|
هنگامیکه سکوتِ مرگ، فریاد ممتدی است که در کوچه می پیچد
هنگامیکه سایه و همسایه نگاه به پرسش، تا کدام را فردا نوبت است هنگامیکه چنگکی پُر تیغ، گلوی شهر را می فشرَد وَ پشت دیوارِ تازیانه، فریادِ دردِ هفت قوم در هم می آمیزد چگونه می توان دکل شادی بر این بلم برافراشت چگونه با دو پاروی کهنه، نیمه شکسته بر اقیانوسِ سوگوار از مرزهای سال و ماه به خانه برانم و پشت به نیزار گلی از باغچه ی جوانی بچینم و در خلوتِ گلدان رنگ و روی رفته، به تماشایش بنشینم یا که با همنشینی بیدرد از تکرارها و جمع و تفریقها، یاوه سرایم؟ چگونه می توانم فرزندِ ناخلفی باشم و آنگاه فریاد انالحق برآرم؟ آتلانتا، ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹ divanpress.com نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|