارهای مسلط، که تحمیلی است از نیاز و الزام زمان که راه خود را به واقعیت ها و حقایق مسلم تحول و تکامل جامعه و انسان باز کرده و خواهد کرد. در حقیقت کمیت های فراهم آمده بر بستر تحول و دگرگونی های محیطی بویژه پاندمی کرونا، فضای نوین کیفی را می طلبد که بایستی فراهم آید؛ و می آید.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد