logo





دیدارنوروزی

شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۷ آپريل ۲۰۱۹

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan05.jpg
غذام جزجزش دراومده وبوسوختگیش خونه روورداشته، خیلی خب، یه دقیقه گوشی روداشته باش، چراشومفصل بهت میگم....
گوشی دستته؟واسه چی ازت دوری میکنم وفاصله می گیرم؟ آخه خواهر، تو جای نزدیکی، ماندگاری ونشست وبرخاست نگذاشتی دیگه. نه دفعه اولته ونه آخر، خوی خصلتت اینجوره، باشیرمادراومده وباعزرائیلم میره. همیشه همینجورگاف می کنی، یاعمداوازسرحسادت این کارارومیکنی. میخوای ازهمون قدیماشویکی یکی بشمرم وبگذارم کف دستت؟ خیابون صفا، یادته؟ تابستون بود، توحیاط، کنار حوض میزوصندلی لهستانی گذاشته بودیم، بعدازظهروطرفای عصربود، خواستگار واسه م اومد، یه لیوان شربت بیدمشک بایه بشقاب گزبردم وکذاشتم رومیزجلوش، روبروش روصندلی نشستم، فقط ده دقیقه باهم حرف زدیم. تا اومدم توآشپزخونه واسه ش چای ببرم، عینهوهمه کاره های دستپاچه، رفتی روبه روش روصندلی نشستی، عشوه اومدی، نه بردی ونه آوردی، بااون خنده ی ملیحت گفتی: خب، ماکه خیلی ازشماخوشمون اومد، شماچی میگی؟ مامان خدابیامرزتواطاق بهت نهیب زد: واسه چی نمیتونی زبون صاحاب مرده توتودهنت نگهداری؟ازتوبزرگترتواین خراب شده نبود؟ میگذاشتی اقلاچای اولشو بنوشه؟ ...توازاین گافاخیلی کردی... خیلی خب، اگه هی پابرهنه نپری توحرفم، ده نمونه دیگه شم واسه ت قطارمی کنم. یه دقیقه مهلت بده. گلوم خشک شد، تایکی دولیوان چای صبحانه موننوشم، گیجم وحواسم اصلاسرجاش نیست. صبرکن، الان یه لیوان چای میریزم، میارم میگذارم رومیزتلفن، گلوموترمیکنم وتاشب، شاه کاراتو میگذارم کف دستت...
چی؟ همه ی ایناکه میگم، خیال بافیه؟ توهیچکدومشوبه خاطرنمیاری؟ اگه یه دقیقه دندون روجیگربگذاری ومهلت بدی، من هیچ چی روفراموش نکرده م، موبه موشوباطول وتفصیل، واسه ت شرح میدم. چی؟ اگه راست میگم، یه نمونه دیگه شم بگم؟ خیلی خب، بعدیشوگوش کن: مثلاتوروبردیم محضرکه خیرسرمون شاهد عقدباشی. کارعقدوثبت دفاترتموم که شد، دخترم بادامادازدرمحضربیرون که اومد، شیطون رفت توجلدت، بازباهمون خنده معرکه ت، روکردی به دامادم وگفتی : توکه اون همه دختر، مثل فلانی وفلانی وفلانی دوروبرت بود، واسه چی اومدی دختر خواهرمنوگرفتی! کدوم آدم عاقل این حرفوبه دامادتازه وارد میزنه؟ مونده م مات ومتحیر، ازکدوم وازکچات بگم؟ نگوواسه چی ازخواهرمثلا بزرگترم فاصله میگیرم. دست رودلم نگذارکه تموم پتتوبریزم رودایره، گرچه توغیرازدلاروسکه وپول، هیچ چیزدیگه توقاموست نیست... چن؟ چن چشمه دیگه شم بگم؟ این نفس بدکردارم که نمی کشه دیگه، بگذاراین سالبوتامول لعنتی موتو حلقم اسپری کنم ودهنمو بشورم، تانفسم یاری کنه، همه چی روواسه ت مفصلاشرح میدم. میگن شناختن آدماخیلی ساده ست، فقط ببین چی امکاناتی بهشون داده شده یاخودوخانواده هاشون به چه روزسیاهی نشونده شدن. خیلی ازاساتیدوانسانای بزرگ باشرف نابودیاخاکسترنشین شدن، یه عده م که سرشون به تنشون نمیارزه، برج سازو صاحب کلی آلاف واولوف وبرووبیاشدن. یارودلارفروش خیابون ومیدون فردوسی بود، حالاشده مثلاحاجی به کمرش زدودخترشوفرستاده کاناداپزشکی بخونه!ولی استادآریانپورواستاد پرویزشیریاری واحمدمحمودوهزاران امثالشون خاکسترنشین وفناشدن. حکایت منوو توم همینه. منووشوهروبچه هام، همه توسراسرجهان، دربه دردیارانیم وتودنبال دلاروسکه وخونه های اونجوری له له میزنی. بازم دست ازفضولی وخبرگیری وخبر دهی اززندگی من وکینه کشی ورنمیداری، ازجوونی تاپیری، ازپیری تاکی؟ یه عوض این کارا، یه کم توخودت باریک شو. پدرومادر، خواهربزرگ وبرادربزرگ واون خوهرمون رفتن، بعدشم نوبت من یاتوست، حواست کجاست خواهر؟آخرسری، دست ورداردیگه. عبرت بگیر، خواهربزرگمون که به رحمت خدارفت، ورثه مثل قوم مغول ریختن وهمه چی روغارت کردن، یه سنگ قبرم واسه شون نگذاشتن. مدتهاسنگ قبرشون شیکسته بود، سرآخرمن یه سنگ قبرواسه شون گذاشتم. یادت رفته؟ خیالت تخت باشه، بااین نسل وتخم وترکه ای که من می بینم ومی شناسم، عاقبت مابدتراز اوناست. یه کم توخودت باریک شووعبرت بگیر!...برم یه چای دیگه واسه خودم بریزم ....
چی؟ اینقده موعظه نکنم؟ قضیه فاصله گیریموازتوویکی دونمونه دیگه ازشاه کاراتوبگم؟ خیلی خب، بعدیشوگوش کن: تومهمونی پرجمعیت نگفتی
این خواهرم یه تابلودستش بودوپیشاپیش دانشجوها، جلوی سفارت آمریکا، شعارمرگ برآمریکامیدادوراهپیمائی میکرد، یادت هست؟ اینوکه نمیتونی منکرش بشی. روهمین حساب، پشت دستموداغ کردم دیگه بهت کاری نداشته باشم واصلاوابدابهت نزدیک نشم...
شب عیدیم گفتی من خواهربزرگتم، خوبیت نداره، بلن شوبیا، یه دیدوبازدید نوروزی داشته باشیم. گفتم نمیام. گفتی تاکی کینه کشی، واسه چی نمیائی؟ گفتم دوست سی ساله م اومده عیددیدنم ونمیتونم بیام. گفتی دوستتم باخودت بیار. من ساده دلم ازدوستم خواهش کردم باهم بیائیم عیددیدنی مثلاخواهر بزرگترم. آخه توواسه چی اینقده ساده لوحی؟ فکرنمی کنی من گوشام خوب می شنود! دستگیره آشپزخونه روگرفتی جلوی دهنت وبه دوست معلم سی ساله م میگی: این خواهرم دشمن خونی سلطنت طلباست! هرچی دلیل ومنطق میاریم که همراه ماباشه، توکله ش فرونمیره. واسه ش مرغ یه پاداره، دایم میگه : نشونه های داغ ودرفش شاه دماغ چماقی شماتاهنوز روتن شوهرم وخیلی ازجوونای اون دوره هست...


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد