(۱)
زمانه،
بن مایه های نیستی را
از هر آنچه که هست٘ خواهد شد
باز می شناساند.
اما،
دگرگونی دستانی آگاه می طلبد.
دستان تو و من.
(۲)
بغض نهفته در گلوی کار،
در حول منفعت خویش
پرسه می زند.
و با فریادی در گلو،
فریاد می زند:
"اعتصاب، اعتصاب"
اما،
فرا روییدن
بینشی می طلبد
ـ برازنده!
تا نفی کند،
هر آنچه را که بوی نیستی می دهد
چرا که
فرا روییدن
برآشفتگی نارس را
بر نمی تابد:
ـ هرگز!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد