logo





زنجان شهری محافظه کار!
«قسمت بیست و نهم»

با گروه های وسیع مذهبی واندک نیرو های روشنفکری چپ! شهر من زنجان

چهار شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۳۰ ژانويه ۲۰۱۹

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
باز از دالان های بی پایان خاطره می گذرم .از کوچه ای به کوچه ای ، عبور می کنم چونان رویائی از مقابل درها ، از نی نی چشمانی که مرا می شناختند گذر می نمایم .از مقابل چهره های جوان خواهان تغیر !چهره هائی که در آن شهر متعصب مذهبی ، در آن شهر محافظه کار نشسته بر دامن سنت که در پیچ هر کوچه اش مسجدی ودر هرگذرش تکیه ای راه بر روشنگری می بست! تلاش می کردندنوری هر چند بسیار کوچک وکم رمق براین شهر خفته در قرون و اعصار بیفکنند عبور می کنم !
تلاش می نمایم به روشنی به خاطرشان بیاورم !بنویسم از کسانی که می خواستند نگینی بر انگشتر فردا در آن شهر نشسته در سکوت و نشسته در باور های صلب مذهبی بنشا نند.
از مهربانی روستائی شهرم ، از رنج زنان کار ،گوشه گوشه شهر نوشتم از مادران ، از مردان نمکی ، از آمدن ارتش به شهر و آغاز تحول هر چند بطی در شهر .
امروز قصد آن دارم که از محفل های کوچک سیاسی و سختی پا گرفتن چنین محفل های روشنگری بنویسم ! امری که بدون ترسیم سیمای سیاسی و اجتماعی و تا حدودی اقتصادی آن روز شهر قادر به توضیح این انگشت شمار محفل های سیاسی نیستم !امکان پذیر نیست !
نمی شود از نقش صدها هئیت مذهبی که بر سرتاسر شهر سایه انداخته بودند سخن نگفت . هیئت هائی مرکب از اقشار گوناگون ، از مناسک ریز و درشت مذهبی که در تلاشی دائمی برای گریز ا ز تجدد و بازگشت به گذشته بودند ،از بافت مشحون از حضور ده ها مالک بزرگ و صد ها خرده مالک که تداوم حضورشان در تداوم روابط ارباب رعیتی و حفظ همان سیمای نیمه شهری و نیمه روستائی معنا می یافت و عملا شهر را به یک شهر مذهبی متعصب و انباشته از آئین های مذهبی بدل می کرد !
بر پائی روزانه روضه خوانی و راه اندازی مراسم سفره حضرت فاطمه ، حضرت ابوالفضل ، رقیه ،علی اکبر .. در صد ها خانه وراه اندازی دسته جات عزاداری ، سینه زنی ، زنجیر زنی ، قمه زنی همه وهمه تلاشی بود در تداوم بخشیدن به وضع موجود ، تلقین بی پناهی و پا فشاری در از دست کشیدن از اندیشیدن !تن دادن به هنر بی مغز و هراس انگیز مذهبی که مدا حان ، روضه خوان ها و آخوند های وعاظ همراه با لات های شهر مجلس گرم کن و صحنه گردان آن ها بودند.
مراسمی که بیشتر به خاکسپاری اندیشه ، شادی ، امید به تحول و میل به حرکت روشنگرانه و دگرگون ساز شبیه بود . توان وامید از نسل جوان می گرفت و شهر واهالی شهر در در وادی خشک وبی بر کربلا و سیزده قرن به عقب سرگردان می ساخت.
راه افتادن دسته عزا داری از حسینه آقا تقی شریعتی را به امری بزرگ وهیجان انگیز بدل می ساخت و مسیر مردمی محافظه کار همراه با التماس و استغاثه را از دروازه بزرگ خانه سلطان محمود خان ذوالفقاری عبور می داد ،سله ای از محمود ذوالفقاری می گرفت ، از مقابل شهربانی می گذراند سر علم برای رئیس شهربانی خم می کرد ودر نهایت آن ها را به امام زاده بزرگ شهر که از خویشاوندان بلاتردید امام رضا بود می رساند و بیعت دیرین را تجدید می کرد .
تراژدی تلخ شهری که یکی از پایگاه های اصلی مذهب بود.شهری که از دیر باز مرغ سکوت در آن "جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته بود !"شاملو تا در انقلاب اسلامی طاعون سیاه بیضه خود بشکند وبیرون بیاید!
این هیئت ها و انجمن ها زیر نظارت بازاریان سنتی و محافظه کار و تعدادی از کارمندان و معلمان و مالکان و خرده مالکان ، اصناف و پیشه وران قرار داشتند !
برخی زیر چتر انجمن حجیه و در تقابل با بهائیان سازماندهی می شدندکه فرزندان خود بازاریان و محصلان مذهبی بدنه جوان آن را تشکیل می دادند . جلسات متعدد در خانه های این بازاریان برگزار می شد و تابستان ها درباغ های این بازاریان جمع می شدند.هم تفرجی به سبک خاص حاجیان بازار می کردند آش خانگی می خوردند و هم بر نامه ریزی برای مدارس می نمودند . بعضی عصر ها آن ها را زمانی که صحبت کنان از باغ بر می گشتند به همراه چند هم کلاسی سخت مذهبی ام که داخل آن ها بودند می دیدم از کنار هم رد می شدیم و در دلم می گفتم "می گویند این هم یک ملعون دیگر "اعلامیه پخش می کردند ،شیشه پنجره خانه های بهائیان را می شکستند.
گروهی دیگر زیر چتر مکتب اسلام قرار داشتند که باز هسته اصلی آن را بازاریان اندکی جوان تر و کمتر سنتی تشکیل می دادند .بخشی از کسبه وکارگران صنوف مختلف جذب این جریان بودند که بطور مرتب از طریق مجله "مکتب اسلام" تغذیه می شدند .من هم از یکی دو شماره آن که توسط مسعود روغنی زنجانی تبلیغ می شد بی تصیب نماندم .
تعدادی افراد سنتی ، از حاجیان بازار گرفته تا اصناف و بخشی از کارکنان ادارت جذب منبر امام جمعه زنجان آقای عزالدین موسوی بودند .
تعدادی پا منبری آخوندی بودند به نام آقاِ صائینی که سخنرانیش اندکی رنگ بو ی سیاسی مرسوم آن دوره را داشت! از معلمان ، دبیران و کارمندان ادارات گرفته تابازاریان و محصلان.
آخوند نسبتا جوان تری به نام آقای شجاعی که در مسجد اسحاق میرزا نزدیک دروازه ارک سخنرانی می کرد او هم تعدادی از محصلان و جوانان را به دور خود جمع کرده بود که سال پنجاه دو با تعدادی از همین جوانان دستگیر شد .گروهی که با کمترین فشار در کمیته مشترک در هم شکست . در واقع گروهی هم نبودند!
اما عمده ترین بخش نیروی متعصب مذهبی در مساجد سازماندهی می شدند .نیروهائی به شدت عقب مانده ، متعصب متشکل از پائین ترین لایه های شهری ،کارگران ، روستائیان کوچ کرده از روستا ها، شاگرد بازاریان ،لات ها که که نقش اساسی در راه اندازی دسته جات ماه محرم ،قمه زنی و زنجیر زنی داشتند .نیروهای مخربی که در مراسم عزاداری و عمدتا در ماه محرم چون بختک چتر خود بر شهر می گشودند وهمه چیز را در آن ده روز محرم وسپس اربعین درتراوشات مغز های عقب مانده خود غرق می کردند.
این بخش نماد آن قدرتی بود که برشهرحکومت می کرد . قدرت محمود خان ذوالفقاری همراه دولت!او سال های طولانی این لات ها ودسته جات که زیر فرمان وی خدمت کرده آدم کشته ،غارت کرده ونسق کشیده بودند در شهر حضور داشتندودر خدمت او بودند را !حمایت می کرد وکسی متعرضشان نبود ! امکانات در اختیارشان نهاده می شد تا همچنان میدان داری کنند و اهالی شهری را که روح محافظه کارشان هیچ تغیر و فکر نو را نمی پذیرفت هم چنان به دور از تحولاتی که داشت در جهان رخ می داد در جذبه مذهب نگاه دارند.
این دسته جات نماد شهری بودند که هنوز عمده ترین شاهرگ حیاتیش را محصولات کشاورزی ، و تولید کاراگاهی سنتی از مسگری گرفته تا چاقو سازی و فرش بافی، چارق دوزی ، ملیله سازی ، سلف خری و چارواداری تشکیل می داد. ناف بازارش به ناف هزاران ها روستائی بند بود که از هر لحاظ تامینش می کردند.
این شیوه اقتصادی وحضور سنگین تفکر فئودالی و بازاری سنتی که مذهب خوراک آن بود . زنجان را بدل به شهری ساکن و مذهبی کرده بود که تحولات کمتر از پوست کلفت آن عبور می کرد."همیشه بر فراز سر ملت ها ابر های سنگینی از عادت ، باور ها ، سنت ومذهب سنگینی می کند که حتی بعد از تغیر روابط تولیدی زیر بنائی هم سال های سال هم چنان دوام می آورند " مارکس
این ابر های سنگین از دیر باز بر فراز شهر قرارگرفته در ارتفاع نزدیک به دو هزار متری زنجان گسترده شده بودند . اگر چه اندکی در جریان تحولات سال های چهل و دو به بعد در زیر بنا تن به عقب نشینی داده عقب رانده شده بودند وشهر اندک روشنائی آفتاب را از ورای ابرهای رقیق شده می دیدو تلاش می کرد از رخو ت زمستانی طولانی بر خیزد ،خمیازه ای بکشد به جای پوستین رادی تازه ای بپوشد و در سیمائی مدرن ظاهر شود ! اما قادر به این تغیر عمیق و درونی نبود!
زنجان هرگز نتوانست از دست محافظه کاری و بختک مذهب رها شود! بازا رهای تودر تو و لابیرنت خانه های بسته اجازه نداد که به تمامی از پیله در آید ودرفضای آزاد عطر ، رنگ و تنوع جهان پیرامون را تجربه کند !
زمانی محدود دست به تغیر ،تازه کردن در های چوبی و کوتاه خانه های خود زد تا به قول " گارسیامارکیز " اگر روز ی مردی بلند قامت وزیبا گذرش به این شهر سرد افتاد بتواند از چهار چوبه بلند شده درب خانه های آن عبور کند! افسوس که زمان یاری نکرد !شهر در همان سیمای محافظه کار ومذهبی خود ماند با درهائی که جمهوری اسلامی آن را کوتاه تر و کوتاه تر ساخت و بلند قامتان منور الفکر را یاکشت ویا خمیده پشتشان کرد تا از این در های تنگ وکوتاه شده توسط ذهن های کوتوله حاکم برشهر عبور کنند، یا در لاک خود بروند! یارخت خود از آن شهر به دیاری دیگر برکشند.
ابر های تیره ای که با سخت جانی خود را حفظ کردند و به محض جا گزین شدن حکومت اسلامی سیاه تر و سنگین تر در سیمای لشگری مذهبی و فاتح ظاهر شدند! سیل آسا باریدندو شهر را که اندک جانی گرفته بوددر فضولات ذهنی خود غرق ساختند!

ادامه دارد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد