۱.
زان سوی زمان مرا صدا میکردند
ارواح برهنه یا خدا میکردند
تا صبح درون سینهام چرخ زدند
از پردهی خواب من ردا میکردند
۲.
از پشت درخت کاج میپاییدم
فندق به دهان، دُم به هوا، با هر دَم
انگار که سنجاب نبود، آدم بود
انگار که من حلول حوا بودم
۳.
سر بالا کن ماه را میبینی
بر صندلی لحظه اگر بنشینی
در خانهی خویش هم گر باشی
از شاخ گلی عطرِ دمش را چینی
۴.
میرفت و رد بوسهشان را میبرد
آن قایق بیقرار، آن بوسهی تُرد
تا ساحل دیگری و عشّاق دگر
از شوق بر امواج چه تابی میخورد
۵.
فوارهی شعری شده جوشان زِ دهانم
روشنتر و شفافتر از آب روانم
هر آینه در کارِ سرودم و سرایش
در حوضچهی قول و غزل چرخزنانم
۶.
بر تاب نشسته است یک بچه کبوتر
با هر هُل من میزند او تا به فلک سر
تا گنبد دوار همه بغبغوی اوست
تا قاف همه دور قمر پُر شده از پَر
۷.
سبز است تلالو درختان در آب
با موج نسیم میخورد نمنم تاب
از شاخِ نگاهم عینکم میافتد
تا آبتنی کند در این لحظهی ناب
/
نیلوفر شیدمهر
nilofarshidmehr.com تارنما:
در همه شهرهای دنیا زنی هست لینک به مجموعه اشعار
دو زن در میانه پل لینک به مجموعه داستان
(از شما دعوت میشود مشترک شوید / دکمه سابسکرایب را بفشارید)
کانالِ شعرخوانی در یوتیوب