logo






دیدار معنوی مثنوی
عشق افلاطونی (4)

يکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۹ - ۰۱ نوامبر ۲۰۲۰

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
در نوشته های پیشین به تقسیم بندی افلاطون از نفس انسانی اشاراتی شد، که در مقام تمثیل آن را به ارابه رانی با دو اسب سیاه و سپید تشبیه کرده بود . در واقع افلاطون از نخستین حکیمانی ست که به نهاد دوگانه و متضاد انسان اشاره دارد و این که خرد وی سبب برتری وی بر دیگر موجودات زمینی می باشد .از منظر عشق افلاطونی ارابه ران همراه با دو اسب نیک و بد ، به سوی معشوقی که زیبایی او تجلی زیبایی خدایان است پیش می رود . نخست اسب سپید این تجلی را می بیند و هم پایی اسب دیگر سیاه، تنها برای رسیدن به جسم معشوق است . او تلاش دارد خود را بر معشوق افکنده از او کام بستاند اگر ارابه ران چند بار دهنه اش را سخت بکشد و دهانش را خون آلود کند، بالاخره رام می گردد و چون اسب سپید در برابر زیبایی معشوق به سجده در خواهد آمد، وگرنه اسب چموش با کام گیری ِ لحظه ای ، اسب سپید را هم مانند خود بدون پر و ارابه ران را هزاران سال دیگر زمینگیر می کند. درون معشوق هم چیزی نظیر همین حال و هوا رخ می دهد . یعنی اگر اسبان الهی هر دو ،بدون مزاحمت اسبان بدنهادبه یکدیگر برسند، محبت دو طرفه می شود و شادکامی به ارمغان می آورد و آنان با زهد و اعتدال ِ جان،به دنبال خدایان در آسمان ها سیر خواهند کرد. اما موضوع به همین جا ختم نمی شود . افلاطون تیزبین تر از واعظان ِ خشک اندیش دینی ست و به جنبه های روان شناسانۀ هم صحبتی عاشق و معشوق هم عارف است . از دیدگاه افلاطون نفس انسانی جاودانی ست . تنها آن بخش که آلوده به بدی ست با هر زندگی زمینی به دنیا آمده و با مرگ ازبین می رود.نقل سخن وی معنی را روشن تر می رساند:

" ......از این پس خوشبختی عاشق و معشوق بسته به خویشتن داری آنهاست.///اما اگر از راه خردمندی بگردند و راه هوس پیش گیرند، شاید بوَد که زمانی پس از باده گساری یا هنگام دیگری که خویشتن داری آنان توانی ندارد،اسب بد نهاد نفس، غافلگیرشان سازد و خواهش دل خود را بر آورند.///عاشق و معشوق همینکه این لذت را چشیدند، باز می خواهند از آن بهره گیرند، اما بهرۀ چندانی نمی برند؛ چون نفس شان با آن سازگار نیست. اینطورعاشقان هم به یکدیگر محبت دارند،ولی نه چنان محبتی که عاشقان پرهیزگار دارند./////این دو تن نیز به عهد و پیمان [پیمانی که با خدایان بسته اند ] وفادار خواهند ماند، ولی نفسشان بی بال و پر می ماند .اما چون کوشش برای پرواز کرده بودند، پاداشی خواهند یافت . و به حرمت عشقی که [به یکدیگر] دارند ، روزی بال و پر خواهند یافت . /// پس ای جوان زیبا ! می بینی که عشق و محبت فیض آسمانی بهرمندت می کند.اما دوستی نا عاشقان /////که عوام می پسندند، موجب می شود که نُه از هزار سال در دور زمین سر گشته و حیران بمانی " (1)

بر آیند سخن

در جملات بالا که قرن ها بر فرهنگ و ادب و هنر عرفانی جهان تاثیر نهاده ، چند نکته قابل تامل است :

نخست آن که افلاطون به زبان ساده می گوید عشق از هر نوعی که باشد، ــ مجازی یا حقیقی ــ از جانبخدایان مورد پذیرش قرار می گیرد .اگر عاشق و معشوق در پیمان خویش وفادار بمانند، بقول عوام دیر می شود ولی سوخت و سوز نمی شود . بالاخره راه به حریم الهی پیدا می کنند. و زود دیگر آن که افلاطون به نوعی تناسخ هم باور داشت . سرگردانی نه هزار سالۀ نفوس عاشقان زمینی میان زمین و آسمان و عروج سریع نفس عاشقان الهی به هنگامۀ خدایان نشان این اعتقاد است که تاثیر خود را در ادب عرفانی ما هم برجا گذاشته است . در نوشته های اینده به تفصیل در باره اش خواهد آمد. سه دیگر آن که سخن از خویشتن داری همیشگی عاشق و معشوق کرده است که اسب نفس اماره را باید مهار کرد، مبادا که بند پاره کند. بعضی از صوفیه در ادبیات خویش از چنین عشقی با صفت "عذرا" یاد کرده اند . "عشق عذراء" به معنی دست نخورده . "ابن داوود، متوفی به سال 297 هجری ــ فقیه مشهور ظاهری مذهب که به قتل حلاج رای داده بود ــ نخستین کسی ست در اسلام که در کتاب "الزهره" از این نوع عشق افلاطونی خبر می دهد. وی در این کتاب از فبیله ای خیالی سخن بمیان می آورد که در نهایت پاکدامنی زندگی می کردند و چون عاشق می شدند بر اثر رنج ناشی از کتمان راز جان می سپردند." (2) به هر حال همانطور که از سخنان افلاطون بر می آید منظور وی از خویشتن داری عاشق و معشوق هیچ سختگیری امثال داوود اصفهانی که عاشق را به کشتن دهد نیوده است . قضایای پر سوز و گداز نظر بازی صوفیه و یا بر عکس، شاهد بازی اباحیه ــ که انجام هر عمل حرامی را مباح شمرده انجام می دادند،ــ و قلندران آنچنانی که در عزبخانه ها با نوجوانان ماجراها داشتند شرایط تاریخی و اجتماعی خاصی ــ مثلا بر اثر حملۀ مغول ــ در جوامع اسلامی اوج گرفته، پیشینۀ خود را درعشق افلاطونی می جستند . میان این دو حدافراط و تفریط هم نظراتی بینابینی در عشق پدید آمد که آثارش را در ادب عرفانی می بینیم.

از مهمترین این دیدگاه ها "جمال پرستی" بود که در فرهنگ جوامع اسلامی شامل زنان و مردان هر دومی شد . به این معنی که عارفان جمال پسند، تجلی زیبایی الهی را در هر دو جنس می دیدند .اما بنا بر سنت فلسفی که از اندیشۀ افلاطونی و نوافلاطونی آموخته بودند،عشقبازی عارفانه را با معشوق الهی مردوجنسی را با معشوقه روا می داشتند :"بعضی از صوفیان پرستش زیبایی را موجب تلطیف احساسسرانجام کمال انسانیت می شمرده اند وگاهی آن را ظهور حق در صورجمیله می دانسته اند. سردستۀ این گروه ابوحُلمان دمشقی ست که اصلا از مردم فارس و ایرانی نژادبوده، و پیروانشرا "حُلمانیه" می خوانده اند .//// اینان هر جا زیبا رویی می دیده اند ، به آشکار پیش وی به خاکافتاده سجده می کرده اند. ابوحلمان در قرن سوم هجری می زیسته و پیروانش تا قرن پنجم وجودداشته اند ، اگرچه /// هجویری ابوحُلمان را از این عقیده مبرّا می داند " (3)

شاعران و ادیبان هم اکثرا این تفکیک جنسیتی را در آثار خود رعایت می کردند ؛ هر چند در عمل، عشق افلاطونی با عشق زمینی مرز یندی مشخصی نداشته است . برای تصور روشن تر، می توان دو رنگ کنار یکدیگر در رنگین کمان را مثال زد که در عین تشخص از یکدیگر مرز مشخصی هم با یکدیگر ندارند.

http://zibarooz.blogfa.com/post/276
https://t.me/didarmasnavi

ادامه دارد

زیر نویس

1 :چهار رسالۀ افلاطون ، ترجمه دکتر محمود صناعی ، صص 144 الی 146 به اختصار
2 : نک ، ستاری، جلال ــ عشق صوفیانه ، ص 277
3: فروزانفر،بدیع الزمان ـ شرح مثنوی شریف ج اول، ص 30، به اختصار

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد