logo





دیدار مثنوی معنوی
یگانگی جان در گفتار پیر خرقان (۱)

چهار شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۳ ژوين ۲۰۲۰

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
نام شیخ ابوالحسن خرقانی صوفی جوانمرد مسلک قرون چهارم و پنجم هجری برای عموم اهل ادبیات عرفانی آشناست . آنچه اینجا در دو بخش به خوانندگان عرضه می گردد، پس از نگاهی گذرا واجمالی به زندگانی و کردار وی ،پی گیری موضوعی عمیق در شناخت عارفان اهل دل مانند بایزید و حلاج و رابعه عدویه و مولاناست، که ایشان را زعارفان فلسفه گرا چون ابن عربی و پیروانش و بطور کلی از عرفان نظری مشخص و ممتاز می گرداند . این موضوع، اعتقاد به هم سرشتی و اتحاد جان عاشقان حق با یکدیگر و با ذات الهی می باشد ،که بقول مولانا:

جان گرگان و سگان هر یک جداست
متحد جان های مردان خداست ....

به پشتوانۀ آن که در قران کریم از دمیدن روح الهی در وجود آدمی سخن بسیار رفته است . اما این روان لاهوتی را می بایست پرورش داد و فربه کرد .از اینجا به بعد دیگر روش های سلوک متفاوت می گردد. عارفی اندوه خوردن و ریاضت را پیش می گیرد ، دیگری مراد گرفتن و عشق ورزیدن به او ، یکی دیگر شریعت ورزیدن و پرهیزگاری و دیگری صادق بودن با خدا و خلق و جوانمردی و امثال آن . شرح و نقد این راه ها هیچ در حوصلۀ نوشتار ما نیست که داور تاریخ است و بس. آنچه به کار درک مثنوی معنوی می آید باز نمودن سرچشمه های "یگانگی جان" میان انسان و خداست که فلسفۀ آن به اجمال در این بیت مولانا مشهود است :

اتحاد یار با یاران خوش است
پای معنی گیر، صورت سرکش است

شرح حال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی به اختصار

شیخ در نیمۀ قرن چهارم هجری در دیه خَرَقان دیده بر جهان گشود. "دیه خرقان در نزدیکی شهر بسطام .....واقع است .[ ولایت دامغان] . وی برای زیارت قبر بایزید بسطامی همیشه این راه را طی می کرده است . او به اصطلاح آن روزگاران "خربنده" بوده و بار و مسافر حمل می کرده است ...باز گفته اند که أُمّی بوده، یعنی خواندن و نوشتن نمی دانسته...و گویا کسانی بوده اند که گفته های وی را ثبت می کرده اند.مجموعۀ آن سخنان ظاهرا بصورت کتابی در آمده بوده است که آن را نورالعلوم نامیده بودند. نسخۀ منحصر به فردی از منتخب نور العلوم بدست ما رسیده است (1)

مقدمه بالا را که استاد مینوی آورده است، در سال های اخیر استاد شفیقی کدکنی با دقتی فراوان مورد بررسی قرار داده مجموعۀ نظرات منسوب به خرقانی را تحت عنوان "نوشته بر دریا" منتشر کرده است . عنوان کتاب نظر به شعر گونه ای دارد:

" برهر چیزی کتابت بود مگر بر آب،واگر گذرکنی بر دریا از خون خویش بر آب کتابت ) کن، تا آن کز پی تو در آید، داند که عاشقان و مستان و سوختگان رفته اند"(2 این نوع شعر منثور، پیش از خرقانی تنها در بیانات بایزید بسطامی دیده می شود . هر دو عزیز بنا به گزارش شیخ اشراق سهروردی ازمشعل داران حکمت عارفانۀ
ایران باستانند ، که از آن به نام "حکمت خسروانی" یاد می شود . هر چه هست، پیر خرقان بعنوان جانشین معنوی بایزید بسطامی ــ که یک قرن ونیم پیش از وی خبرش را داده بود ــ یکباره بر اثر انقلابی روحی به حکمتی خدا داده دست یافت . بعضی اقوال وی چنان عالی و عمیق اند که تا قرنها بعد از آن فلاسفه و عرفای بلند
نام از آن سخن گفته و تفسیر کرده اند .از آن جمله است سخن معروف او که :

"صوفی آن باشد، که نباشد "
وی چنان محبتی به خداوند دارد که با وی سخنانی گستاخانه می گوید و می داند در مقام معشوق الهی ست و مواخذه نخواهد شد:

" یک بار دیگر حق تعالی را در خواب دیدم که گفت :"خواهی که تو را باشم؟"
گفتم نه ! ..گفت " خواهی که مرا باشی؟"
گفتم نه ! ... گفت ـ " یا ابا الحسن! خلق ِ اولین و آخرین در اشتیاق این بسوختند تا
من کسی را باشم . تو مرا این چرا گفتی ؟ "
گفتم : " بار خدایا ! این اختیار که تو به من کردی ، از مکر تو ایمن کی توانم بود ؟ که
تو ، به اختیار هیچ کس کار نکنی ... " (3)

و اما شهرت خرقانی برای شطحیات عجیبش نیست ، بلکه او از پیشروان نهضت اصیل جوانمردی ست . جوانمردی آمیزه ای از عیاری و تصوف بوده که در طول تاریخ جنبه های مثبت و منفی فراوانی داشت . در این نوشتار مجال پرداختن به آن نیست اما منظور خرقانی را در این باره می آوریم:

" ......این راه ناباکان است و راه دیوانگان و مستان .با خدا مستی و دیوانگی و ناباکی سود دارد .. " (4)

و بر سر در مسجدی که بنا نهاده بود نوشته بودند:

" هر که در این سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکه به درگاه خدا به جان ارزد بر خوان بوالحسن به نان ارزد" ــ توضیح آن که در زمان وی هنوز رسم ساختن خانقاه درهمه نقاط جوامع اسلامی وحود نداشت .لابد انتظار می رفت که در مسجد ساختۀ وی تنها مسلمانان را راه دهند و لاغیر ــ باری، ظاهرا زندگی فقیرانه ای داشت، که زن را اغلب بر وی می شورانید، چنانکه نقل است روزی مریدی از راه دور به خانه اورسید و سراغش را از آن زن گرفت . زن شوهر را دشنام ها فرستاد ومرید را گفت پی کارش برود .مریدخشمناک و دلشکسته راه باز گشت پیش گرفت .ولی در راه شیخ را دید که پشتۀ هیزم بر شیری نهاده به سوی خانه می آید .پیر ،ضمیر مرید را خواند . وی را گفت از اوهام خویش بیرون آید . مولانا این حکایت را در مثنوی آورده ، می سراید:۰

ناز آن ابله کشیم و صد چو او
نه ز عشق رنگ و نه سودای بو
گر نه صبرم می کشیدی بار زن
کی کشیدی شیر نر بیگار من؟

زمانی هم برای عده ای پیشگویی کرده بود که کاروانشان را فلان گروه در فلان بیابان تاراج کرده اند، بروند و اموالشان را به چنگ آورند . اتفاقا در همان شب دشمنان،سر پسرش را بریدند و سحرگاه وقت نمازبر سر راهش انداختند . زن شیون می کرد و بر
اوخرده می گرفت، چگونه مرد خدایی ست که روزمی داند فلان کاروان در کدام بیابان غارت شده ولی شب در خانه خود نمی بیند دشمنان چه کرده اند ؟ گفت: ای بندۀ خدا غضب مکن که آن زمان پرده ها را از چشم من برداشته بودند و این زمان فرو گذاشتند. روز دیگر دوست و هم خرقۀ او ابوسعید ابوالخیر، پیر میهنه را در دل خبر این مصیبت رسید و اصحاب را گفت باید برای دلجویی از آن پدر داغ دیده به خرقان سفر کرد . شرح دیدار آن دو شیخ که هم در اسرار التوحید و هم در نورالعلوم آمده است ، با زبانی بس زیبا
و جذاب و غم انگیزبیان شده است . با آوردن شمه ای از آن مطلب را به پایان می رسانم

" چون شیخ ما ابوسعید به خرقان رسید......شیخ ابوالحسن بر پای خاست و دست به گردن یکدیگر فراز کردند. شیخ ابوالحسن می گفت : که چنین داغ را چنین مرهم نهند و چنین قدم را قربان چنان احمد [نام مقتول] شاید ." ... هر دو در میان خانه بنشستند و هر دو می گریستند ....و شیخ بو سعید در این کرّت، [دفعه] سه شبانروز در پیش او بود و هیچ سخن نگفت ... شیخ بوالحسن می گفت : " ای شیخ دردها دارم که انبیا از کشیدن آن عاجز آیند ... " و سر تنگ ه نزدیک شیخ آوردی و سخن می گفتند آهسته و هر دو می گریستند... پس شیخ بوالحسن دست به زیر جامۀ بوسعید در کردی و به سینۀ او فرو می آوردی و می گفتی ـ )" " دست به نور ِ باقی می آرم ... (5

(ادامه دارد )
http://zibarooz.blogfa.com/post/266

زیر نویس :

1 : مینوی , مجتبی ـ احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی ـ ص6 به اختصار
2 : همان ص77
3 : همان ص 97
4 : همام ص 84
5 : همان ص 16الی 20 به اختصار



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد