کاروان
نشسته
خیالت
چون ماه
بر سیاهیِ شبم
و
چون کبوتری
بی پناه
پَر می کشد
بر آسمانِ خاموشم
زنگارِ ماهتابت
دره ها خاموش
از نعره ی پلنگها
و
رودها خالی
از زمزمه ی آوازی
پائیز شبهایم
در سوگِ ارغوان
همچون
بهارم
که زرد شد نگاهش
در انتظار عطر بوسه ای
پُر کردم
سبدهایِ عاشقی را
از لبخندهایِ سُرخِ بوسه
و
کاکُلِ پستانهایِ بلوغ
چتری
بر دشتِ سبزِ فردا
و
آوازی
که مانده سایه اش
با ما
می گذرد کاروان.......
27/10/2020
********
نادری دیگر بباید
گُلِ باغِ خیال
همه
در خاک
و
سرو نازها
در باد
چنگالِ هرزه علف هایِ خصم
پوشانده
نگاهِ گُلِ سرخ
و
می بارید
با داسِ نفرین
از هر سو ضربه ها
برتنِ ساقه های جوان
شب را
به دعا
و
روز را به عیشِ خون
رقصی می کردند
شب زدگان
و
زنجیریان
اما
به لبخندی تلخ
در انتظار نادری دیگر
26/10/2020
رسول کمال
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد