ای شب از صدای تو روشن
ای غربت ما از رفتار تو مزین
تو بودی چون آب صاف دریا
ای مرهم همه تو بودی بی شکن
هر جا که رفتی هر جا که بودی
آوازت طنین انداخت بر هر مرد و زن
بلبل که شاه خواندن است در باغ
وقتی تو میخواندی بلبل می بست دهن
تو رفتی ولی صدایت مثل گل
می بوید به هر باغ ز آنکه تویی سمن
دشمن که نخواست صدای تو را بشنود
دیدم که ازدل وام نگرفته است دشمن
سعدی و حافظ بوی تو را می دهد
جای تو خالیست ما را تویی گلشن .
............................................
درود بر آنکه پیش چوبهء دار
غم مخور وقتی رفتی پای این کار
گل سرخی جدا شد از باغ
نگاه کرد به خود وغرقه شد در افکار
گل سرخی ؟ کجا بود این عمارت ؟
همهء سیمان و طناب و جنایتکار
من گل سرخی بوده ام آنجا
چرا آورده ام مرا درون عالم دیوار
چه کسی گفت اینجا روز است
درون من روز است و اینجا هست تار
گلها همه خشکید چرا که آفتاب نبود
تنها یک گل بود آنهم به انتظار
طناب را برگردنش انداختند
آفتاب تیره شد آخر گلی بر خار.
2020 10 10
شهاب طاهرزاده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد