فرهاد سیامی پناهنده سیاسی ، در نخستین روز بهار در پاریس چشم بر جهان فروبست.
او را در فرانسه شناختم. اما همان یکی دوبار اول با هم رابطه ای خاص پیدا کردیم. خیلی زود احساس کردم آدم خوبی ست .
فرهاد زندانی زمان شاه بود و در فرانسه پناهنده. او تکنیسین برجستهای در الکتریسیته بود. اما جزء زحمتکشان به حساب میآمد. برای من چند بار کار کرد و کارش برایم همیشه لذتبخش بود: چه کار داشت چه نداشت، بدون استثنا کار مرا میپذیرفت. به کارش وارد بود. مطلقا سمبلکاری نمیکرد. بر عکس دقیق و مسئول بود. مهمتر از آن پولکی و کاسبپیشه نبود. در چندباری که او را دیدم هرگز از داشتن برادری شهید سخن نگفته بود. اما احساس میکردم او عمیقا به این جنبش وابستهاست. تازه امروز مطلع شدم که زخم برادری شهید بر جان داشته. فرهاد هم مثل ساعدی بهخاطر حساسیت بالا و برای التیام زخمهای بی نام و نشاناش شرب مدام میکرد .
و همچون ساعدی بسیار شوخطبع و بزلهگو بود و به خوبی و بس شیرین بیانشان میکرد. فرهاد در محلهای ارمنینشین در تهران بزرگ شدهبود و دوستان ارمنی زیادی داشته و حتی زبان ارمنی فراگرفته بود و ارمنی را تکلم میکرد و با احترام و عشق از آنان حرف میزد. بی تردید بخشی از فرهنگباز و خوشخویی و «آقا» ئیاش میتواند متاثر از همنشینی و دوستیهای نزدیکاش با این اقلیت با فرهنگ ایرانی بودهباشد .
یادش گرامی و ماندگار است .
عباس هاشمی
پاریس ۲۵ مارس
_________________________
عکس از : فرهمند رکنی