هم آوایی با نوریزاد
آی نه نه گوهرِ بیا*۲
آی نه نه گوهرِ بیا
ای هَوار، ای هَوار، نوریزاد، نوریزاد!
گشته است سَربدار
بر نگاه ها نِگار
دیوها بَر سَرِ کار
تو گشتی سَوار بر زِندانِ روز گار
آذرخشِ شبِ تار
گشته ای روزنگار
تو هستی سَرفراز در این راهِ دِراز
بر این جَنگِ فرود و فَراز
نوریزاد، نوریزاد!
تو دِلاور رَهنما، تو آزاده چون نِدا
تو کاوه هستی نَزدِ ما
تو هستی گُلبانگِ گَلوی ما
گُلوله ی نِگاهِ ما
آبروی تار و پودِ ما
تو بانگِ آن دادِ فریاد
بالِ باورِ آن باد
بارانِ بسترِ آن آب
آذرخشِ آتشِ آن آفتاب
تو هستی زیست بوم بان
آبِ خروشانِ ایران*۳
نوریزادِ ایرانبان
ای هَوار، ای هَوار، نوریزاد، نوریزاد!
ای گوهرِ آن جوان
نه نه گوهر بِخوان
ایرانِ در آتش را بِخوان
ایرانخورانِ ایرانفروشان را بِران
بر آن جان بادا آتشِ هستی سوز
که بیدادگرِ بی خِرد نیستی دوز
تو فرزندِ فروغِ این خاک،
پرتوِ تابشِ تابناک،
پوریای پویای بختیار
تو هستی سربدار؛ بابکِ روزگار
ای هَوار، ای هَوار!
سُهراب و کیانوش
گوهرِ آه نوش
آسمان سیاهپوش
زمین گشته گریه نوش
تو هستی: فریدونِ خُنیاگر
تیرِ تَرکِشِ فرزادِ کمانگر
دادبانگِ چاوشگر
درفشِ کاوهِ آهنگر
ای شهبازِ زندِ ما!
تو هستی: پندارِ زرتشتِ ما،
مهرِ کوروش، دادِ شاهنامه
در این شب هنگامِ هنگامه
ای شهسوارِ خِردِمند!
ای هوشیارِ هنرمند!
ما را بیدار می گردانی
ما را پایدار می گردانی
ای کله بالای*۴ سرافرازِ ما!
پدرِ آوا بانو، ایستاییِ هر زانو
پَرِ سومِ سیمرغِ*۵ ایران بانو
ای فرشته ی ناز، ای باورِ سرآغاز
تو می مانی پُرِ آواز
ای نوریزاد ما، ای نوریزاد ما!
آوازه ی این پرواز
آینده ی بس فراز
پاینده ی سرفراز
ای فرزندِ ایران
آبشارِ سه پندانِ
بی رازی از آسمان
تو هستی فرِ آیندگان
ای جانِ ما نوریزاد
ای جانِ ما نوریزاد
می بوسیم تشنه دستِ هر بلوچی
می بوسیم شانه کولِ هر کولبری
می بوسیم پای کودکِ بهایی
آژیرِ بیداری این رهایی
بر خیزیم از دامِ بندِ اسلامی
تو بمان، تو بمان!
ای آزادی، ای آزادی!
ما می آییم، ما می آییم.
یازدهم تیرماه ۲۵۵۹ ایرانی
یکم جولای ۲۰۲۰ ترسایی (میلادی)
گوتنبرگ ـ سوید
چاپِ نخست شهریور ۲۵۵۸ ایرانی برابر با سپتامبر ۲۰۱۹ ترسایی (میلادی) سوید.
*۴ نگین نگاه به «آوا» نوه ی نوریزاد می باشد که پدربزرگش را «کله بالا» می نامد.
*۵ نگینِ نگاه به پَرِ سومِ سیمرغ است. پرِ نخست هنگامِ زایشِ رودابه مادر رستم و پَرِ دوم هنگامِ آسیب دیدنِ سختِ رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن، زال آن دو پَر را به آتش کشید تا سیمرغ فرجامی دریابد. پَرِ سوم سیمرغ همچنان پا برجاست تا ایرانیان در هنگامه های بس نا بهنگام با آتش برآن، سیمرغ سرانجامی را فرجام گرداند.