طبقهی متوسط شهری در کتابخوانی خود هرچند دوره کردن ادبیات ممنوع را امری لازم میبیند. اما در انتخاب خود از این ادبیات ممنوع، احتیاط لازم را به کار میبندد. او در خصوصِ انتخاب کتابهای ممنوع تا جایی پیش میرود که چندان هم به اعتبار اجتماعیاش در ساز و کارهای جمهوری اسلامی ضربه نزند. چون دوست ندارد که از او به عنوان مخالف حکومت نام ببرند. بدون شک چنان میپسندد که همواره منتقدی برای حکومت باقی بماند. بدون اینکه این انتقاد به مخالفت آشکار با جمهوری اسلامی بینجامد. او از آن نوع منتقدانی است که نمونههای فراوانی از آنها را در ساختار وارفتهی درون حکومت هم میتوان سراغ گرفت. | |
کرونا در ایران بیش از همه گذران و معاش لایههای پایینی جامعه را هدف میگیرد. آنها هستند که خیلی زود از کار خود بیکار میشوند، بدون آنکه برای گذران خود اندوختهای در دست داشتهباشند. ولی تابآوری طبقهی متوسط شهری تهران در مقابل آسیبهای بیماری کرونا بیش از مزدبگیران و زحمتکشان پایین دستی جامعه است. به طبع افراد طبقهی متوسط اندوختهای برای خود فراهم دیدهاند که میتوانند حداقل در کوتاه مدت کاستیهایی از این نوع را تاب بیاورند. به همین دلیل هم اکثر افراد این طبقه قرنطینه شدن را به فرصت و فرجهای مناسب برای تنآسایی و استراحت خود بدل میکنند. چون خیلی زود از چالشهای پیش آمده به نفع آرامش جسمی و روانی خود سود میبرند. ولی در همین فضای چالشبرانگیز است که بسیاری از افراد طبقهی متوسط شهری برای آرامش روانی خود به کتابخوانی روی میآورند. این گروه از شهروندان تهرانی از شبکههای اجتماعی نیز برای تبلیغ چنین راهکاری بهره میگیرند. سپس همراه با کتابخوانی به تجربههای خود نیز در این زمینه میبالند و چه بسا این تجربههای موفقیتآمیز را را بین همفکران خود به اشتراک میگذارند.
اینک گارسیا مارکز بیش از دیگر نویسندگان خارجی، بین این گروه از خوانندگان ایرانی جایگاه گم شدهی خود را بازیافته است. چون گروههای پرشماری از آنان شبانهروز، صد سال تنهایی، عشق سالهای وبا و طراوت روسپیان غمگین من را دوره میکنند. آنوقت ضمن تماسهای تلفنی، گزیدههایی از طنز و شوخی همین رمانها را بین خود به بحث میکشانند. حتا این گزیدهها را در شبکههای اجتماعی برای قضاوت همدیگر به اشتراک میگذارند. گاهی نیز در واگویههای ایشان، حوادث داستانهای یاد شده با حال و روز اجتماعی مردم زمانهی ما پیوند میخورد تا خوانندگان ضمن شبیهسازی سیاسی، گروههایی از بالادستیهای حکومت را به چالش بگیرند.
در فضای کرونایی تهران، جدای از آثار گارسیا مارکز، رمان «کوری» ژوزه ساراماگو نیز با اشتیاق خوانندگان روبهرو شدهاست. کتابخوانهای طبقه متوسط تهرانی بسیاری از حوادث اجتماعی رمان کوری را با بیماری همگانی کرونای امروزی پیوند میدهند. اگر در رُمان کوری، همهی مردم نمونههایی از کوری را تجربه میکنند، امروزه نیز به ظاهر مردم قرار گذاشتهاند تا ناخواسته نمونهای از بیماری کرونا را بیازمایند. با این همه، از کوری تا مرگی که کرونا برای انسانها رقم میزند، یک دنیا فاصله میافتد. دنیایی که در یک سوی آن زندگی جانمایی میشود و در فراسوی آن مرگ. رمان کوری شاید نمونهای از نابیناییِ اجتماعی را پیش روی خواننده میگذارد. اما کرونا با تمثیل و نشانهگذاری بیگانه باقی میماند، تا حضور مرگآفرین خود را بر همگان بشناساند.
شاید خواندنِ «عشق سالهای وبا» نیز در ناخودآگاه مردم، مفهومی از نشانهگذاری امروزی را در بر داشته باشد. انگار سالهای وبا را نمونهای برای سالهای کرونایی این دوره یافتهاند.
مردم کتابها را اغلب از اینترنت دانلود میکنند. گاهی هم به همدیگر امانت میدهند. در غیر اینصورت میتوانند خرید آنها را به مراکز فروش اینترنتی یا تلفنی کتاب سفارش بدهند. سپس خانهنشینی شرایطی را فراهم میبیند تا کتابها را خیلی زود دوره کنند. با همین تدبیر است که کتابخوانان جدید، کمکم بین کتابخوانان حرفهای جامعه جانمایی میشوند. آنان برای اثبات کتابخوانی خود نمونههایی کافی از نام کتابها و نویسندگان آن را هم از بر کردهاند. با همین شگرد است که کتابخوانان دورهی کرونایی تهران، پی میبرند که خودشان را یک سر و گردن از دیگران بالا کشیدهاند. پدیدهای که به همراه آن به جهانی نو پای میگذارند و همچنان در فرآیند آن حقارتهای پیشین افراد نفی میشود.
کتابخوانان امروزی در واقع تصمیم دارند تا از نو مشقهای ننوشتهی دیروزی خودشان را بنویسند. آنان قطارهایی را سوار میشوند که این قطارها دههها پیش از این دیگران را به مقصد رساندهاست. ولی گروههای تازهی کتابخوان دارند خودشان را به جمع آنانی میرسانند که از پیش این راه را مشتاقانه طی کردهاند.
از سویی جنبشهای اجتماعی سالهای اخیر ضرورتی را در دل تودههای کتابخوان جدید برانگیخت که دیگر ترسشان از حکومت فروریخت. ولی کتابخوانهای کنونی طبقهی متوسط شهری دوست ندارند که در انزوای خود از قافلهی این جنبش همگانی جا بمانند. بنا بر این ترمیم نارساییهای گذشته برایشان در اولویت قرار میگیرد. چنانکه میپندارند با کتابخوانی خواهند توانست بخشهایی از نارساییهای فکری گذشته را حل و فصل کنند. تودههای کتابخوان کنونی تمامی این نارساییها و کاستیهای پیش آمده را به پای مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی مینویسند.
کتابخوانانِ روزهای کرونایی جامعهی امروزی، اغلب خواندن تاریخ معاصر را با دوره کردن خاطرات مردان سیاسی زمان رژیم پیشین به پایان میبرند. دروغپردازیهای جمهوری اسلامی در کتابهای آموزشی زمینههایی را فراهم میبیند تا همگی بازخوانی تاریخ را از منابع اصلی، لازم بشمارند. در این بین، «خاطرات علم» بیش از دیگران با اقبال عمومی روبهرو شده است. کتابخوانان در ضمن کتابهایی را با سلیقهی خود سازگار میبینند که هر دو رژیم پیشین و فعلی را به یک اندازه به انتقاد میگیرد. به همین دلیل هم جدای از خاطرات علم، خواندن نوشتههای عباس میلانی را هم با خواست و نیاز خود همراه یافتهاند. آنوقت گزیدههایی مناسب از متنهای خوانده شده را بین خود به قضاوت میگذارند و در این قضاوتهای عمومی است که سواد سیاسیشان را هم بالا میبرند. پس از خواندن معمای هویدای عباس میلانی، به مرور با نوشتههای تاریخی یرواند آبراهامیان آشنا میگردند تا کارکرد مخرب یا سازندهی قدرت سیاسی را در ایران معاصر بهتر و بیشتر بشناسند. به طبع کتابخوانیهایی از این دست زمینههایی فراهم میبیند که به شناخت روشنی از کارکردِ لایههای سیاسی در سازهی حکومت فعلی بینجامد. این شناخت سیاسی به طبع به آنان یاری میرساند که بر جایگاه اثرگذار خود در جنبشهای اجتماعی کنونی آگاهی یابند.
کتابخوانان جدیدی که در سپهر کرونایی شهر تهران به کتابخوانی روی آوردهاند، آگاهی از گذشتهی تاریخی ایران را نیز بر خود واجب میشمارند. در این بین خواندن «دو قرن سکوت» عبدالسحین زرینکوب بیش از کتابهای تاریخی دیگر باب شده است. دو قرن سکوت فقط آموزش تاریخ نیست بلکه هر کتابخوانی با خواندن آن درمییابد که هویتی عاریتی را بر او تحمیل کردهاند. ولی نفرت از جمهوری اسلامی شرایطی را برمیانگیزد تا همگی از این هویت عاریتی خود بگریزند. همچنین بسیاری از تودههای کتابخوان امروزی همراه با کتابخوانیهایی از نوع به این نتیجه دست مییابند که سرانجام، آشتی بین «اسلامیت» و «ایرانیت» کاری ناممکن خواهد بود. پدرکشته را کی بود آشتی؟ به طبع بحثهای از این دست اگر به درستی هضم نشوند، سرآخر از ناسیونالیسمی کور و خطرناک سر بر خواهند آورد.
طبقهی متوسط شهری در کتابخوانی خود هرچند دوره کردن ادبیات ممنوع را امری لازم میبیند. اما در انتخاب خود از این ادبیات ممنوع، احتیاط لازم را به کار میبندد. او در خصوصِ انتخاب کتابهای ممنوع تا جایی پیش میرود که چندان هم به اعتبار اجتماعیاش در ساز و کارهای جمهوری اسلامی ضربه نزند. چون دوست ندارد که از او به عنوان مخالف حکومت نام ببرند. بدون شک چنان میپسندد که همواره منتقدی برای حکومت باقی بماند. بدون اینکه این انتقاد به مخالفت آشکار با جمهوری اسلامی بینجامد. او از آن نوع منتقدانی است که نمونههای فراوانی از آنها را در ساختار وارفتهی درون حکومت هم میتوان سراغ گرفت.
در ایران جمهوری اسلامی آمارهای واقعی نشر کتاب و کتابخوانان مثل هر آمار دیگری گم شدهاند. چون بخش واقعی و اصلی زندگی مردم در پستوهایی از ممنوعیتها به سر میآید. تا آنجا که در پارهای موارد شمارگان ادبیات ممنوع و زیرزمینی از ادبیات اجق وجق رسمی پیشی میگیرد. خیزِ فروغ، شاملو، ساعدی، هدایت، علوی، معروفی در ممنوعیتهای حکومت، بیش از فضای رسمی آن تاب میآورد. حتا بازنشر میلیونی آثار این گروه از شاعران و نویسندگان در فضای ممنوعیتهای جمهوری اسلامی، نمیتواند عطش تودههای کتابخوان جامعه را برآورد. در همین فضاهای ممنوع است که انتشار و بازنشر آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان حتا از نشر دولتی قرآن و مفاتیح هم پیشی میگیرند. ولی نشر ممنوع اینک بیش از هر زمانی به یاری کتابخوانهای سالهای کرونایی میشتابد. در حالی که شکنندگی این آمارها، هرگز در جایی به حساب نمیآید. با این همه، در فضای کرونایی کشور هر روز فضای توهمزای دین دولتی رنگ میبازد و مردم ادبیاتی را که با زندگی روزانهی ایشان پیوند میخورد به جای ادبیات توهمزای گذشته مینشانند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد