logo





پوپولیسم

دوشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۸

اسماعیل رضایی

انسان ها برای بهره گیری از فایده مندی های محیطی،بر تناوری اندیشه و عمل خویش متکی هستند. بلندپروازی ها و تخیل خلاق حتی اگر بربال اتوپی استوار باشند؛بسترهای زایش و پویش تکمیل و کمال جامعه و انسان را فراهم می سازند. نگاه عامیانه به جامعه وانسان،ایستایی و ایستارهای گذشته را مروج است که برهرآنچه هست تاکید ورزیده و آنچه که از دایره شناخت و فهمش خارج باشد را اتوپی و یا مطلق انگاری و فاقد مشروعیت تعامل و گفتمان عمومی می ‌پندارد.همین نگاه است که فاصله و مبارزه طبقاتی را در نیافته و با در هم ریزی اقشار و طبقات، مفاهیمی را مروج است که روح مسئولیت پذیری در برابر عملکرد جامعه و انسان را به بیراهه سوق می دهد. در بطن نگاه عامیانه است که پوپولیسم یا عوامگرایی یکی از مفاهیمی که در بحران زایی نظام سلطه سرمایه به ابزاری برای فرصت سازی ها و گریز از مسئولیت عمال سرمایه با توسل به ریب و ریا و سوار بر موج توهم و احساسات توده ها نمود می یابد.
خصایل آدمی با بلندپروازی های متاثر از دریافت های محیطی و ندرت و ناامنی های زیست اجتماعی بسوی شدن و گشتن در حرکت است. این فرایند چه اتوپی باشد و چه روند دستیابی به اهداف و آرمان ها را تسهیل نماید؛جوهر حرکت فردی و فرگشت اجتماعی را در خود جای داده است. چرا که اتوپی ریشه در واقعیت های اجتماعی داشته و انسان را ترغیب و تشویق برای تحقق ایده آل هایش می نماید. بسیاری از مفاهیمی که جانمایه کنش و واکنش اجتماعی است؛ ریشه در تخیل خلاق آدمی داشته که در تحول و تکامل جامعه و انسان نقش بارزی را ایفا می کنند. منتهی درک عامیانه از زیست جمعی و فعل و انفعالات محیطی که در انتزاع و تجرید مفهوم واقعی خویش را می یابد؛ بدلیل ماهیت منفعلانه اش؛ قدرت درک خلاقۀ آدمی را در فراشد ها و فرگشت جامعه و انسان نداشته و با استفاده ناگویا و ناپویای مفاهیم کاربردی و راهبردی، توان درک و فهم پیوند و تاثیر موثر کارکردهای اجتماعی آن ها را از خود دریغ می دارد.

درک عامیانه از حیات،شناخت روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان را به چالش کشیده و جان و روان آدمی را در بیغوله های سرد و بیروح توهم و پندار و نگاه دینمدارانه رها می سازد. این فرایند بسیاری از نمودهای حقیقی و ملموس محیطی را کتمان می‌کند و با خود باختگی در برابر فراشدهای محیطی،واقعیات را با تأویل و تفسیرهای بی پایه و اساس نادیده می‌گیرد.ازتمامی مظاهر سلطه و سیادت طبقاتی برای اثبات و ایجاب ذهن منفعل خود بهره گرفته تا شور و شعور رادر ایستایی و ثبات اندیشه و عمل خویش به اسارت گیرد.خود اقناعی و دیگر فریبی از بارزه ها و شاخصه های اصلی و اساسی نگاه عامیانه به فعل و انفعالات اجتماعی می باشد. این نگاه عامیانه با توقف در سازه های کهنه و مسلط، پدیده های علمی و عینی را در بدعت های عوامگونه خویش به حاشیه رانده؛و هستی اجتماعی را با معیارهای حاکم مسلط به بحث و فحص می نشیند. براین اساس هر آنچه را که در دایرۀ تخیل منفعل اش نگنجد، بلند پروازی و مطلق گرایی نامیده و با اطلاق آرمانگرایی و اتوپی، حرکت انسان ها را بسوی دنیای بهتر و انسانی تر را بیهوده و ناممکن می یابد. این سکون و سکوت که از یاس و ناامیدی و شکست و ناکامی های انتظار و امید سرچشمه می گیرد، در خودباختگی ره آوردهای محیطی، از حرکت بسوی دنیای بهتر می پرهیزد.

همگام با این نگاه عامیانه به هستی جامعه و انسان که با توقف در سازه های فکری گذشته و مسلط، به القای سازگاری با روند مسلط می پردازد؛یک نگاه التقاطی که ترکیبی از عوامگرایی و نواندیشی است؛عرصه اندیشه و عمل بسیاری گردیده که از مقبولیت عامه نیز بدلیل همگامی با برخی نمودهای واقع برخوردار می باشد.این نگاه که یکی از چالش های اساسی اندیشه ورزان کنونی می باشد؛ مفاهیم را یا وارونه و یاالتقاطی ونامرتبط بکار می گیرند که الفاظ و کلامی ناگویا و بی پروا پیرامون فعل و انفعالات اجتماعی را در خود جای داده اند.این نگاه التقاطی که همانند درک عامیانه از تجرید و انتزاع بهره می جوید؛تاثیر موثر عناصر اصلی و اساسی تحول و تکامل بر یکدیگر را یا نادیده می گیرد و یا تاثیر بسیاری از عوامل تعیین کننده را از دایره گفتمان خود دور می سازد.این ویژگی که از‌تلاقی و انقطاع تاریخ تحولات کنونی نشئت می گیرد؛امتداد تفکر گذشته را با تاثیر پذیری از تحولات کنونی کانون گفتمان خویش قرار داده است. براین اساس بسیاری از مولفه های زیست اجتماعی با برآمد گاه سازه های مسلط طبقاتی، امروز به شاخصه های برجسته و فراگیر در عرصه های تبادل و تبدیلات قدرت طبقاتی مبدل گشته اند. نمودهایی که ریشه در عدم توازن و تعادل طبقاتی ناشی از روند نامتعادل نظام سلطه سرمایه دارد. چرا که در مقاطع تحولی و تکاملی، قدرت های مسلط با مقاومت در برابر الزام و نیاز جامعه و انسان بسترهای نوین و مستعد گریز از مسئولیت های اجتماعی خویش را تدارک می بینند. برخی از مفاهیم در حاشیه به کانون و متن جامعه روی آورده و بسیاری نیز از متن به حاشیه رانده می شوند. پوپولیسم یکی از مفاهیمی است که اکنون با توجه به ضعف و رخوت قدرت طبقاتی حاصل عدم توازن ذاتی نظام سلطه سرمایه از حاشیه به متن روی آورده و صحنه گردان اصلی فریب و اوهام عمومی برای گریز از مسئولیت های اجتماعی انسانی قدرت سلطه مبدل شده است.

پوپولیسم نمود استیصال آدمی در برابر بالندگی و پویایی جامعه و انسان است. نمودی که ‌قدرت بازیابی و بازسازی هویت های نوین را در پس فرافکنی ها و دروغ و فریب ازجامعه دریغ می دارد. درحقیقت پوپولیسم ابزار مبارزه و مقاومت در برابر نو شدن هرانچه که در مسیر تحول و تکامل برای زیست مطلوب تر انسان ها بروز می‌کند؛ می باشد. برآمدگاه شکاف طبقاتی است که گرایش به درهم ریزی و تخریب پیوندهای طبقاتی برای حراست و حمایت از قدرت مسلط طبقاتی می باشد. براین اساس یک نمود واپسگریانه است که برخی از بارزه ها و شاخصه های فاشیسم را در خود جای داده است. ازجمله القا و اشاعه دشمن فرضی، ناسیونالیسم و شوونیسم برای فریب و تحریک افکار عمومی،مبارزه و تخریب ره آوردهای تحول و توسعه جامعه های انسانی و...... راهبردهای پوپولیسم در گذر از موانع تمایل و تخیل خویش می باشند. واپسگرایی و احیای بسیاری از قواعد و قوانین گذشته با بار تضاد و تقابل با ارزش های نوین،بسترهای محدودیت نوینی را با روایت های نوین ازمولفه های زیست اجتماعی همچون آزادی،دموکراسی، امنیت، محیط زیست،حقوق بشر و ...... فراهم می سازد. پس پوپولیسم محصول قدرت طبقاتی ونهادینه شدن نگاه عامیانه به زیست اجتماعی و همراهی مردم که تحت القائات کاذب قدرت سلطه سرمایه از منافع و مصالح خویش فاصله گرفته اند؛مفهوم واقعی خویش را پیدا می کند.

بین پوپولیسم راست وپوپولیسم مصطلح چپ یک اختلاف فاحش و اساسی وجود دارد که عموما نادیده گرفته می شود. این تفاوت هم از لحاظ ساختی و هم نگرشی مد نظر است.زیرا چپ از ظرفیت فکری لازم برای تغییرات ساختاری و دگرگونی بنیادی برخوردار بوده؛ و قادر به ایجاد جامعه ای مطلوب و متعادل می باشد. درحالی که‌ پوپولیسم راست سوار بر موج پندار و توهم عامه برتلاش برای حفظ وضعیت موجود و حفظ و حراست از سازه های مسلط طبقاتی گام برمی دارد.چپ از تخریب و تهدید قدرت مسلط طبقاتی در امان نبوده؛درحالی که راست از حمایت همه جانبۀ قدرت مسلط طبقاتی برخوردار می باشد.اصولا بیان پوپولیسم چپ مفهوم بی مسمایی می باشد. چراکه از لحاظ روش شناسی و هستی جامعه و انسان،چپ ماهیتا از یک پتانسیل لازم برای اجرای تعهدات ایده‌ای و انسانی برخوردار می باشد؛ خشونت زایی و ایجا بسترهای آگاهی های واقعی و حقیقی یکی از شاخصه های اساسی چپ محسوب شده در حالی که خشونت و سیادت طبقاتی از سوی جریان راست با بهره گیری از تمامی امکانات علمی و تکنیکی از طریق اشاعه و تحکیم آگاهی های کاذب امری مسلم و رایج محسوب می شود. اساس پوپولیسم بر فریب توده ها و وعده و وعیدهای فاقد بنیان های عینی و مادی قرار دارد که عموما برای فرصت سازی های لازم برای قدرت مسلط طبقاتی جهت ایجاد بسترهای نوین تعدی و تجاوز به منافع و مصالح عمومی می باشد. در حالی که چپ فرصت های لازم را برای تخریب و تهدید سلطه طبقاتی از عمال سرمایه می گیرد و براین اساس است که تحمل نشده و به انحای مختلف تحت فشار و تحدید و تهدید مداوم عمال سرمایه قرار داشته تا از پیوند با توده ها فاصله گیرد. چپ اگر چه تحت یورش و تعدی مداوم سلطه سرمایه قرار داشته و از قدرت اجرایی اهداف و آرمان های انسانی اش فاصله گرفته است؛ ولی ناتوان از درک حقایق مسلط بر گذر تاریخی، آن ها را از اتخاذ مشی و روش مبتنی بر واقعیت های محیطی برای بسیج توده ها دور ساخته است.

از طرفی پوپولیسم یکی از عارضه های مهم تحول و تکامل است. چرا که شوک وارده از سوی تحول دم افزون، عموما انسان ها را از بهداشت روانی لازم برای درک و هضم ره آوردهای نوین محروم می سازد. عدم بهداشت روانی توده ها را مستعد روندهای تابعی محیطی می سازد. بدین مضمون که عدم همگرایی با شاخصه های تحول و تکامل، توده ها را بسوی عواملی که قدرت تامین بهداشت روانی کاذب و بی ثبات را دارند؛ هدایت می کند.رشد نیروهای مولده موجد انتظارات نوینی است که منجر به عدم تعادل سازه های فکری بدلیل تصادم و تضاد با عادات و سنت، می گردد.این فرایند توده ها را در یک دوراهی برزخ و دوزخ قرار می دهد؛ که برای اقناع و ارضاء در حرکت است. مطمئنا در این فرایند روندهایی که با عادات و سنت فرا می رویند؛ قدرت اقناع و بسیج بیشتر توده ها را که از یک عدم بهداشت روانی رنج می برند؛ دارا می باشند. جناح راست با تکیه بر این شاخصه مهم انقطاع و ارتقای فرگشت تاریخ تحولات اجتماعی، توده های خسته و فرسوده از دورنمای تیره و ظلمانی ناشی از بحران های ادواری نظام سلطه سرمایه، بسوی وعده و وعیدهای کاذب عمال سرمایه که از واپسگرایی و عادت و سنت بر می خیزد، روان می سازد. چرا که در شرایط عدم بهداشت روانی، سازگاری با شاخصه های نهادین و گذشته، سهل تر و رضامندتر حاصل می آید.در گذشته بدلیل بطئی بودن روندهای دگرگونی های اجتماعی، همگرایی با شاخصه های تحول و تکامل سهل تر بود. وبراین اساس پوپولیسم نیز از گستردگی و وسعت عمل زیاد برخوردار نبود. ولی اکنون با رشد دم افزون دامنۀ دانش و فن و تغییر و دگرگونی مداوم عرصه های تبادل و تبدیلات اجتماعی، قدرت همگرایی کاهش یافته و توده ها از توان باز یابی و بازسازی خود تحت تحول مداوم بازمانده اند. تحت چنین شرایطی پوپولیسم عرصه تاخت و تاز گسترده ای یافته و در غیاب ضعف و ناتوانی و ناکامی مداوم جریان های چپ،با فریب و اوهام توده ها را با خود همراه می سازد.

پوپولیسم گرفتار سیاست بازی های طبقاتی با محوریت احیا و القای بودن و هستن نه شدن و گشتن می باشد. این توقف و ایستایی در سازه های گذشته و موجود، خردگرایی و دانش افزایی را در معیارهای حد و حصر نیاز و انتظار قدرت سلطه طبقاتی به اسارت گرفته است. در این میان توده ها تحت تلقین و القاء کاذب سلطه طبقاتی سوار بر موج احساسات از خرد و تامل پیرامون رویکردها و ناروایی های محیطی فاصله می گیرند. براین اساس مشروعیت عمومی پوپولیسم کاذب و مشروعیت سیاسی اش بر موج احساسات و هیجانات مقطعی وگذرای توده ها استوار می باشد. پوپولیسم دینمدارانه نیز بر محوریت کاریزمایی و یا بر اراده گرایی و تعصبات خشک و بی مغز سنت و عادت استوار است. عموما پوپولیسم مذهبی بدلیل تحجر و تعصب و توقف و ابرام بر اصول و قواعد ایستا و از پیش تعیین شده در تضاد و تصادم مداوم با رویکردهای تحول و تکامل قرار داشته و براین اساس بسوی اقتدارگرایی و توتالیتاریسم بسته و خشن هدایت می شود. پوپولیسم اصولا در گذر تاریخی و در مقاطع انقطاع تحولات تاریخی و رویکردهای نوین جامعه و انسان نمود می یابد. مرحله ای از تاریخ تحولات اجتماعی که خرد و اندیشه در گذر از مرزهای نوین تاریخی خویش دچار بلبشویی بوده و از هارمونی و هماهنگی لازم با بارزه های هویتی نوین برخوردار نیست. در حقیقت مرحله ای که مرز بین اندیشه و عمل مطلوب مخدوش می باشد.مقطعی که اندیشه التقاطی رواج عام می یابد و مرز بندی با گذشته یکی از دشواری های اساسی اندیشه ورزان در بیان و ارائه هرگونه خط مشی مطلوب محسوب می شود.

ظهور و رواج پوپولیسم مبیین آن است که جامعه بشری آبستن حوادث و رویدادهای نوینی است که در میان افت و خیزهای اجتماعی راهی بسوی همگرایی با روندهای نوین می جوید. در حقیقت جامعه در میان آزمون و خطای متکاثر در حال زایمان مولود نوینی است که قادر به پاسخگویی به الزامات و مولفه های رشد و توسعه ابعاد اجتماعی انسانی باشد. چرا که حلقه مفقوده روند تکاملی کنونی منجر به درهم ریزی مفاهیم و مضامینی شده است که امکان بهیابی و بهپویی زیست عمومی را با موانع و مصائب بی شماری مواجه ساخته است. اخلاق فردی و عمومی بدلیل عدم برخورداری از یک پشتوانه مادی غنی و انسانی متناسب با رشد و تعالی کنونی جامعه و انسان، ملعبۀ نمودهای کاذبی گردیده است. نمودهای کاذبی که ناامنی های محیطی را فزونی بخشیده و تعدی و تجاوز به حریم انسانی را گسترش داده است.در این فضای تب آلود و خشن و مقاومت سلطه قدرت طبقاتی در برابر تغییر و تحول و همچنین ناتوانی نیروهای مترقی و چپ در ارائه راه حل اصولی و منطقی برای مبارزه با تعدیات مداوم و متکاثر عمال سرمایه، توده ها را در جستجوی پناهگاه و مامن مطمئن و امن،در دام فریب و اوهام گرفتار ساخته است. ضعف چپ و قدرت روزافزون راست و راست افراطی با بهره گیری از دستاوردهای تکاملی، قدرت تامل و درنگ توده را در خواست و نیاز خود تحلیل برده و با روایتگری های نوین از داشته و یافته های خویش به اغفال توده ها و تحمیل خود بر جامعه و انسان روی آورده اند. ولی دوام و بقای این روند متعارض با فرگشت جامعه و انسان، بدلیل ناتوانی در تامین تعهدات و تهدید و تحدید منافع عمومی، سر انجام توده ها را بسوی انتخاب های نوین متناسب با نیاز و الزام هدایت خواهد کرد. البته بازه زمانی مورد لزوم و سرعت عمل انتخاب های نوین بستگی تام و تمام به برونرفت نیروهای مترقی و بویژه نیروهای چپ از التقاط و افتراق و آلایش خود در نیاز و الزام تحول و تکامل کنونی جامعه های انسانی دارد.

پس یکی از برآمدگاه اساسی پوپولیسم شکاف تاریخی در پروسۀ تحول و تکامل و عدم بهداشت روانی توده ها ناشی از دگرگونی های عمیق اجتماعی می باشد که در تعارض و تضاد با بسیاری از اندیشه و عمل گذشته آدمی می باشد. این فرایند با تشدید فواصل طبقاتی و افزایش دامنۀ فقر و فاقه ناشی از دگرگونی در بهره گیری از منابع سرمایه ای و انسانی از سوی نظام سلطه سرمایه، ابعاد نوینی یافته است.تغییرات اساسی و بارز در روابط تولیدی بدلیل دگرگونی دم افزون دانش و فن،بافت جمعیتی و طبقاتی را ابعاد نوینی بخشیده است که با بسیاری از موازین و مقیاس های گذشته تفاوت بنیادین دارند. برروی این برآمدگاه نوین اجتماعی انسانی، قدرت های فائقه با تمام توان مادی و تکنیکی در تلاش برای حفظ وضع موجود و ساماندهی نظم نوینی هستند که بتواند هژمونی و سیادت شان را تامین و تضمین کنند. پوپولیسم یا عوامگرایی با اشتغالات ذهنی و انحراف مواضع توده ها، فرصت سازی های لازم برای بازیابی و بازسازی سامانه های نوین جهت تحکیم و تثبیت بنیان های ترک خوردۀ قدرت مسلط طبقاتی را فراهم می سازد. این فرایند اگرچه تا کنون توفیقاتی برای نظام سلطه سرمایه بهمراه داشته است؛ ولی ناتوانی پوپولیسم در پاسخگویی به نیاز و انتظار برآمده از تحول و تکامل جامعه و انسان و تشدید آگاهی های واقعی ناشی از تبادل ارتباطی گسترده درون اجتماعی و بین انسان ها،تعادل نوین اقتصادی اجتماعی را به نفع توده ها محروم و تحت ستم رقم خواهد زد.

پوپولیسم درقلمرو اقتصادی برسازه های مسلط ویا ماقبل آن ابرام داشته ویا دغدغه نوگرایی اش در پس تحدید و تحمیل قدرت طبقاتی از تاب و توان باز می ماند. در عرصه سیاسی تلاش دارد؛از تاکتیک جنگ و گریز برای برونرفت از ناکارآمدی خویش بهره بگیرد.براین اساس حیات خویش را درحادثه آفرینی مداوم و خودزنی برای تحریک احساسات توده ها و توجیه رویکردهای تخریبی و تحمیلی می بیند. استبداد را در لفافه های فریبنده و دروغ و ریا ارائه می نماید و ژست های اصلاح طلبانه اش نیز در پس ابرام واصراربرحفظ سازه های کهنه و فرسوده از حیز انتفاع باز می مانند. پوپولیسم سوار بر موج عوامگرایی از آشفتگی و پریشانی اندیشه و عمل بهره می برد. از شور می گوید؛ ولی شعور را در کمینگاه های افتراق و دسته بندی های منفعتی و مصلحتی خویش، ازباز یابی و بازسازی هویت های نوین باز می دارد. با حضور گاه و بی گاه و یا مداوم خویش در بین عوام زدگان وبا تکرار مکرر نمودهای عوامانۀ خویش، تداوم حیات فریبکارانه اش را ممکن می سازد. چرا که اصولا عوام زود باورند و دیر فهم و فراموشکار و با سحرکلام و بیان اسطوره ای و پنداری از حقایق و واقعیت های محیطی دور می شوند. ضمن اینکه درعوامگرایی، حفظ موقعیت و منافع نیاز به تمجید و تعریف و تنوع کردار و رفتار دارد تا قادر به توجیه رویکردهای اجتماعی باشد.

نتیجه اینکه: انسان ها برای بهره گیری از فایده مندی های محیطی،بر تناوری اندیشه و عمل خویش متکی هستند. بلندپروازی ها و تخیل خلاق حتی اگر بربال اتوپی استوار باشند؛بسترهای زایش و پویش تکمیل و کمال جامعه و انسان را فراهم می سازند. نگاه عامیانه به جامعه وانسان،ایستایی و ایستارهای گذشته را مروج است که برهرآنچه هست تاکید ورزیده و آنچه که از دایره شناخت و فهمش خارج باشد را اتوپی و یا مطلق انگاری و فاقد مشروعیت تعامل و گفتمان عمومی می ‌پندارد.همین نگاه است که فاصله و مبارزه طبقاتی را در نیافته و با در هم ریزی اقشار و طبقات، مفاهیمی را مروج است که روح مسئولیت پذیری در برابر عملکرد جامعه و انسان را به بیراهه سوق می دهد. در بطن نگاه عامیانه است که پوپولیسم یا عوامگرایی یکی از مفاهیمی که در بحران زایی نظام سلطه سرمایه به ابزاری برای فرصت سازی ها و گریز از مسئولیت عمال سرمایه با توسل به ریب و ریا و سوار بر موج توهم و احساسات توده ها نمود می یابد. پوپولیسم با زمان می پاید و در مکان های مختلف نمودی متفاوت و شاخص خود را دارا می باشد. این نمود که در گذر و انقطاع تاریخ تحولات اجتماعی که التقاط اندیشه و عمل انسانی مانع از اتخاذ مشی و منش مناسب و مطلوب در برابر ناروایی های محیطی میگردد؛ بارز است؛ عموما بر سازه های موجود و مسلط ابرام داشته و اصلاح طلبی آن نیز در پس تهدید و تخریب سازه های کهنه و فرسوده از حیز انتفاع باز می ماند. پوپولیسم محصول مخدوش بودن مرز بین گذشته و حال است، مقطعی که انسان ها بین بودن و شدن در نوسان و قدرت طبقاتی با بهره گیری از امکانات دانش و فن افکار عمومی را در راستای تداوم آنچه که هست؛ بسیج می کند. نیروهای مترقی و بویژه نیروهای چپ در این اغتشاش و التقاط اندیشه و عمل از تعهد و رسالت انقلابی خویش بازمانده و در پراکندگی آرا و نظرات خویش از همراهی با الزام و نیاز تاریخ تحولات کنونی جامعه و انسان فاصله گرفته اند. چرا که در گذر از ابهام به روشنی و صراحت آدمی نیازمند درک و فهم روندهای کنونی تحول و تکامل و گذر از گذشته به حال با نگاه اصلاح و ابداع روش هایی است که بتواند توده ها را پیرامون مصالح و منافع شان بسیج نماید.

اسماعیل رضایی
پاریس
10/09/2018

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد