logo





صدایی که شنیده نشد!

بازخوانی نامه سرگشادۀ مصطفی رحیمی به آیت‌الله خمینی:
چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟

پنجشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۲ آپريل ۲۰۲۰

مصطفی قهرمانی

mostafa-ghahramani2.jpg
در بحبوحه و همهمه خروش و جنبش مردم ایران بر علیه دیکتاتوری آریامهری و «رؤیت نقش امام در ماه» بسیار نبودند کسانی که وجد و شعف مردم ستم‌دیده میهن ما را با شک و تردید همراهی می‌کردند. مصطفی رحیمی (۱۳۰۵ - ۱۳۸۱ ه.ش.) نویسنده و مترجم و حقوقدان ایرانی در زمره این معدود کسان بود. او نه‌فقط خطر جای‌گزینی یک دیکتاتوری شبه‌سکولار شاهنشاهی را با یک نظام تمامیت‌خواه دینی می‌دید بلکه جرأت آن‌را داشت به عنوان یک اندیشمند و یک روشنگر در ۲۵ دی‌ماه ۱۳۵۷ کمی پیش از پیروزی انقلاب در نامه‌ای سرگشاده خطاب به آیت‌الله خمینی تحت عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» دلایل مخالفت خود را با جمهوری اسلامی در حال شکل‌گیری آن‌چنان‌که آیت‌الله خمینی در پاریس آن‌را به جهانیان معرفی کرده بود ابراز نماید. آنچه در آن‌زمان شاید مصطفی رحیمی نیز نمی‌دانست که حتی قرار است بعداً از بطن همان جمهوری اسلامی – بیان پاریس «ولایت مطلقۀ فقیه» نیز تولّد یابد.

این نامۀ مفصل و مستدل مصطفی رحیمی هنوز هم به راستی پس ار گذشت بیش از ۴۱ سال از زمان نگارش آن نه‌فقط تازگی و طراوت دیدگاه‌ها و استدلال‌های خود را از دست نداده بلکه رخدادها و سیر شکل‌گیری آنها مهر تأئیدی گردیده است بر صداقت، تعهد و ژرف‌اندیشی نویسندۀ آن.

در این نامۀ مصطفی رحیمی توانسته با لحنی مشفقانه و متمدنانه و نثر فاخر خود در ورای فضای موضوعی و استدلالی آن آفرینندۀ معنویت و روحانیتی ملموس و کم‌نظیر برای جامعه ناآشنای ما با این نوع گفتمان بگردد. او با این روش در عین حال می‌خواهد باور خود را نشان دهد که "دوام جامعه را بدون رکن معنویت و روحانیت محال می‌داند." امّا در عین حال پنهان نمی‌کند که "سال‌هاست به این نتیجه رسیده‌ام که راه رهائی بشر تلفیق دو اندیشه است: دموکراسی و سوسیالیسم."



نامۀ مصطفی رحیمی نمونه کم‌نظیریست از نقش‌آفرینی بی‌بدیل «روشنفکر» به عنوان پالاینده ذهنیت جامعه از پلشتی‌ها و پاسدار «روشنگری» و «جامعه شهروندی». و چقدر هنوز جامعه ما نیازمند آزادزنان و آزادمردانی از این جنس است، همانهایی که خود را تنها به ارزش‌های روشنگری یعنی به قول ایمانوئل کانت فلسفۀ رهایی انسان از «قفس صغیر بودن خودساخته» پای‌بند می‌دانند.
نامۀ مصطفی رحیمی اما در وهلۀ نخست، دفاعیۀ جانانۀ حقوقدانی است از مدل حکومتی به‌زعم او «جمهوری مطلق»، یعنی "یعنی به جای حکومت عده‌ای از مردم، حکومت و حاکمیت جمهور آنان" انگاره‌ای که در دیدگاه باورمندانش جمهوری را از داشتن هر پسوندی بی‌نیاز می‌سازد او به صراحت می‌گوید که "انقلابی که ایجاد شده و در عظمت آن دوست و دشمن موافقند، مربوط به همۀ مردم ایران است." او بلافاصله می‌گوید: امّا "آن‌چنان که من می‌فهمم جمهوری اسلامی یعنی آن که حاکمیت متعلق به روحانیون باشد، و این برخلاف حقوق مکتسبۀ ملت ایران است که به بهای فداکاری‌ها و جانبازی‌های بسیار این امتیاز بزرگ را در انقلاب مشروطیت به‌دست آورد که «قوای مملکت ناشی از ملت است». بدین گونه قانون اساسی ما[قانون اساسی مشروطه] با قبول اصل مترقی حاکمیت ملی، به بحث «ولایت شاه» و «ولایت فقیه» پایان داده است."

به باور مصطفی رحیمی "...جمهوری اسلامی با موازین دموکراسی منافات دارد. دموکراسی به معنای حکومت همۀ مردم، مطلق است و هرچه این اطلاق را مقید کند به اساس دموکراسی (جمهوری) گزند رسانده است."

او در ادامه می‌افزاید: "اگر برای حكومت مردم از پیش قواعد و ضوابطی تعیین كنیم در آنچه مربوط به مردم است خواه ناخواه خود مردم را كنار گذاشته‌ایم. در مسائل دینی تعیین روابط انسان با خدا كار آیات عظام است و دیگران را درآن حقی نیست. رفع ظلم و عدوان نیز وظیفه شرعی آنان است. اما تعیین قواعد و ضوابط معیشتی مردم باخود مردم است." و در دنباله مشفقانه اضافه می‌کند: "شایسته مقام روحانیت آن است كه خود را به مقام سیاسی نپالاید.

از شیر حمل خوش بود و از غزال رم.

مقام سیاسی یعنی قدرت سیاسی ، و قدرت فی‌نفسه و بالضروره فسادآور است مگر آن كه در جنبۀ اعتراض باشد."

مصطفی رحیمی در نامۀ خود به آیت‌الله خمینی از میشل فوکو فیلسوف و اندیشمند فرانسوی كه انقلاب ایران او را به وطن ما كشاند نقل می‌کند: "ایرانی‌ها حتی به قیمت جان خود در جستجوی چیزی هستند كه ما، ما دیگران، پس از رنسانس و بحران‌های بزرگ مسیحیت امكانش را فراموش كرده‌ایم، آن چیز «روحانیت سیاسی» است. ... ما ایرانیان بیاییم و گفته او را به این اعتبار كه متضمن تجلیل بزرگی از ملت ایران است، جدی بگیریم، یعنی حكومت را روحانی كنیم، نه این كه روحانیت را به حكومت برسانیم و با این كار آنان را به صورت صنفی درآوریم در شمار سایر صنف‌ها."

او می‌افزاید: "شما چون گاندی در آزادی ایران سهم بزرگی دارید. دنباله منطقی این خدمت آن است كه خانه از دزد نجات داده را به صاحبان اصلی‌اش بسپارید و باز هم نظارت فرمائید كه اگر كسی از جاده صواب خارج شده به افشاگری بپردازید."

و هم‌چنین در ادامه- "از خدمت شما به كشور و خدمات روحانیون به نهضت مشروطه و خدمت آیت‌الله[میرزای] شیرازی در قضیه تحریم تنباكو هرچه بگوئیم كم گفته‌ایم اما این را نیز فراموش نكنیم كه در طی قرون متمادی در ایران و سایر كشورهای اسلامی با وجود حضور و نفوذ صاحبان فتاوی، ستم‌های بی‌شمار، گاه با سكوت، گاه با تائید این صاحبان فتاوی صورت گرفته است. پس باید به دنبال نهادها و تشكیلاتی بود كه ضمن پاسخ‌گوئی به نیازهای اقتصادی و اجتماعی این قرن راه را بر تباهی ببندد. و آن هیچ نیست جز جمهوری مطلق. و بی‌هیچ قیدوشرطی.

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی كن و سرحلقه رندان جهان باش

تكرار كنم كه قواعد معیشتی اسلامی (سیاسی-اقتصادی-اجتماعی) برای حل بحران‌های امروزی كافی نیست و باز تكرار كنم كه این نظر موجب نمی‌شود كه من رسالتی را كه روحانیون از نظر تبلیغ مسائل الهی و دینی و نیز رسالت رفع ستم و افشاگری‌های اجتماعی و نیز تبلیغ اخلاق و معنویت به عهده دارند انكار كنم."

مصطفی رحیمی در پایان نامۀ خود با کمک از آلبر کامو «انقلاب بدون جدل و گفتگو ممكن است پیروز شود،اما محال است كه بدون آن قوام و ادامه یابد» می‌افزاید: "بر نقطۀ زخم‌پذیر یك نهضت اگر دوستان انگشت نگذارند دشمنان خنجر خواهند گذاشت. دوستان عیب كار را می‌گویند تا آنچه اصلی و اساسی است نجات یابد و دشمنان از كاه كوه خواهند ساخت تا آنچه اصلی و اساسی است نابود گردد."
"تردیدی نیست كه روزی، مردم ستم‌كشیده و اهانت‌دیده ایران پیوند مبارك سوسیالیسم و دموكراسی را در پرتو اخلاق و معنویت جشن خواهند گرفت زیرا بودنی خواهد بود و شدنی خواهد شد. منتها اشارۀ شما، به سبب شخصیت بارز استثنائی‌اتان، برگزاری این جشن را بسیار به جلو خواهد آورد و ریختن بسیاری اشك‌ها و تلف شدن بسیاری نیروها را مانع خواهد شد."

و افسوس و هزار افسوس که این هشدارها و اندرزهای صادقانه و مشفقانه در آن روزهای سرنوشت‌ساز گوش شنوایی پیدا نکرد.


********


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد