logo





در خلوص مَنَت اَر هست شکی تجربه کن

چهار شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ - ۱۴ اکتبر ۲۰۲۰

بهمن پارسا

ذدر خلوص مَنَت اَر هست شکی تجربه کن
کس عیار زر ِ خالص نشناسد چو مَحَک
(حافظ)

روز سه شنبه در نشریه ی "گویا نیوز" نوشته یی از آقای نیکروز اعظمی هست زیر عنوان " محمد رضا شجریان در ساده خواهی ادبیات ما زیسته". من این نوشته را چند بار با حوصله خواندم. آنچه در این سطور می آید حاصل آن خواندنهاست و برداشتی که محصول آن است. من نویسنده ی ارجمند را نمیشناسم و این اوّل بار است که متنی از ایشان خوانده ام ، غرض اینکه سخن من ناظر بر متن است بی آنکه نسبت به شخص نویسنده نفیا و یا اثباتا نظری داشته باشم. با ذکر این نکته که احترام به ایشان را بر خود بایا میدانم.

این جمله "ادبیات ما را، «هنر نزد ایرانیان است و بس» می‌سازد. و این، باور مسلم هر ایرانی ست." در پاراگراف دوم نوشته ی آقای اعظمی آمده. همین جا تا دور تر نرفته ام بگویم این حکم ِ کلّی بس بی پایه صادر شده چرا که ایشان "هرایرانی" را نمی شناسند و در دایره ی محدود شناخت ایشان از مردم ایران میتواند کسانی باشند که احتمالا چنین باوری دارند. اصلا "مسلّم" نیست که ایرانیان عموما مبتلا به چنین پندارِ بی منطق و نا خردمندانه یی باشند. بعد هم ادبیات ِ ما به هیچ روی بر چنین پایه یی استوار نیست. چنین سخنی را ملک الشعرا بهار تحریفی اخیر در شاهنامه میداند و در موقع خودش آنرا توضیح و تشریح کرده. در همین رابطه مختصر اینست که بهرام گور به شیوه یی مبدّل - چرایی اش بماند- رفته به هندوستان و کارها کرده و شاهکارها و شهرتی یافته و فغفور چین آوازه ی وی شنیده و خواسته او را به خدمت خویش خوانَد و به وی بسیار انعام و اکرام وعده کرده و بهرام در پاسخ ِ وی گفته است که وی کار ِ گزافی نکرده و اگر کاری هست به یمن ایرانیان است که وی یکی از آنان است و بیت در اصل اینگونه بوده است که ( هُنر نیز ز ایرانیان است و بس/ندارند گرگِ ژیان را به کَس) . پس اینکه این حرفِ فردی از افرادِ پر شمار ِ شاهنامه است که دارای شخصیتی است و در موقعیتی خاص فردوسی از دهان آن آدم سخنی گفته و به هیچ وجه فرض ِ اطلاق عام در ان نیست.غرض اینکه این سخن "باورِ مسلّم هر ایرانی نیست،" که اگر می بود نویسنده ی ارجمند که خود ایرانی است معترض آن نمی شد. و از این قبیل خردمندان در فرهنگ ما کم نه که بسیاران وجود دارند. نظر باینکه مبنای سخن ایشان استدلالی است نا وارد میتوان بقیه ی سخن را که بر این مبنی استوار است بیراهه روی دانست.

در جایی دیگر آورده اند" . در سادخواهی فرهنگ ما نبایست شبهه‌ای وجود داشته باشد آنگاه که در موضوعات، پیچیدگی‌ها و بغرنجها مختص به یک فرهنگ جدی و پویا، از هفت دولت آزاد است. " این حکم ِ قطعی که در ساده خواهی فرهنگ ما نبایست شبهه ایی وجود داشته باشد موافق کدام موازین و معاییر صادر شده ؟ مستند این سخن کجاست ؟ و مگر اساسا در کار حیات و بخصوص درکار ِ انسان و هرآنچه انسانی است ،هست موضوعی که محل شک یا شبهه نباشد. اینکه ایشان چنین برداشت و باوری دارند محل اعتراض و ایراد من نیست که هر سری عقلی و هر عقلی برداشتی دارد، امّا هر برداشتی را مطلق کردن و از آن حکمی عام صادر کردن نه موافق خرد است و نه برابر است با اصول منطق و استدلال ِ منطقی. نتیجه اینکه باور به "ساده خواهی فرهنگ ما" هم دشوار است هم نا صواب.

" موسیقی سنتی در همین ساده خواهی فرهنگ و ادبیات ما سیر و سیاحت می‌کرده و زور آن را نداشته تا بر فرازهای تازه و نامتعارف گام نهد. " این نیز فرازِ دیگری از سخن ایشان است. در پیش گفته شد که ایشان در باب این سخن هیچ مستندی ارائه نکرده اند و با مصادره ی به مطلوب تصوری را اثبات شده پنداشته و پیرامون آنچه در خیال ِ ایشان امری است واقع ،سخن گفته اند و پرداخته اند به اینکه ". شجریان نیز «الحق» در همین حیطه متعارف نقش ایفاء می‌کرد و نبوغش در همین حد بود. حیطه متعارف و ساده‌ای که می‌توان در چند نقش، در آن ظاهر شد."!!!

ایشان از کدام حدود و حیطه سخن میگویند، مسلّم است که در ذهن و مخیّله نویسنده ی ارجمند حدود و تعاریف و برداشتی از آن حدود هست ولی من ِ خواننده ی متن هنوز در نیافته ام حدود مورد نظر ِ ایشان چیست و کدام است و محمل های آن را کجا میتوان بر رسید و دریافت! معنای این سخن مبهم که " میتوان در چند نقش در ان ظاهر شد چیست؟" باور کنید سخت است تا دانسته آید مثلا شجریان در چند نقش میباید ظاهر می شد یا شد! یا اینکه از کدام نقشها که ما نمیدانیم سخن در میان است. سخت است تا دریافت شود که ایشان با کلّ فرهنگ و ادبیات ِ ایرانی مشکل دارند و یا با موسیقی بقول خودشان"سنّتی" - که تعبیری است نادرست و غلطی مصطلح- و یا با فرد ِ شجریان! تازه اگر به همه ی اینها نیز در بر خورد و موضع ِ انتقاد و نفی و طرح کننده ی دیدگاهی نوین باشند هیچ ایرادی وارد نیست ، ولی سخنی بی پایه در فضا رها کردن بی آنکه پشتوانه ی قابل استنادی آنرا قوّت بخشد پسندیده و مُقنِع نیست.

ایشان بی ارائه ی هیچ سخن ِ محکم و مستدلی از نیما ضمن اشاره به "افسانه" فرموده اند"ما از قول نیما یوشیج در شعر بلند بالای «افسانه» به «درغگویی»، «بی خبری» و «بیهوده نال»‌ی حافظ پی می‌بریم. " و این نهایت سَبُک سخنی است از هرکس و هر زمان صادر شود. ولی اگر کسی - شاید هم شخص ِ نویسنده- به چنین امری باور دارد بایسته آنست که گفته ی خویش را ( نکته به نکته مو به مو ) مستدل و مستند با ذکر نمونه های موَیّد و مشخص برای خواننده شرح و توضیح کند، که غیر از این هرچه باشد و یا که هست چون سست و پایه است نمیتواند و نبایست محل ِ اعتنا باشد و خیال من این است که نیست.

و امّا - و همه حرف من در این امّا است- در سراسر متن هیچ اثری از این نیست که نویسنده ی ارجمند از موسیقی بطور عام و از موسیقی مقامی-ردیفی و آوازی ایرانی دانشی در خور و به سزا داشته باشند . نوشته ی ایشان انگیزه ی چنین برداشتی است و چون اینگونه است ، خوبست در کار موسیقی و تاریخ و تطوّر آن با حوصله و دقتّی لازم تحقیقی ، مطالعه ی بیشتر و جامع تری بفرمایند و سپس بپردازند به موسیقی مقامی/ردیفی، و آواز در آن سبک و سیاق ،که چنین مطالعاطی خالی از لطف نیست. چنین است که در خواهند یافت آنچه را که ایشان از آن به ناله دریافت کرده اند نه اختصاصی ِموسیقی سرزمین ماست، و نه منحصر به آواز است ،ونه شعر سترگ حافظ ، چنین احوالاتی بخشی از موجودیت انسان است ، و این احوالات را در آوازهای عتیق و بعد در معابد و کنشت ها ،کنیسه هاو کلیسا ها و سپس مسجد ها میتوان رد یابی کرد. صدا های استغاثه گونه ی آدم غار نشین در تکریم آنچه که نمی دید و حضورش را بیرون از خود می جست و به خیالی در عالمِ بالا، آسمانها و به نوعی ستایش نیروی بی کران برتر ، اوّلین زمزمه های سازنده ی موسیقی است. در همه ی موسیقی های جهان حتّی تا همین امروز به نوعی از این ناله ها رایج است و آنرا حتّی برای تلطیف ، دلپذیر و گوشنواز تر شدن موسیقی بکار میگیرند. رکوییم ها ( Requiem) و مس (Mass) ها ،سرود های گریگُریایی (Gregorian Chants) فاخر ترین و فخیم ترین پدیده های موسیقی اصیل غربی ،نیستند چیزی جز استغاثه ،که شما از آن به ناله یاد خواهید کرده و یا شاید هم می کنید. در این موسیقی ها آنچه اهمیت دارد ارائه ی هنرمندانه ی ساخته ها و پرداخته های انسانی است . امروزه کم اند کسانی که رکوییم مُزارت، یا مس عظیم بتهون و دُورژاک یا برلیُز را بعنوان موسیقی مرثیه و نیایش و افکار الهی آسمانی تحسین کرده و گوش کنند، اینها زیبا ترین اثار موسیقیایی جهان و انسان هستند و بی سلیقگی محض است که کسی آنها را ناله تلقّی کند. همینطور است موسیقی آوازی ما که بخصوص بعد از حضور عارف ِ قزوینی رنگ و جنسی دیگر یافت و سپس تر بزرگانی دیگر به منصّه ی ظهور رسانید.

به جرئت میتوان گفت و در جای دیگری نیز گفته ام دست ِکم در شصت سالِ گذشته نبوده است کسی چون شجریان که موسیقی آوازی ما را دچار ِ تحوّلی شگرف ساخته باشد و از ان برای بیان مقاصد کاملن انسانی در حیطه ی زندگی اجتماعی بهره برداری نموده باشد. هنر شجریان والا تر است از انکه کسی در حدود من خواسته باشد اظهار نظر کند ولی اینقدر هست که با غور در موسیقی وطنم این نکته را دریافته باشم که شجریان نقطه ی عطفی است در کاارِ این هنر و برای سالیان بسیار مِتر و معیار ِ کسانی خواهد بود که در این راه قدم میگذاراند.

چون با حافظ آغاز کردم که برای من و بسیارانی چون من "لسان الغیب" است با وی سخن را به پایان میبرم که فرمود:

گر من از سر زنش مدعیان اندیشم
شیوه ی مستی و رندی نرود از پیشم
زُهد ِ رندان نو آموخته راهی به دهی است
من که بد نام جهانم چه صلاح اندیشم.

------------------------------------------
14 اُکتُبر ِ کُرُنایی 2020- مریلند



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد