logo





آرتور رمبو و شیرینی و تلخی ماه می ۱۸۷۱

جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۱ فوريه ۲۰۱۹

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad03.jpg
آرتور رمبو(١٨٩١-١٨٥٤)، در فرهنگنامه های شعری، معمولا با دو مجموعه شعر معرفی میشود که "فصلی در دوزخ" و "اشراقها" هستند. بدین نامها نیز توسط شاعران مشهوری چون سپانلو و بیژن الهی به فارسی ترجمه شده اند.
در همین گام نخست آشنایی با رمبو، البته بر سر درستی گزینش بیژن الهی و استفادهاش از مفهوم اشراقها میتوان تردید کرد. اگر که این مفهوم، واژگانی از عرفان وطنی را برای ما تداعی کند و مخاطبش را به وادی ببرد که مثلا سهروردی و "حکمت اشراق" اش در آن یکه تاز بوده اند.
چون هنوز رمبو فرانسوی را به درستی نمیشناسیم، دلبخواهی نمیتوانیم او را در کنار عرفای خودمانی ردیف کنیم.
بنابراین برای جلوگیری از پیش داوریهای گمراه کننده، البته به جای اشراقها، میشود "نورفشانیهای رنگارنگ" را پیشنهاد داد تا فوری و الزاما به ورطه بومیگری نیفتیم. این که به عادتی خودستایانه مدعی نشویم که هنر فقط نزد ما است و دیگر نه کس.
بگذریم که نامیدن و انتشار این دفتر را پل ورلن دوست و معشوق دورانی از زندگی رمبو بر عهده داشته است. رمبو خودش فقط دفتر شعر فصلی در دوزخ را در بلژیک انتشار داده است.
اما مسیر آشنایی ما با رمبو، اگر که حتا فضای زبان فارسی را پشت سر گذارد، فقط همین یک عدد پیچ و گردنۀ مُشکل و سخت عبور را ندارد. چرا که نگاه فرنگی و متمرکز بر ارزیابی آثارش نیز در هر دوره با مشکلات و برداشتهای متضاد و متفاوت روبرو بوده است. از جمله، در نخستین دوره دو تلقی رایج شده است. یکی این که وی پس از "اشراقها" با ادبیات وداع کرده و به جهانگری و کار خلاف پرداخته و دیگری وی را همچون مسیحی دوباره دیده که به صلیب کشیده شده است.
با فاصله مکانی و زمانی که اکنون از او داریم، به ارزیابی واقعی تری از زندگانیش میتوانیم برسیم. این که اغراق در رفتاری ناهنجار از سوی وی را( تجارت برده، قاچاق اسلحه‌ و نیز کار برای شرکت بازرگانی استعماری) فقط با عمق سرخوردگی و یاسش بسنجیم. سرخوردگی و دلزدگی که پس از شکست جُنبش و ابراز وجود مردمی و اداره امورکمونارها در پاریس گریبانش را گرفته بوده است.
البته آن سفرها در شمال افریقا را، یعنی رفتن با زورق و کشتی به سرزمینهای بی آب و علفی چون جبشه و یمن که میتوانسته در حکم زندگی دوزخی باشد، تکراری از الگوهای زندگانی و تقدیر ناجورش خواند. شرایطی که در پیش حتا با زندگی خانوادگی و شهر زادگاهی تجربه کرده است.
آنها را میشود تکرار الگوهای تحمیلی به شکل دیگری دید. الگوهایی که بر ذهن و عین فرد سیطره مییابند و چالشی بین استقلال رای فرد و تعیینات بیرونی را دامن میزنند. فارغ از این که برای آدمی تجربه شرایطی عینی بمراتب سختتر و جانکاه تر از تجربه ذهنی و بیانش در شعر باشد.
بواقع همانطور که گفتیم شارحان اولیه سرگذشتش تفاسیر ضد و نقیضی را از وی بدست دادهاند. از یکسو، با افسانهسازی وی را مصلوب خوانده و به سرگذشت عیسا شبیه کرده و از سوی دیگر، با خوانشی منفی او را لات آسمان جُل، ولگردی بی هدف و عاصی بیمار جلوه دادهاند.
بدین ترتیب آن چهرۀ حقیقی از وی لوث گشته است. بطوری که ایده بهبود بخشیدن به وضعیّت انسانی و نیز شعار" زندگی را باید تغییر داد" او، که برای آندره برتون و سایر سورالیستهای قرن بیستم همطراز شعار مارکس مبنی بر تغییر جهان بوده، خنثا شده و در حاشیه قرار گرفته است.
سرگذشت نویسان اولیه رمبو در روند کار خود تلقی تقلیلگرایانه و رویکرد محدودی را به دهه‌ها رواج دادند تا این که سپس نامه و دست خطی از وی یافته شد که به دوره پس از اشراقها تعلق داشته است.
سندی که از گرایش وی به روایت تاریخ و پژوهش خبر میدهد؛ آن هم به نگارش سرگذشت سرکوب آزادی و عدالت.
در پیوست یادداشت حاضر، نامه تازه یافته از وی را میآوریم که به ناشری فرانسوی نوشته است. ناشری که یکی از رهبران کمون پاریس بوده و پس از شکست جنبش در لندن تبعیدی گشته است.*
اکنون از نکته مهم و ماجرای پیدایش نامه و در نتیجه بازنگری سرگذشت رمبو بگذریم. برسیم به عنوان یادداشت حاضر. عنوانی که به ترکیب شعر و سخنش درماه می ۱۸۷۱ اشاره دارد. همچنین به سرایش و سیاستی ارجاع میدهد که در بطن زندگانی با یکدیگرهمپوشی مییابند. در این رابطه به نگاه متمرکز بر مجموعه آثارش نیاز میرود.
نگاهی که دورۀ سرایش اولیه را نیز برجسته میکند. شعرهایی که پیش از دفتر "فصلی در دوزخ" (انتشار یافته به سال ۱۸۷۳) وجود داشتهاند. از این دوره، شعر بلند "زورق یا کشتی مست" معروف بوده و به فارسی نیز تاکنون چند ترجمه به خود دیده که یکی از آنها به قلم سپانلو است.
منتها چون در عنوان یادداشت خود بر ماه می ۱۸۷۱ تاکید داشتهایم، نخست بگویم که دلیل این تاکید چیست.
در مجموعه آثاری که از رمبو به زبانهای فرنگی و در سالهای اخیر به بازار کتاب میآیند، آغاز سرایش وی از سال ۱۸۶۹ اعلام میگردد.
در واقع "زورق مست" آخرین شعر در دوره اولیه سرایش رمبو محسوب میشود که سپس با دورۀ "مصرعهای جدید و ترانه ها" تداوم یافته و سرانجام با دو دفتر یادشده یعنی "فصلی در دوزخ" و "اشراقها" پایان گرفته است.
در چاپ دو زبانۀ فرانسوی و آلمانی سرودههای رمبو( انتشارات dtv، چاپ ششم ۲۰۱۶) دو شعر و دو نامه موجود است که تاریخ ماه می ۱۸۷۱ را دارند.
شعر اولی را که بصورت آزاد ترجمه کردهایم در ادامه میآوریم. راجع به شعر دومی و نیز آن دو نامه فقط تفسیر و اشارهای را بدست میدهیم.

قلب به یغما رفته
در این حصار ، قلب مُکدرم خون بالا میآورد،
قلبی پوشیده از توتون و تنباکو:
در آنجایی که جماعت آش خود را دور میریزد.
در این حصار، قلب مُکدرم خون بالا میآورد:
در حالی که آنها از فرط خنده نعره میکشند
و هر حرف رکیکی به مذاقشان خوش میآید.
در این حصار قلب مُکدرم خون بالا میآورد
قلبی پوشیده از توتون و تنباکو!

صف لشگریان خونریز همچون احلیلهای دراز مُلتهب
قلبها را از چرک و کثافت انبار میکنند!
بر زین نشسته، مجذوب نقاشی دیوارها میشوند
صف لشگریان خونریز همچون احلیلهای دراز مُلتهب.
ای فلوتهای سحر آمیز بشنوید میل و نیاز مرا
و بشوئید از قلبم چرک و کثافت را!
صف لشگریان خونریز همچون احلیلهای دراز و مُلتهب
قلبم را از چرک و کثافت انبار کردهاند!

مستانه و بی خیال همه چیز را هضم خواهند کرد
اگر که سرآخر مجبور به خوردن توتون و تنباکو شوند.
دستگاه گوارشم به درد و رنج خواهد بود
و قلبم تحقیر شده و پُر از زجر
آیا سرانجام مجبورند که توتون و تنباکو را بخورند
تا قلبم به یغما نرود؟

باری. شعر دوم موضوع تفسیر ما خواهد بود که از آنهم ترجمهای زیر عنوان "عیاشان پاریسی" در اینترنت وجود دارد و به همت آرش نیکنام صورت گرفته است.
منتها عنوان و طرز ترجمه آرش نیکنام با منظور تفسیر حاضر جور در نمیآید. آنهم بدین دلیل روشن که مفهوم اورژی Orgie در عنوان شعر رمبو به معنای مراسم و جشن عیش و عشرت برمیگردد که از دیرباز در یونان و رُم صورت میگرفته و چون به کمون پاریس اهدا شده مورد خاصی را مد نظر گرفته است. از این رو هم عنوان مورد نظر خود و هم بند اول شعر را که ترجمهای آزاد و حاصل همکاری با رفیق شفیقی است به قرار زیر میآوریم:

جشن عیش و عشرت پاریسیها

ترسوها، بالاخره سر رسیدهاید!
از ایستگاه راه آهن گم شوید!
خورشید با هُرم نفسهایش بر بلوارها آتش میبارد
بلوارهایی که در آنها پیشتر بربرها هورا کشیده بودند.
آه، ای شهر تقدس یافته که در غرب زیارتگاه گشتهای!

راه بیفتید!
از صدمه حریق شما را محفوظ نگه خواهند داشت
یک طرف لنگرگاه است و یک طرف بلوارها
و اینجا به دور ما خانه ها زیر آسمان لاژوردی گداخته
به آرامی نسیمی اغواگر می وزد
در غروبی که بمبهای آتشین فرو میریزند
در انبار تخته پاره ها مرگ قصرهای باشکوه اتفاق میافتد
و آخرین روز هولناک با پایانش نگاه شما را طراوت میبخشد
رقاصه ای طناز با موهای سرخ دلربایی میکند
شیدا شوید! با مزه میشوید، حیران کننده است!

اکنون و پیش از آن که به دو نامه مهم رمبو هم اشاره کنیم که در همین ماه می ۱۸۷۱ نگاشته شده و به نوعی مکمل جهان بینی این نابغۀ شعر مدرن است، برای تقویت شناخت تفسیر یادشده از شعر جشن عیش و عشرت پاریسیها ببینیم که وی چگونه به ماه می ۱۸۷۱ رسیده است.
رمبو به سال ۱۸۵۴ بدنیا آمده و تیز هوشی خود را از همان دورۀ اول دبیرستان آشکار کرده است. از شانزده سالگی شروع به سرودن کرده و فرزند دوم خانواده ای بوده که پدری ارتشی داشته است. ولی پدر به شش سالگی رمبو خانواده را ترک کرده و گم و گور شده است.
مادر تنها مانده اش که آدم مقرراتی و سختگیر و محافظه کاری است، مسئول تربیت فرزندان میگردد.
ترکیبی از بد رفتاری و حالات نامتعارف والدین، بنوعی پشت کوهی بودن شهرک زادگاهش شارویل و نیز ریاکاری همولایتیها، رمبو را عاصی و کنجکاو بار میآورد. آنهم در فرانسهای که از دیرباز پایتخت محور و تمرکزگرا بوده و پاریسی که چشم و چراغ هر تحول و تکاملی در کشور شده است.
فضای زندگانی ناخوشایند بر فنر ذهن و اراده رمبو بد جوری فشار و نیرو وارد میکند. بطوری که وی هر لحظه در حال جستجو و در رفتن است. در رفتنی از خانه، از زادگاه و شاید بشود گفت از خود.
آن جمله معروفش مبنی بر این که "من، آن دیگری است"، از دل چنین تجربیاتی میتواند برخاسته باشد.
یکسال پیش از ۱۸۷۱، فرانسه به آلمان پروسی اعلام جنگ میکند. در ماه اوت هزار وهشتصد و هفتاد، رمبو بیزار از فضای خانوادگی و زادگاه به پاریس میگریزد. منتها چون غیر قانونی سفر کرده و بدون بلیط بوده دستگیر و زندانی میشود.
در پیامدجنگهای"سگ و گربه"ای آلمان و فرانسه اتفاقها افتاده است. کشورهایی که سمبل و نمادهای حیوانی روی پرچمشان عقاب و خروس است و در جنگهای جهانی اول و دوم قرن بیستم نیز دوباره سرشاخ گشتهاند.
از جمله این که در دوم سپتامبر ۱۸۷۰ ناپلئون سوم سقوط کرده و در ۴ سپتامبر دوره پادشاهی به پایان رسیده و جمهوری اعلام شده است.
گویا در پی همین زمان اعلام جمهوری است که معلم و دوست رمبو، "ژرژ ایزامبار" پادر میانی میکند و وی را که غیر مجاز سفر میکرده از بازداشت و زندان میرهاند. این ایزامبار را فراموش نکنیم. زیرا یکی از آن دو نفری است که مخاطب نامه های معروف رمبو میشود. اینها را "نامه‌های بیننده" یا نامههای شاهد و ناظر هم نامیدهاند.
اما برغم تلاش دوستان برای نجات وی، گریز رمبو از خانه و آمد و شد به پاریس بارها تکرار میشود. او سال بعد نیز از خانه گریخته و در فاصله آخر فوریه تا دهم مارس ۱۸۷۱ دوباره در پاریس اقامت گزیده است.
پاریسی که آبستن رخداد و قیام برای خودگردانی شهر بوده است. تمنای بهبود بخشی وشوریدگی جاری در بپاخاستنی تاریخی، گویی در سینه رمبو همچون پرندهای لانه میکند.
گرچه وی سپس به زادگاهی برگشته که از چند ماه پیش در اشغال نظامی ارتش آلمانی بوده است.
اما دو روز بعد از شروع کمون به ۱۸ ماه می، وی در شارویل از ماجرا باخبر میشود. در ۲۳ آوریل خود را به پاریس میرساند تا کمون را تجربه کند.
چنین است که پاریس خودگردان و توده مردم شخصیت یافته برای شرکت در امورات خویش را مشاهده کرده و زیسته است. در این ایام با نامهای که به دوست خود ارنست دلهایه مینویسد از فروپاشی نظم متعفن قدیمی سخن گفته و شور و امیدواری خود را بیان کرده است.
سرانجام اما سرکوب کمون هفتاد و دو روزه( از ۱۸ مارس تا ۲۸ ماه می) فرا میرسد. از ۲۱ ماه می به مدت هفت روز، در "هفتۀ خونین"، بیش از بیست و پنج هزار نفر از کمونارها و مردم کشتار میشوند. کشتاری که برای میزان جمعیت آنزمان رقمی هولناک بوده است.
کاخ نشینان ورسای از قدرت خلع شده با دسیسه و نیز با همدستی ارتش آلمان دوباره سپاهی گرد میآورند و به پاریس حمله میکنند و اداره شورایی کمونارها را در هم میشکند.
آن فراز و نشیب وحشتزا را رمبو چنان ناگوار و بد دیده که گویا با پای پیاده فاصله بیش از صد کیلومتری تا زادگاه خود را چند روزه پیموده است. در بازگشت به خانه و زادگاهی که همواره از آن گریزان بوده، بدون تردید او دیگر آدم قبلی نیست.
فشردهای از شیرینی و تلخی ماه می را برای همیشه در جان خود متلاطم میبیند. در عمری که سی و هفت سال بیشتر دوام ندارد. گرچه تا همیشه همچون کاروان سالاری از شعر مدرن نامش ثبت گشته است. درشعری مخاطب خود را پیام داده است:"روزی از روزها باید مرا به حساب بیاوری".
و مخاطب میتواند این به حساب آوردن را ارج گذاشتن و به رسمیت شناختن نیز ترجمه کند. البته نمونهای از این ترجمان را میشود در چند دهه بعد نزد هنری میلر آمریکایی سراغ گرفت. او که در "عصر آدمکشها" پیشگفتار و فصل بلندی را به تجلیل رمبو اختصاص داده است.
رمبویی که بزعم میلر هم ناقد سوداگری غربی است و هم با پلشتی و حرص و آز همنوعان سر آشتی پذیری ندارد.
هنری میلر این ارزیابیها را در ادامه توصیفهای دیگران از رمبو میآورد که به اصیل بودن زبانش، حدت و شدت بیانش، صفا و صداقت و احساس عمیق و عاطفه خونریزش گواهی دادهاند. آنهم با این شهادت تاریخی که "هرچه جامعه فاسدتر باشد بیشتر به شاعران خود ظلم میکند".
بر این منوال او اعجوبهای پیگیراست در ناهمنوایی!
بی دلیل نیست که در اشراقهای سروده شده پس از سال ۱۸۷۳ هنوز آن تجربه شیرینی و تلخی توامان ماه می و کمون جاری است. وقتی میسراید:
"برقصید، بخندید، به خود برسید- من کجا میتوانم از پنجره عشق را دور بیاندازم! "
پیش از آغاز این دوره سرودن، البته وی به مدرسه و دبیرستان رفته و خود را در زمینه ادبیات ورزیده کرده است. بطوری که با معلم درس سخنوری یعنی همان ایزامبار دوست و همسخن شده و برای نشریات آن دوره و از جمله برای "پارناسها" شعر فرستاده است.
بواقع چالش ادبیات با جنگ و نیز مواجهه با اوضاع ملتهب جامعه، گویی مدام برای وی سکوی پرش و در گیری ذهنی است که در آثارش بازتاب یافته.
اما پرسیدنی است که چرا برای سروده ستایش قیامی که سرانجام در هفته خونین ماه می سرکوب میشود، رمبو عنوان "جشن عیش و عشرت پاریسیها" را برگزیده است؟
بیواسطه ترین پاسخ را میشود در گرایش شاعر مدرن دانست که میخواهد خلاف آمد عادت حرکت و آشنازدایی کند. یعنی در اقدام و قیامی سیاسی برای کشورداری نوع جدید یک نوع جشن عیش و عشرت ببیند.
این گرایش یکی از مشخصههای شعر مدرنیته بوده و از سوی پیشکسوتان نسل رمبو یعنی شاعران چون شارل بودلر جامعه عمل پوشیده است.
از یاد نبریم که بودلر برای تثبیت شعر خود همه انگ و لقبهای نکوهشی مخالفان نوآوری خود را به جان خریده و برچسبهایی نظیر فاسد، انحطاط گرا، لعنتی و بیزار را نه فقط نفی و انکار نکرده بلکه آنها را در مورد خود تکرار است. گویی آن معنویت و تعالی جویی که وی در پی و دنبالش بوده بیش از طرد جماعت هوادار اخلاق و سنت میارزیده است. بقول حافظ، "وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافریست رنجیدن".
از اینرو رمبو بدون پشتوانه بدین کار مبادرت نورزیده که مطرودان اجتماعی و مورد تبعیض قرار گرفتگان را در شعر خود به حضور بیشتر در خیابان فراخوان دهد و شاهد حضور خوشباشانه شان باشد.
از اینرو است که قهرمانان شعر "جشن عیش و عشرت پاریسیها" تشکلی است از بی چیزان، ستمدیدگان، نوکران، دلقکان و روسپیان.
برای واژگونی مناسبات نابرابر رمبو از هیچ چالشی با اخلاق و حقوق و شکل تربیتی حاکم تن نمیزند. تمام انسانها از دید وی مستحق احترام هستند. فارغ از ثروت و قدرتی که دارند.
البته او، در کنار امیل زولا و ویکتورهوگو و چند تنی دیگر، در شمار افرادی اندکی هستند که از میان جماعت ادبا و نویسندگان به همدلی با کمونارها برخاسته و متنی ارائه کرده اند.
در هر صورت شعر"جشن عیش و عشرت پاریسیها" اهدا شده به کمون رمبو با ۲۵ پاره یا بند چهار سطری ساختار بندی شده است. شعری که با خطاب به ترسوها شروع میشود. کسانی که گویا به خاطر ترس از آمدن و شرکت در جشن تعلل کردهاند.
شاعر هفده ساله از آنان میخواهد که عجله کنند و به توده مردم یا "بربرها" بپیوندند که در خیابان غوغا براه انداختهاند. خیابانهایی که خورشید آنها را داغ کرده است. روشن است که صفت "بربر" در پاره نخست شعر نه بخاطر نکوهش و تحقیر بلکه به علت فراخوان همگانی به خوشباشی در شعر صادر شده است تا رهایی شامل همگان گردد.
با این چشم انداز او همه را ردیف میکند که سالک و مسافر بسوی آرمانشهر گردند. از سفلیسی تا دیوانه، از پادشاه تا دلقکان. در اینجا به روشنی مناسبات فرادستی و فرودستی به هم زده میشود. یا به عبارتی طوفان قیام مردم، شهر را از آلودگیهایش پاک و تطهیر میکند. شهری در پیش هرزگی و تعفن و ظاهر فریبا بیداد میکرده است.
اقدام بهبود بخشی میبایستی قید و بندها و دسته بندیهای سنتی انسانها را کنار زند. از دست دارا و نداری یا حکومت شوندگی و حکومت کنندگی باید رهایی صورت گیرد. در این فضا است که اعمال قدرت ناموجه وارونه شده و دیگر نمیتواند هر اعتراض و نافرمانی را به دستگاه اعدام بسپارد. کمون اعدام را بر میاندازد. در چنین اقدام و خواسته تاریخسازی است که شهر پاریس به زیارتگاهی در غرب بدل میگردد و رمبو بر آن صحه میگذارد.
بر همین منوال بندهای بعدی به شعر قوام میبخشند و اعتبار. وقتی ناظر از یکسو با قصرهای فروپاشیده و در سوی دیگر با رفاصههای طناز روبرو است.
با تکیه بر این سروده در ماه می است که آرتور رمبو در آن دو نامه معروف به ایزامبار و دومینی از هدف سرایش خود میگوید و خود را همچون سخنسرای برای شرایط جدید تعریف میکند.
بواقع برای رمبو روشی درستو منتهی به سرایش نو و مناسب حال زمانه است که از ویران سازی منظم برداشتها و عادتهایی بگذرد که بواسطه عقل و هوش و حواس کسب شده است. در این روش کار که هوشیاری و آگاهی را از کلیشه های گذشته آزاد ساخته شاعر رهسپار رسیدن به هدف و شرایطی است که مواجهه با جنون را در بر دارد.
بنابراین هدف سرودن رسیدن به آگاهی نابی است که میتواند از دل هر جاندار و انسان اولیه ای فرا رویده باشد. رهنمود رمبو، در سخنی فشرده، به قرار زیر است. انسان بایستی از تجربه ی زیستن در دو کرانه خود به نفع هنر و آگاهی بهره گیرد. کرانه هایی که از یکسو شرایط حیات حیوانی و از سوی دیگر بی وزنی وهمچون فرشته ای در پرواز است.

_________________________________________

*- "لندن، شانزده آپریل۱۸۷۴
مسیو(سرور ارجمند)، پیشاپیش از شما برای ابهام در فرم بیانم پوزش میخواهم. راستش طرح نوشتن اثری را در سر دارم که عنوانش تاریخ شکوهمند است و بر انتشار ترجمه انگلیسی آن پیش از منتشر کردن اثر به زبان اصلی تاکید دارم. سبک نگارشم سلبی است و آشنازدایی در جزئیات و فهم کلیت منحرف برغم تجلیل شکوهمندش نبایستی به لفاظی فریبنده ای برسد که کار ترجمه بلاواسطه را مشکل سازد. گمان میکنم که ناشری برای اثرم پیدا شود اگر که چند قسمتی از آن را مطالعه کند. قصد دارم این تاریخ نافهمیده مانده تاکنونی را که آشفته بازاری اخلاقی شده ولی نقد و نفی نشده توضیح دهم. تاریخی که اینجا اساسا نادانسته مانده است. فکر میکنم که صورتی از حدسیات و گمانه زنی در این باره باب طبع و ذوق ادبی شما نیز باشد. پس نکته زیر را نتیجه میگیرم. من میدانم که چگونه چشم مرکب و نگاه همه سونگر را برای توده مردم به نمایش بگذارم. توده ای که تاکنون قضایا را لازم ندیده درست ببیند یا حتا بدان فکر کند.
مختصر بگویم میخواهم یکسری از وقایع چشمگیر تاریخی را چه قصه و متل و مثل عهد عتیقی باشند و چه نه، بررسی کنم. اساس حقیقی چنین بررسی نجش تبلیغ فریبنده و کورکننده ای است که با حیله های تاریخنگارانه لاپوشانی میشود.
مسیو، من میدانم آنچه را شما میدانید. از این رو از شما برگه پرسشی طلب میکنم که از قسمت بندی بررسی من پرس و جو کند. بگوید که ارزیابی از کدامین متن بایستی شروع کند و کدام موضوع جهانشمول را گاهشمارانه در تحقیق خود دنبال کند. میدانم از کجای عهد باستان شروع کنم. فعلا با قرون وسطا و عصر مدرن برخورد حاشیهای خواهیم داشت. بنابراین از"اعصار طلایی" شروع میکنیم که هر دینی برای خود آنها را ویترین و سرلوحه قرار میدهد. در برابر چنین صحنهآرایی از تاریخ شکوهمند بایستی خونریزی جنگها، خیل آوارگان و مهاجران و سرگذشتهای انقلابی را نشان داد که تاکنون به مواد تدریسی و کتابهای آموزشی راهی نداشته اند. نیازی به نامه نگاری نداریم اگر که شما نیم ساعتی وقت ملاقات حضوری به من بدهید تا به تفاهم در مورد جزئیات قرارداد برسیم.
با احترامات فائقه – آرتور رمبو"

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد