آتش افروزی مکن در خرمنِ افسردهام
شور و شیدایی میفکن در دلِ آزردهام
سرد و خاموش است شبها، لخت و عریان روزها
من بهارانِ به آغوشِ زمستان بردهام
خسته از راهِ درازم، خسته از شیب و فراز
آشیان گمکرده، مرغِ باد و باران خوردهام
در دلِ توفان عنان درکش، منه پا در رکاب
گرد و خاکِ ره هنوز از پیشِ پا نستردهام
شمع را آتشفروزی غیرِ خودسوزی نبود
آتشافروزی مکن در خرمنِ افسردهام
منیر طه
۱۹ اکتبر ۲۰۱۸
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد