یکی از نکات قرآن که به آن توجهی نشده فرمانروائی ابلیس بر زمین و زمینیان تا روز رستاخیز است که آفرینندة جهان به او واگذار میکند، منهای معدودی از «بندگان مخلص» که از این فرمانروائی مستثنا شدهاند.
داستان چنین است که وقتی پس از آفرینش آدم، ابلیس از سجده به او سر باز میزند آفرینندة جهان وی را لعن میکند و از آسمان به زمین فرو میفرستد. اما ابلیس پیش از فرود آمدن به زمین از او تقاضا میکند که تا روز رستاخیز او را آزاد بگذارد تا بنی آدم را گمراه سازد؛ و چون آفرینندة آدم درخواست او را میپذیرد میگوید: «بر فرزندان او ، بجز اندکی، مهار خواهم زد.» (اسراء ،۶۲) «و همه را گمراه خواهم ساخت* بجز بندگان مخلص تو» (حجر،۳۹-۴۰) و در عوض آفرینندة جهان او را مطمئن میسازد که جهنم را از همة پیروان او انباشته خواهد ساخت (صاد، ۸۵). البته آفرینندة جهان بعدها به شکلهای گوناگون میکوشد تا آدم و فرزندان او را از تأثیر وسوسهها و طرحهای گمراه کننده ابلیس – که از این پس شیطان نامیده میشود – در امان دارد ولی از قرار معلوم تلاش او در این زمینه، بجز در مورد عدهای کم شمار، بی نتیجه میماند.
از جمله آنکه از همان آغاز آدم و همسرش بهرغم هشدارهای خدایگان خویش مبنی بر نخوردن «شجرة ممنوعه»، بر اثر وسوسههای شیطان از آن میخورند و خدایگانشان آنان را بعنوان کیفر نافرمانیشان به زمین میفرستد تا بجای زندگی آرام و سعادتبار بهشتی برای رفع گرسنگی و برهنگی خویش، بسختی و عرقریزان تلاش کنند و مدام با یکدیگر دشمنی ورزند.
خدایگان جهان در عین حال پس از طرد آدم و همسرش تصمیم میگیرد که برای جلوگیری از گمراهی آنان و فرزندانشان هر چند گاه برای آنان هدایتی بفرستد اما چنانکه در قرآن و داستانهای آن دیده میشود آدمیان با افکار و رفتارهای گناهکارانة خویش و با عصیان بر پیامبرانی که خدایگانشان برای راهنمائیشان میفرستد برای همیشه در گمراهی و کفر باقی میمانند.
جالب توجه است که این کفر و گمراهی از همان آغاز اقامت آدم و همسرش در زمین آغاز میشود و حتی پسرانشان نیز زندگی خود را با گمراهی و گناه آغاز میکنند. توضیح آنکه بهموجب نوشتة قرآن آدم و همسرش پس از بچه دار شدن نسبت به خدایگان خویش شرک میورزند:
«پس چون آدم با همسرش در آمیخت خدایگان خود الله را خواندند که اگر به ما [فرزند] شایستهای عطا کنی قطعاً از سپاسگزاران خواهیم بود* و چون به آن دو [فرزند] شایستهای داد در آنچه به ایشان داده بود برای او شریکانی قائل شدند (اعراف،۱۸۹-۱۹۰) سپس این گمراهی و زیانکاری بشکلی دیگر به فرزندان بلافصل آنان منتقل میشود بهاین ترتیب که همین فرزند صالح و شایسته برادر بعدی خویش را از روی حسد به قتل میرساند و «داستان راستین» آن چنین است که «دو پسر آدم [برای] الله قربانی کردند؛ از یکیشان پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، گفت تو را خواهم کشت» (مائده، ۳۰). «پس نفسش او را به کشتن برادرش ترغیب کرد. وی را کشت و از زیانکاران شد» (مائده، ۳۰)؛ و این زیانکاری و گمراهی به آدم و همسرش و پسرشان پایان نمی یابد بلکه تا روز رستاخیز بر فرزندان آدم تسلط دارد، و فرستادن پیامبران و تلاش آنان برای راهنمائی و هدایت آدمیان نیز نتیجهای نمی بخشد؛ و در این صورت طبیعی است که مردمان زمان محمد نیز مشمول این اصل باشند:
«سوگند به الله که بسوی امتهائی که پیش از تو بودهاند [پیامبرانی] فرستادیم [اما] شیطان اعمالشان را برایشان بیاراست و امروز [نیز] همو سرپرست [و راهنمای] آنهاست...(نحل،۶۳). میدانیم آنچه مشرکان میگویند ترا سخت غمگین میکند (انعام،۳۳) اما خاطر تو نباید در اثر حسرت خوردن بر آنها آشفته [و آزرده] شود (فاطر، ۸) . باید توجه داشته باشی که تو وکیل آنها نیستی و ما تو را بر آنان نگهبان نکردهایم (انعام، ۴۲). بر عهدة تو تنها رساندن پیام است و بس (شوری، ۴۸).
البته محمد، بر خلاف صراحت قرآن نمیتواند و یا نمیخواهد قدرت مطلقة شیطان را در برابر نیرو و ارادة خدای یکتای خویش بپذیرد و به همین دلیل کفر و گمراهی آدمیان را به حساب ارادة الله میگذارد:
«الله است که هر که را بخواهد گمراه میکند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت میکند (انعام،۳۹)؛ اگر خدایگان تو میخواست تمامی کسانی که بر روی زمینند ایمان میآوردند (یونس، ۹۹). هیچکس را نرسد که جز به اذن الله ایمان بیاورد.»(۱۰ ،۱۰۰) و کسانی را هم که الله گمراه میکند هیچکس نمیتواند هدایت کند (روم، ۲۹)
حقیقت این است که این حکم چیزی جز تصور و ادعای محمد نمیتواند تلقی شود زیرا سر تا سر قرآن حکایت از آن دارد که گمراهی آدمیان طبق قرار و مدار اولیه میان آفرینندة آدم و ابلیس، و بر طبق خواست و ارادة شیطان انجام میگیرد و نه اراده و خواست خدای یکتا؛ بلکه بر عکس، او میکوشد تا اثرات فعالیتهای شیطان را با فرستادن پیاپی پیامبران و هدایت خود در میان اقوام انسانی خنثی کند اما از این کار نیز نتیجة قابل ملاحظهای بدست نمیآید و ناگزیر میشود که همگی آنان را یکی پس از دیگری بوسیلة بلاهای آسمانی بصورت جمعی نابود کند. البته از آنجا که آفرینندة جهان تا روز رستاخیز زمان معینی را منظور کرده، همانطور که به شیطان نیز یادآوری شد، میکوشد تا شاید با فرستادن پیامبرانش بعضی «بندگان مخلص» را از گمراهی برهاند و در برابر انباشتن جهنم از پیروان شیطان برای بهشت نیز ساکنانی، هر چند اندک، ذخیره کند، اما دامنة کفر و گناه آدمیان چنان گسترده، و در عین حال با دوام، است که بگفتة قرآن «اگر الله میخواست آدمیان را بسبب گناهانشان مواخذه کند جنبندهای بر روی زمین نمیگذاشت لیکن [کیفر] آنان را تا زمانی عقب میاندازد اما چون زمانشان فرا رسد یک ساعت پس و پیش نمیشود.»
البته همانطور که در تورات آمده آفرینندة جهان در لحظهای باحتمال زیاد از آفرینش آدم پشیمان شده باشد اما از قرار معلوم تا روز رستاخیز به وجود آدمیان مهلت میدهد. بر اساس متن تورات «خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیالهای دل وی تماماً محض شرارت است* و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون شد* و خداوند گفت انسان را که آفریدهام از روی زمین محو سازم، انسانها و بهائم و حشرات و پرندگان هوا را، چون که متأسف شدم از ساختن ایشان* اما نوح در نظر خداوند التفات یافت»؛ و بر همین اساس بود که او را به پیامبری برگزید و پس از او نیز به ایجاد امتهای بعدی و تلاش برای پاک داشتن آنان ادامه داد. اما برای تعیین میزان موفقیت او در هدایت انسانها بهتر است به سرنوشت نوح و امتهای پس از او در قرآن نگاه کنیم:
«و نوح را بسوی قومش فرستادیم. پس گفت ای قوم، الله را بپرستید که معبودی جز او نیست، سران قومش او را گمراه خواندند (اعراف، ۵۹-۶۰). به او وحی شد که یک کشتی بساز، و آنگاه که کشتی ساخته شد گفتیم در آن از هر حیوانی یک جفت با کسانت و عدة اندکی که ایمان آوردهاند حمل کن (هود، ۳۶-۴۰). پس توفان نه تنها قوم او را – بلکه حتی پسر ناصالحش را، و البته سراسر زمین را فرا گرفت اما او را با کشتینشینان رهاندیم؛ و این داستان را برای جهانیان عبرتی ساختیم (عنکبوت، ۱۴-۱۵). و چه بسیار نسلها را که پس از نوح به هلاکت رساندیم (اسراء، ۱۷): بر سر بعضی از آنان بادی همراه با شن فرو فرستادیم؛ بعضی دیگر را فریادی مرگبار (صیحه) فرا گرفت؛ برخی از آنان را در زمین فرو بردیم و برخی دیگر را غرقه ساختیم (عنکبوت، ۴۰) و آنان را داستانها کردیم (مومنون، ۴۳)؛ و با اینکه هر یک از این داستانها برای نسلهای بعدی عبرتی بود اما در هدایت هیچیک از آنان تأثیری نداشت زیرا در حقیقت این شیطان بود که بر تمامی نسلهای آدمی حکمروائی میکرد.
و در اثر همین سلطة شیطان بود که حتی قوم بنی اسرائیل، که خدای یگانه آنها را «بر دیگر جهانیان برتری داد» (بقره، ۴۷) در حضور پیامبر خود موسی از حق برگشتند و گوسالة سامری را پرستش کردند در حالیکه خدای یگانه بهترین نعمتها – من و سلوی- را به آنان ارزانی داشت (بقره، ۴۷) و کنعان، بهترین و پر برکت ترین سرزمین را که شیر و شهد در آن جاری بود (تورات، سفر خروج، ۳، ۸۳) – به آنان میراث داد (اعراف، ۱۳۷). اینان بعدها نیز عیسی پیامبر خدای یگانه را، که بعنوان فرستادة الله تورات را نیز تصدیق میکرد، ساحر خواندند و طبق گفته خودشان او را به قتل رساندند؛ و در زمان رسالت محمد کتاب آسمانی تورات را تحریف کردند و رسالت او را، که نامش در آن کتاب آمده بود، منکر شدند. آنها در حقیقت، بهگفتة قرآن، در عمل نکردن به تورات همچون خرانی هستند که کتابهائی بر آنها بار کرده باشند (جمعه، ۵)
به این ترتیب ملاحظه میشود که بقولی هیچ اجتماع انسانی نیست که ابلیس با تلبیسهای ساخته و پرداخته و مناسب خود گمراه نکرده باشد. و هیچ امتی از فرمانبری و پیروی شیطان مستثنا نبوده است، و همانطور که قبلاً گفته شده هموست که در زمان محمد نیز بر قوم او سرپرستی و رهبری دارد و حتی در حضور خود او جماعتی از پیروانش را بصورت منافق درآورد و پس از او نیز چنانکه تاریخ نشان میدهد، پیروان اسلام هم بقولی به دهها فرقة گمراه تقسیم شدند کما اینکه از قول محمد نوشته شده که اگر «بنی اسرائیل به هفتاد و دو گروه تقسیم شد امت من به هفتاد و سه گروه تقسیم میشوند که همگی جهنمیاند الا یک طریقه» و این طریقه همانست که «من و اصحاب برآنیم»
بهاین ترتیب مشاهده میشود که همانطور که در قرآن در داستان مردم سبا آمده شیطان گمان خود را دربارة آدمیان درست یافت و جز گروهی از آنان همگی از او پیروی کردند (سبا، ۲۰)
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد