logo





دیدار معنوی مثنوی

جان جهش (ضربۀ ایجاد) - بخش پایانی

يکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۸ مارس ۲۰۲۰

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
از معانی بعضی ابیات مثنوی و دیوان هم می توان به مفهوم "جان جهش" راه یافت. البته مولانا آن را با واژگانی دیگر بیان می کند . مثلا وازۀ "خلش" در بیت زیر:

من نکردم لااُبالی در روش
تو مکن هم لااُبالی در خلش 6/2887

از آنجا که شارحان مثنوی اندیشه ای در باب "ضربۀ ایجاد" نداشته اند،یا ندارند،آنطور که بایسته است ،معنی را نپرورانده اند ویا هیچ درنیافته اند. آن نکتۀ ظریف، توجه به مفهوم "خلش" می باشد. این بیت در بارۀ گفت و گوی عارف ِ بالله با خداوند است که استدعایی از وی دارد:

عارف از معروف بس در خواست کرد
کای رقیب ما تو اندر گرم و سرد!

چشم ِ من از چشم ها بگزیده شد
تا که در شب ، آفتابم دیده شد

یار ِ شب را روز، مهجوری مده
جان ِ قربت دیده را دوری مده

آن که دیده ستت، مکن نادیده اش
آب زن بر سبزۀ بالیده اش

من نکردم لاابالی در روش
تو مکن هم لاابالی در خلش

هین، مران از روی خود او را بعید
آن که او یک بار آن روی تو دید

دید ِ جز روی تو شد غلّ ِ گلو
کلُّ شَی ء ن ما سِوَی الله، باطلُ

باطل اند و می نمایندم رَشَد (راه درست)
زآنکه باطل، باطلان را می کشد

می فرماید آن شناسای حق، از آن شناخته شده استدعا کرد که : ای ناظر ما درآن اوقاتی که با گرمی ِ جذبه ات سوی تومی آییم و یا از سر ِ بی رغبتی تنها فریضه ای می گزاریم و از روی عادت تو را می خوانیم. چشم من به سبب آن که تو برگزیدیش بینای آفتاب ِ ظهورت در شب تاریک ِ دنیا شد. (یعنی تو مرا برای معاشقه برگزیدی) این یارت را که شب تا سحر با تو مناجات می کند، در وقت روز ( یعنی هنگام کار و و زندگی روزمره و آلودگی به دنیا) از خودت دور مکن ! کسی که تو را دید،نادیده اش مگیر و به سبزۀ نو دمیدۀ عشقی که به وی بخشیده ای آبی برسان!) [ توضیح آنکه سالک همیشه نگران پس زده شدن است .درست مانند عاشقی که یک بارروی خندان معشوق را دیده و نگران دیداری دیگر است] ابیات گزینشی پیشین، خود زمینه ای ست برای بیت اصلی :

من نکردم لاابالی در روش
تو مکن هم لاابالی در خلش

من راه و رسم ِ بندگی و عشق ورزی را به تمام و کمال به جا آوردم، پس تو هم در شکافتن [دل] این عاشق بی توجهی مکن . (یعنی با تجلی دائم خود مدام جانم را بخلان و به پرواز در آور!) [گویی همان مصراع دیوان است که می گوید:

ای یار مقامر دل! پیش آ و دمی کم زن
زخمی که زنی ما را ، مردانه و محکم زن !]

مفسران مثنوی که اغلب تصوری از جان جهش یا ضربۀ ایجاد نداشته اند، معنا را درست نرسانده اند . مثلا انقروی نوشته است :

" خلش اسم مصدر است از کلمۀ خلیدن،در اصل، به معنای فرو رفتن تیغ، و نیش زدن به زخم است.....در این گفتار، مراد درد آوردن و اذیت کردن است....تقدیر کلام این که :الهی من در راه تو لاابالی نبودم ،مقید بودم، تو هم در رنجاندن من لاابالی مباش،بلکه به حالم رحم کن." (1) شاید زبان مادری انقروی که ترکی ست، مانع از ادراک دستور زبان فارسی شده است.سالک از خداوند استدعا دارد کاری انجام دهد می گوید من در راه تو بی مبالاتی نکرده ام ،تو هم درخلاندن دلم ــ ونه رنجانیدن آن کوتاهی نفرما .آن را بخلان .یعنی با جلوه های مدام، جانم را در حال پرواز نگه دار ـ . شارحی دیگر، کریم زمانی هم به پیروی از انقروی آورده است:

" همچنان که من در سیر و سیرتم بی توجهی نکرده ام،تو هم در رنجاندنم بی مبالاتی مکن ! [بلکه به حال زارم رحم کن]"(2) او نیز معنای مجازی خلاندن را رنجاندن آورده است و نه "جان جهش" یا مفهومی نزدیک به آن. استعلامی هم خلش را فروکردن نیش هجران دانسته و شرحی بر بیت نمی آورد (3)

گلپینارلی و نیکلسون شرحی بر این بیت ننوشته اند . باری.. بازهم برای اطمینان خاطر خواننده ، اینجا سه بیت پس از این بیت را آورده ایم که مفهوم "جان جهش" را روشنتر می سازد .می فرماید:" خداوندا کسی که یک بار جلوۀ رویت را دید از خود دور مکن ، که هرچه جز آن رخ نشان دهی ، گویی زنجیری ست که بر گردن ِ زندانی بگذارند. زیرا هر چه جز تو باطل است.[کائنات] جملگی چون غیر از تو هستند باطل اند،اما در توهّم ِمن خود را راه درست ِ رسیدن به تو جلوه می دهند . [می ترسم مبادا چنین شود یعنی مجذوب رنگ و بو و شمایل باطلی شوم که نشان می دهد درون من هم هیچ پاک نیست زیرا هر باطلی جاذب باطلی دیگر است." می توان دریافت که سالک انتظار خلیدن مدام : دلش با نیش جلوۀ الهی را دارد و نه بر عکس آن . در واقع مدلول آیۀ 8سوره آل عمران [ رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ] (ای پروردگار ما ! دل های ما را پس از هدایت، به کژی متمایل مساز،و از رحمت خویش بر ما ارزانی دار، همانا که تو بخشاینده ای باری، بازبینی تمامی حکایات مثنوی و دیوان کبیر از منظر " جان جهش" البته در این مختصر نمی گنجد.قصد نویسنده این سطور باز نمودن بعضی ازجوانب تفاوت راه میان عرفان نظری با سلوک صوفیانه می باشد . هر چند مقصد و مقصود هر دو یکی ست، که آن بر مبنای حکمت و فلسفه است و این بر محور جذبه و عشق می گردد
پایان محمد بینش (م ـ زیبا روز )
https://www.blogfa.com/Desktop/Default.aspx?r=9695693

زیر نویس:

1 :انقروی،اسماعیل، شرح کبیر انقروی ـ ج15 ، ص904 ترجمه عصمت ستارزاده
2 :زمانی، کریم ـ شرح جامع مثنوی معنوی ، ج6، ص 759
3 : نک، استعلامی، محمد ـ مثنوی ج 6 ، ص 365

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد