logo





هنر و جامعه

چهار شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۶ مه ۲۰۲۰

ناصر رحمانی نژاد

rahmaninejad.jpg
این روزها در حین آماده کردن خود برای گفتاری درباره ی رابطه‌ی هنر و سیاست با دوستان گروه تئاتر اگزیت، در جستجوی یادداشت‌هایی هستم که سال‌ها پیش برای یک سخنرانی در این باره در لس آنجلس تهیه کرده بودم. در بین یادداشت‌هایم به ترجمه ی نوشته ای از فردریش انگلس برخوردم درباره ی یک تابلوی نقاشی اثر نقاش آلمانی کارل هوبنر که به تشریح دقیق این تابلو در ارتباط با روابط استثمارگرانه و ظالمانه ی تاجران و کارخانه داران پارچه بافی در سیلزیا از یک سو، و فقر و درماندگی بافندگان از سوی دیگر پرداخته است.

اگر چه بحث ارتباط هنر و سیاست بسی پیچیده تر از آن‌ست که بتوان با این یادداشت انگلس همه ی جنبه های آن را روشن کرد، اما این نوشته ی انگلس بر جنبه ای از این بحث پرتو افکنده که حاکی از یکی از رویکردهای هنر به مسایل اجتماعی است. انگلس - و همچنین مارکس به ویژه - یادداشت‌ها و اشارات با ارزش و مهمی حول این بحث دارند که می توان از آنها بسیار آموخت.



انگلس، از «پیشرفت سریع کمونیسم در آلمان» (۱۸۴۴)

تا زمان حاضر طبقه ی متوسط سنگر ماست، امری که شاید خواننده ی انگلیسی را متحیر سازد، اگر نداند که این طبقه در آلمان بسیار بی علاقه تر، بی تفاوت تر و با هوش تر است تا در انگلستان، و درست به خاطر همین دلیل ساده که او فقیر است. معهذا، ما امیدواریم که به زودی توسط طبقه ی کارگر پشتیبانی شویم، طبقه ای که همواره، و در همه جا، می بایست قدرت و انسجام حزب سوسیالیستی را شکل بدهد، طبقه ای که از رخوت خود به علت فقر، فشار، و خواست اشتغال، همچنین به علت عصیان های کارگاهی در سیلِزیا و بوهمیا، بیدار شده است. بگذارید به این مناسبت از یک تابلوی نقاشی که توسط یکی از بهترین نقاشان آلمانی به نام هوبنر* تصویر شده است، یاد کنم که اثر تهییج سوسیالیستی آن از تأثیر احتمالی صدها جزوه قوی تر بوده است. این تابلو چند بافنده را نشان می دهد که پارچه های کتانی خود را به صاحب کارخانه ارایه می کنند، و تقابل توانگری سنگدلانه را از یک طرف و فقر نومید کننده را از طرف دیگر با برجستگی هر چه تمام تر نشان می دهد. کارخانه دار خوب تغذیه شده با صورتی به رنگ خون و بی احساس همچون مفرغ، در حالی که یک تخته پارچه را که متعلق به یک زن است رد می کند، نشان داده شده است؛ زن که پیداست شانسی برای فروش پارچه ندارد و در حال فروفتادن و غش کردن است، توسط دو کودک خردسال خود احاطه شده و پیرمردی با دشواری او را نگهداشته است؛ یک کارمند از قسمتی دیگر پارچه ای را بررسی می کند، صاحبان پارچه با اضطراب دردآوری منتظر نتیجه هستند؛ یک جوان مزد ناچیز خود را که به ازاء کار خویش دریافت کرده به مادر نومیدش نشان می دهد؛ و یک پیرمرد، یک دختر، یا یک پسربچه، روی صندوقی نشسته اند و در انتظار نوبت خود هستند؛ و دو مرد، که هر یک با تخته پارچه ی واپس زده شده بر پشت خود، در حال ترک کردن اتاق هستند، یکی از آنها مشت خود را با خشم گره کرده است، در حالی که دیگری دست خود را روی بازوی دوست خود گذارده به طرف آسمان اشاره می کند، گویی می گوید: آرام باش، آن بالا قاضی یی هست که او را مجازات می کند. کل این صحنه در یک سرسرای سرد، غیرصمیمی و سنگفرش شده می گذرد: تنها صاحب کارخانه روی یک قطعه فرش ایستاده است؛ در حالی که طرف دیگر تابلو، پشت یک پیشخوان، چشم انداز بر یک حسابداری لوکس مبله شده، با پرده ها، آئینه های گران قیمت باز می شود؛ جایی که چند کارمند در حال نوشتن هستند، بی مزاحمت آنچه که پشت سرِ آنها می گذرد، و جایی که پسر صاحب کارخانه، یک جوان، یک جنتلمن فوکلی روی پیشخوان دولا شده با یک شلاق اسب در دست، سیگار برگی را دود می کند و با خونسردی به بافندگان مضطرب و پریشان نگاه می کند. این تابلوی نقاشی در چندین شهر آلمان به نمایش گذاشته شد، و مسلماً، اذهان بسیار مناسبی را برای ایده های سوسیالیستی آماده کرده است.

________________________________

*کارل هوبنر -Karl Hübner - (۱۸۷۹-۱۸۱۴)، نقاش آلمانی از رئالیست های مکتب دوسلدورف.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد