logo





ضرورت اتکای فلسفه بر علم تجربی و منطق معادل ماتریالیسم فلسفی است

(معرفتشناسی فلسفۀ معاصر آلمان)

پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۵ مارس ۲۰۲۰

ف. آگاه

منطق تعمیم نتایج تجربی، و علم مجموعۀ منطقی نتایج تجربی است!

فلسفۀ غیر متکی بر علم (!) تفصیل کلام پوچ غیر منطقی و از اینرو تفلسف ایده آلیستی است.

نماد بارز فلسفۀ غیر علمی یا ایده آلیستی آلمان در نظرات کانت تبلور یافته است که همچنانکه موضوع اصلی آن «نقد عقل محض» می بود منجر به "نفی عقل محض" شد. وهمچنانکه از محتوای آن روشن است، برخلاف نظرات سطحی معاصر در ایجاد تقابل میان علم و فلسفه در ایده آلیسم جدید آلمانی، به عکس سعی بسیار در "علمی" نشان دادن خویش داشت؛ اما به دلیل عدم اتکاء تفلسف کانت به نتایج تجربی غیر علمی ماند. از اینرو تنها صورتی از فلسفه که تفلسف نیست و علمی است فلسفۀ مادی است که متکی بر واقعیت مادی مستقیم طبیعت و مبین آنست.

زمینۀ این وضع ایده آلیسم مرجوع است به مرض ذهنیت صرف در فلسفۀ یونانی که ناشی از پدیداری تجربی دانشهای اولیۀ در بین النهرین و انتقال صرفأ روایی آنها به آسیای صغیر، فرهنگ مینوی و یونان قدیم بود؛ پس از هزار سال تعطیل عقل در اروپای مسیحی، باوجود انتقال دوبارۀ دانش و فلسفۀ شرقی به اروپا در دوران رنسانس در سایۀ "کلام مسیحی" به کلامزدگی فلسفه اروپا منجر شد. عوارض تاریخی این مرض ذهنیت چنان بود که حتی علم اروپایی بعد از رنسانس را نیز در سایۀ انحصار تحصیل به مدارس کلیسایی، به مابعدالطبیعۀ مسیحی چنان آلوده ساخت که عوارضش تاکنون ادامه دارد. ضعف منطق و روشهای تجربی تا اوایل قرن بیستم ناظر بر دوام این وضع در علم و فلسفه تا قرن پیشین است. که پس از پیشرفت منطق و تجربه منجر به آشکار شدن تناقضات اساسی در علوم دقیقه شد.

به این طریق فلسفۀ اروپایی که می توانست در سایۀ تاثیر بینش علمی متکی بر تجربه و منطق از مرض کلامزدگی و متافیزیک نجات یابد، بواسطۀ آلودگی علم اروپا به مابعدالطبیعه، بیشتر کلامزده و متافیزیکی شد. نتیجۀ آن از یکسو ایده آلیسم کانت بود و از سوی دیگر ناسیونالیسم فیهشته (فیخته) که در جریان تاریخ منجر به نازیسم آلمان شدند.

اما در این میان کسی نیامد از سر معرفتشناسی در زمینه و شرایط تحصیل معرفت و کیفیت معرفتی که محتوای علم و فلسفه را تشکیل می دهند دقت کرده و متوجه شود که مقولات اساسی این معرفت ناتجربی و تعریف نشده و صرفأ متشکل از ساخته هایی ذهنی نظیر ترجیح ایستایی بر تحول، تقدم سکون بر حرکت، ترجیح اشکال ذهنی "نقطه"، "مسیرهای مستقیم" و "بی نهایت" نسبت به واقعیات تجربی ـ منطقی "کمیات محدود" و "مسیرهای منحنی" بوده است.

اما عمق ایده آلیسم و کلامزدگی فلسفه در آلمان را از این می توان دید که حتی میان پردۀ هگل که "سعی به یاد دادان فلسفه به زبان آلمانی داشت"، در نهایت بدل به تقلیب آن و یاد دادن زبان آلمانی به فلسفه وسیلۀ ایده آلیست های آلمانی نظیر نیچه و هیدگر شد که متخصص جعل کلام بودند. به اینسان تفلسف در آلمان کلامزده ادامه یافت و در ادامۀ تولید و توجیه نازیسم آلمانی سبب توجیه ناروایی های اجتماعی و سیاسی وسیلۀ سخن پردازان موقر معاصر شد. از اینرو بدیهی است که سخن پردازان سالن های عوام نظیر سلوتردییک و پرهشت (پرشت) که در عمرشان یک آزمایشگاه علمی ندیده، بویی از منطق نبرده و از فرط کلامزدگی و پرهیز از بیان مستقیم مادی واقعیات اجتماعی نان خور فرهنگی هستند که به تدریج به نئونازیسم می گراید، از در مخالفت با علم در آیند. روشن تر بگویم رابطه متفلسفین آلمانی با عوام، قرار گرفتن در تاثیرات متقابل با عوام و سخنرانی هایشان برای عوام سطح استدلال آنها را پایین آورده است.

یادآوری این نکته بسیار مهم است که مخالفت و ضدیت با علم در میان متفلسفین محتوی زمینه ای سیاسی نیز هست. چون تفلسف که مرضی ایده آلیستی محسوب می شود، نه تنها به همین واسطه ضد ماتریالیستی و لذا طبق تعریف ضد سوسیالیستی است، بلکه از همینرو متحجر و محافظه کار است. و همچنانکه در ادوار پیشین نظیر نیچه در خدمت حاکمیت اقلیت اشراف در ضدیت با سوسیالیسم و اکثریت مردم با تفصیل سخن با پوشاندن حقایق مستقیم مادی جامعه به توجیه حاکمیت اشراف می پرداخت. در دوران معاصر نیز با کلامپردازی و پوشاندان حقایق ناروای اجتماعی به معاونت سرمایه داری رسیده است. کمااینکه تفصیل افراطی مسئلۀ محیط زیست از جانب متفلسفین کنونی آلمانی نظیر پرهشت و طرفداری مستقیم و غیر مستقیم آنان از احزاب سبز اروپا که بدل به سرتقی کودکانۀ نسل کودکان ننر آلمانی و اروپایی شده است، جز تضعیف سوسیالیسم در اروپا و خدمت این متفلسفین به سرمایه داری نیست.

یادآوری می کنم که مسئلۀ اصلی تفلسف معاصر حمایت مستقیم از احزاب سبز نیست، بلکه منحرف کردن نظر مردم از مسئلۀ تعادل امکانات اجتماعی و ضرر اجتماعی سرمایه داری، و انحراف آن به مسئلۀ محیط زیست است که ناشی از افراط مصرف انرژی در جوامع سرمایه داری خصوصأ وسیلۀ اقلیت سرمایه دار و اعوان حکومت حافظ نابرابری سرمایه داری است. بلاهت تفلسف آلمانی و اروپایی معاصر در ندیدن و قباحت آن در تعویض عمدی علت و معلول میان پدیده های سرمایه داری و محیط زیست است.

چون جعل مسئلۀ محیط زیست از جانب احزاب سبز اروپا بعنوان مسئلۀ اصلی جوامع بشری بجای مسئلۀ تعادل ثروت و امکانات اجتماعی جوامع و یعنی مخالفت با سوسیالیسم اجتماعی مشخصأ و مستقیمأ تضعیف احزاب سوسیالیستی مخالف سرمایه داری و خدمت به تحکیم سرمایه داری محسوب می شود. درحالیکه همچنانکه یاد آوری شد با حل مسئلۀ تعادل اجتماعی ثروت و امکانات و تبعید سرمایه داری مسئلۀ محیط زیست ناشی از افراط مصرف های کلان نظیر هواپیماها، کشتی ها، خودروها و کمپیوتر های خصوصی با مصرف های کلان انرژی حل خواهد شد. همچنانکه در سایۀ تعادل ناشی از تبعید سرمایه داری مصرف های کلان انرژی وسیلۀ رژیم های سرمایه داری برای حفظ نابرابری های موجود در سرمایه داری نیز از بین خواهند رفت. و آرامش به محیط زیست باز خواهد گشت.

چون نه تنها مسئلۀ اساسی محیط زیست افراط اقلیت سرمایه داری در استثمار طبیعت است که اکثریت مردم سهمی در آن ندارند. بلکه با تصحیح سیستم سرمایه داری خادم اقلیت مصرف کنندگان افراطی انرژی به سیستم سوسیالیستی خادم اکثریت مصرف کنندۀ متعادل انرژی تمامی عوارض ناروای افراط در استثمار طبیعت نیز از میان خواهند رفت. اما چون متفلسفین از قبل نظام سرمایه داری معاصر آلمان و دنیا "نان" و شراب می خورند، مایل به تغییر این سیستم نیستند بلکه با عمده کردن مسئلۀ محیط زیست و منحرف کردن مردم از مسئلۀ اساسی تعادل اجتماعی می خواهند با تحکیم سیستم سرمایه داری به این وضع ناروا ادامه دهند.

به این ترتیب است که تفلسف در سایۀ حمایت اینگونه متفلسفین حامی کودکان ننر آلمانی (طرفدار حفاظت محیط زیست و احزاب سبز ضد چپ اروپا) که بدون توجه به تخریب محیط زیست با استعمال مدام تلفن های دستی خود با مصرف انرژی کلان، بدل به فلسفۀ کودکانه و ضد منطقی بازیگران فلسفی نظیر سلوتردییک و پرهشت شده است. طبیعی است که چنین تفلسف کودکانه ای مخالف علم از آب در آید که وظیفه اش تشخیص منطقی درست از نادرست است.

برای درک وخامت تفلسف آلمانی امروزین یادآوری این نکته کافی است که ایدئولوگ حزب نئونازی کنونی که نمایندۀ مجلس نمایندگان آلمان است یکی از همکاران سلوتردییک است. لذا تباعد اینگونه متفلسفین از علم نشانی از درستی علم است.

متفلسفین سالنهای "فلسفی" آلمان نظیر سلوتردییک و پرهشت که از طریق نمایش فلسفه در تلویزیون ها و نشخوار دموکراسی سرمایه داری آلمان بعد از جنگ به نان و نوایی رسیده اند، با پرهیز مدام در بیان مستدل و مستقیم شرایط اجتماعی معاصر مسئول رواج ایدئولوژی نئونازیسم در اروپا هستند. اینان متعلق به موجدین آن جوّ فکری هستند که با ذهنیت گرایی مفرط، تمجمج نسبت به واقعیات اجتماعی و مسامحه نسبت به نفوذ بینش فکری نئو فاشیستی ضد سوسیالیستی، گورکن دموکراسی اروپا محسوب می شود.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد