logo





تقابل و تجاهل(۱)

شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۶ مه ۲۰۲۰

اسماعیل رضایی

تقابل زمانی که با لجاجت و کینه ورزی در آمیزد؛ از منطق و تبیین و تحلیل های علمی فاصله گرفته و در پس انفعال و ابتذال، جامعه و انسان را از درک واقع زمان و فهم رویکردهای محیطی باز می دارد. تجاهل نیز بربستر نا آگاهی و یا آگاهی های کاذب القایی محیطی، وبا نگاهی تک ساحتی به جامعه و انسان، آسیب های جدی را به بنیان های درست اندیشیدن و همچنین به پیوند و همبستگی اجتماعی وارد می سازد. کسانی که با نگاه عامیانه، عوامانه به بررسی ضعف و قدرت جامعه می نشینند؛ با انتزاع و افتراق ‌عملکرد محیطی از درک علی بسیاری از نمود های علمی فاصله می گیرند. چراکه از چرایی و چگونگی تحول و تکامل ناتوان بوده و کارکرد مفاهیم را تحت تاثیر القائات نظام سلطه، خردمندانه و معقولانه بکار نمی گیرند.
رنج ندانستن در جهالت ورزی ها و عوامگرایی های آدمی حول محور رویکردهای محیطی، در هجو و هزل گویی های فاقد بنیان های قابل اتکا برای گذر از فرسودگی و انجماد اندیشه و روان بوضوح خود را نشان می دهند. کسانی که به خرافه گرایان و متحجران می تازند ولی خود در دام جاهلانه آن دست و پا زده و ره به روشنایی نمی یابند. چرا که نگاه عامیانه به حیات اقتصادی و انسانی، اندیشه را در تفرد و تفرقه به اسارت گرفته و قالب های فکری عوامانه را بر شیوه های رفتاری و کرداری آدمی عالب می سازند. کسی یا کسانی که دین را به سخره می گیرند؛ ولی خود در نقد و نغز از شیوه های دروغ و فریب که ریشه در ندانستن و یا خود را به جهالت زدن دارد؛ بهره گرفته؛ و در پس توهمات ذهنی و حرف و حدیث های دینمدارانه با دیگران سخن می گویند. جای تاسف است که کسی خود را اندیشمند بداند و از فهم کاذب برای درک گذر تاریخی حیات اجتماعی بهره بگیرد.

تقابل کور، جهالت زور و جور را را با خود همراه می سازد تا بتواند نیات زشت و سخیف خود را بدیگران القا نماید. براین اساس کنش های فردی دچار یک منطق گریزی و توهمات ذهنی می گردد که در یک دیر فهمی عوامگونه خط فاصل ها و چرایی رخداد های گذر حیات را در نمی یابد. بنابراین مفاهیم عام و خاص را در هم می ریزد تا رویکردهای محیطی را به نفع خود مصادره به مطلوب نماید.فرایندی که برخی ها بدون تامل و درنگ و صرفا برای تشفی امیال سرکش و نافرمان درونی خویش، و بدون ارائه دلایل منطقی و صرفا با اتکای به مشاهدات منفعلانه و مغرضانه، بسیاری از تحولات تاریخی و بنیادی را تخطئه می نمایند. کسی که از چرایی و چگونگی فراز و فرودهای تکامل تاریخی هیچ نمی گوید و یا از علت شکست ها و ناکامی ها سخنی نرانده و صرفا مفهوم ایدئولوژیکی رامنبع و منشاءدیکتاتوری های حال و گذشته می پندارد.این توهم خرد گریز خود مبین نوعی ایدئولوژی زدگی می باشد که فرد را دچار نوعی خلا فکری و رکود و انجماد اندیشه و عمل می سازد. زیرا ایدئولوژی یک پدیده عام است که در جهت گیرهای خاص خویش، به ابزار سلطه و استبداد و یا رهایی بخشی آدمی از رنج اسارت بار اکتساب و امتیازهای محیطی مبدل می شود. بنابراین نمی توان هیچ باور و اندیشه ای را فاقد ایدئولوژی پنداشت و آن را ورای تاثیرات مداوم محیطی مد نظر داشت. این نگاه تک بعدی و تک ساحتی به جامعه و انسان است که مبنای صرف ایدئولوژیکی را عامل استبداد و توتالیتاریسم دانسته و از علت و العلل این نمودهای ناانسانی که همانا فروخسبیدن در جهل و خرافه و عدم درک نابهنگامی اقدام و عمل انسانی می باشد را نادیده می انگارد. متاسفانه تقابل کورو بی منطق جامعه روشنفکری را در یک بیماری مزمن فکری و انحطاط ایده ای فرو برده که پیوند و همگرایی را به امری محال مبدل ساخته است.

تجاهل عموما در پس هیجان و جنجال های فکری زود گذر نمود یافته و یا در پس نصایح خیرخواهانه کاذب و بی بنیاد و در پیوند با فهم عوامانه با مفاهیم و مضامین بنیان های مادی و معنوی همراه شده و به دروغ و مبالغه در می غلتد تا بتواند توهمات و پندارهای ذهنی خویش را با حاشیه پردازی های به ظاهر واقعی و عینی بدیگران بقبولاند. چرا که از انتزاع پدیده ها رنج می برد و براین اساس تاثیر رویکردهای محیطی بر یکدیگر را که عامل اساسی دگرگونی های جامعه و انسان است را نادیده می گیرد. جهالت چون با فرگشت جامعه و انسان همراه نیست؛ در دام تفسیر و تاویل های عوامانه گرفتار آمده و با نگاهی عامیانه به هستی فردی و جمعی، قدرت درک و فهم گذر تاریخی و تحولی بنیان های مادی و معنوی را دارا نمی باشد.پس هرچه را که از دایره فکر و فهمش دور باشد؛ نفی کرده و برعلیه آن ها موضع خصمانه می گیرد. دموکراسی را می ستاید؛ ولی هیچ تعریف و تکلیف علمی و جامعی از آن ارائه نمی دهد. دیکتاتوری را هم نفی می کند؛ ولی قطعا از ریشه یا پایه آن بی خبر است و یا گرفتار القائات کاذب و درک ناقصی از آن می باشد که نمی تواند آن را تبیین و تعریف نماید.زیرا کسی که درک خردورزانه واصولی از دیکتاتوری و توتالیتاریسم داشته باشد؛با نگاه به دیکتاتوری خشن و دهشتبار سرمایه،دیکتاتوری های اقتصادی و سیاسی دیگر را زیرمجموعه آن خواهد دانست. پس زمانی که در پس جهالت و ندانم کاری موضع گیری می کند؛ همچون خشک مغزان دینمدار به دفع و رفع و نفی و نهی روی می آورد.

تقابل وقتی با جهالت در می آمیزد؛ بنیان های فکری آسیب جدی دیده و تفرق و پراکندگی تمامی فضای اندیشه و عمل را پر می کند.فرایندی که فضای اندیشه و عمل را مسموم و مشئوم از بیهوده گویی ها و پرگویی های فاقد بنیان های علمی نموده و از درک واقع زیست اجتماعی فاصله می گیرد.نمودی که از درک روندهای تکاملی عاجز بوده و با نگاه بسته و خستۀ عامیانه به بحث و فحص موضوعات اجتماعی می نشیند. با این نگاه است که نظام دموکراتیک پارلمانی اولویت یافته و با نگاهی ستایش آمیز بدان از قدرت تبیین اینکه این روبنای سیاسی با کدام سازه یا سازه های اقتصادی بایستی برقرا شود؛ باز می ماند. مسلما خارج از نظام سلطه سرمایه فراتر نمی رود؛ و چون با نگاه دیالکتیکی بیگانه است؛ قادر به درک اینکه نظام سلطه سرمایه در پروسه تکاملی خویش به مرحله نئولیبرالیسم یعنی منحط ترین مرحله حیات خویش گام نهاده و بعنوان سازه غالب در تمامی جامعه های انسانی، حضور مستقیم داشته و یا سایه شومش تمامی سازه های اقتصادی جهانی را تحت تاثیر تخریبی خود دارد؛ نمی باشد.در این میان نظام مستبد دینی در ایران نیز تحت تاثیر تخریبی اقتصاد نئولیبرالیستی با روبنای سیاسی تئوکراتیک و همچنین الیگارشی مالی، بسوی رانت و غارتگری هدایت شده است. بنابراین یکی از پایه های تداوم حیات ننگین نظام مستبد دینی در ایران، نئولیبرالیسم است که دین را بعنوان ابزار نفاق و کینه ورزی برای امکان حضور مداخله جویانه استعماری و استثماری خویش بکارگرفته است. وقتی انسان با درکی عامیانه و مداری بسته به تحلیل رویکردهای محیطی بنشیند؛ مسلما همانند عوام از تاثیر متقابل پدیده ها که روند تحولات را خارج از انتظارات اراده گرایانه پنداربافان هدایت می کند؛ فاصله می گیرند.

وقتی انسان خودش را به خواب می زند؛ بیدار کردنش به آسانی مقدور نخواهد بود.چرا که عمد و لجاجت و غرض ورزی را با آن پیوندی ناگسستنی می باشد.براین سیاق برخی ها با ناآگاهی و برای تشفی غرور کاذب جریحه دار شده خویش، به دروغ و غلو چنگ می اندازند تا راضی از قاضی برگردند. پس تمامی بزرگان علم و دین و فلاسفه عصر باستان و کنونی را برای اثبات نظریات بی ریشه و فاقد هویت خویش به شهادت می طلبند و در میان اینهمه، فقط مارکس است که اشتباه کرده و تئوری انقلابی اش در کشورهای پیشرفته به پیروزی نرسیده است.اشتباه مغرضانه و سوء برداشتی که تئوریسین های بورژوازی آن را همچون برگ برنده ای همواره در آستین خود دارند.در حالیکه این برداشت غلط و مغرضانه از مبانی مارکسیسم است که تحقق هر فرماسیون نوین اقتصادی اجتماعی را منوط به پیش شرط هایی می داند که بدون آن ها امکان گذر به مراحل نوین تکامل و تحول ممکن نیست.این پیش شرط ها نمودهای کمّی هستند که در مرحله ای به تحول کیفی و ماهیت نوین مبدل می شوند. این پیش شرط ها برای هیچ یک از انقلابات به اصطلاح سوسیالیستی تا کنون فراهم نبوده و چون بنیان های فکری و مادی تحقق شان فراهم نبوده؛ با تحمیل و اراده گرایی همراه شده و بسوی نوعی توتالیتاریسم هدایت شدند. در حالیکه پیش بینی داهیانه مارکس به قوت خود باقی است و در کشور های پیشرفته زودتر و سریع تر پیش شرط های مادی و انسانی لازم برای تحقق سوسیالیسم واقعی فراهم خواهد شد.بهتر است بهانه گیران و بیهوده گویان بجای لفاظی و غارت زمان، بیشتر مطالعه کنند و بهتر بیاندیشند تا از نگاه عامیانه و عوامانه به تحولات اقتصادی و اجتماعی فاصله گیرند.

تجاهل بیشتر از آگاهی های کاذب تغذیه می کند؛ اگر چه ناآگاهی عوامانه نیز در تجلی آن نقش برجسته ای دارد. بنابراین جانبداری و حمایت از تئوری ها و سازه های مستاصل کنونی، از آگاهی های کاذبی حکایت دارند که نظام آموزشی و تربیتی و شرایط زیستی نا بهنجار نظام سلطه سرمایه بر انسان ها تحمیل نموده است. پس کسی که در نظام سلطه سرمایه از حقوق شهروندی سخن می راند؛ یا مغرض است و یا نادان. چرا که در نظام مکنت و ثروت کنونی، از دموکراسی فقط انتخابات جهت داده شده و آزادی بیان نصف و نیمه که اگر تریبونی برای دیگران یافت شود؛ چیز دیگری باقی نمانده است. همچنین از لحاظ امنیت، نه امنیت اقتصادی وجود دارد و نه امنیت زیست بی دغدغه برای همگان؛ از لحاظ سیاسی هم اعتراض در حد تدوین و تقنین چارچوب های معینه فرادستان خلاصه شده و بروز بیرونی آن با خشونت و تحقیر و بازداشت همراه است. از عدالت و برابری سخن گفتن در نظام سلطه سرمایه هرزه درایی بیش نیست. پس حقوق شهروندی که اینهمه سینه چاکان ریز و درشت نظام سلطه سرمایه از آن داد سخن می دهند و خواهان حکومت دمکراتیک پارلمانی هستند؛ کجا قرار دارند؟ اگر ردی منطقی و منصفانه از آن یافتید؛ دیگران را خبر کنید.

نتیجه اینکه: تقابل زمانی که با لجاجت و کینه ورزی در آمیزد؛ از منطق و تبیین و تحلیل های علمی فاصله گرفته و در پس انفعال و ابتذال، جامعه و انسان را از درک واقع زمان و فهم رویکردهای محیطی باز می دارد. تجاهل نیز بربستر نا آگاهی و یا آگاهی های کاذب القایی محیطی، وبا نگاهی تک ساحتی به جامعه و انسان، آسیب های جدی را به بنیان های درست اندیشیدن و همچنین به پیوند و همبستگی اجتماعی وارد می سازد. کسانی که با نگاه عامیانه، عوامانه به بررسی ضعف و قدرت جامعه می نشینند؛ با انتزاع و افتراق ‌عملکرد محیطی از درک علی بسیاری از نمود های علمی فاصله می گیرند. چراکه از چرایی و چگونگی تحول و تکامل ناتوان بوده و کارکرد مفاهیم را تحت تاثیر القائات نظام سلطه، خردمندانه و معقولانه بکار نمی گیرند. اصولا نگاه عامیانه از القائات آموزشی و تربیتی تبعیت بی چون و چرا نموده و از استقلال اندیشه و عمل بی بهره است. بنابراین تحلیل رفتن افراد در شاخصه های نظام طبقاتی و جانبداری و حمایت از آن ها، پیشداوری هایی را عمومیت می بخشد که از درک واقع و فهم دیالکتیکی گذر حیات اجتماعی ممانعت می کند. بنابراین مولفه های حقوق مدنی و حقوق شهروندی را در نمودهای اهدایی کاذب و دروغین نظام سلطه سرمایه می ستاید و به تقابل با گرایشات مترقی بر می خیزد. فرایندی که به تعریف ناقص از دیکتاتوری و توتالیتاریسم و همچنین به تحریف کامل از توانمندی ها و قدرت بالقوه ایده های مترقی روی می آورد. چرا که دیکتاتوری سرمایه را تحت الشعاع مولفه های ناقص و کاذب حقوق مدنی قرار داده و حقوق شهروندی را در پس فریب و انکار از ماهیت ذاتی و درونی اش تهی ساخته است. تجاهل چون قدرت درک ارتباطی بین پدیده ها را ندارد؛ و فرگشت اقتصادی و اجتماعی را بر نمی تابد؛ بنابراین چپ را که آلترناتیو واقعی نیروهای مخوف و مرتجع سرمایه و دین می باشد را در حال تلاشی می بیند!! چپی که کابوس دایمی عمال سرمایه بوده و همواره از برآمدن آن در هراس و وحشت بسر می برند. جوجه دیکتاتورهای انتسابی برخی تهی مغزان، با تمامی چالش آفرینی های عمال سرمایه و ضعف بنیان های مادی، اندیشه و مرام شان امروز امید محرومان و دشمن واقعی هرگونه بیداد و ستمگری برعلیه طبیعت، جامعه و انسان می باشند. بیهوده گویی خود ریشه در هراسی دارد که در ضمیر ناخودآگاه لانه کرده و برای تشفی روان آشفته و پریشان نمود بیرونی می یابد.

اسماعیل رضایی
پاریس

15/05/2020
___________________________

1این مقاله نقدی است بر سخنان آقای جلال ایجادی که اخیرا در تلویزیون اینترنتی رنگین کمان با عنوان(چپ ایدئولوژیک طرفدار دیکتاتوری) بیان داشته اند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد