logo





دیدار معنوی مثنوی
بایزید بسطام (۳)

پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۶ ژوييه ۲۰۱۸

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
بایزید در نگاه عارفان دیگر

از نظر زمانی نزدیک ترین عارف مشهور به زمان زندگی بایزید، جنید بغدادی ست (در گذشته 297.ه) که بنا به روایاتی حدود سال 215 هجری در نهاوند ایران یا در بغداد بدنیا آمده است. وی بر عکس سلوک بایزید که بر شیوه مستی و سکر بود طریق صحو یا هشیاری را در راه رسیدن به حق اختیار کرد؛با این حال هرگز انکار بر بایزید نیاورد و پیوسته تاکید می کرد : " بایزید در میان ما چون جبرئیل است در میان ملائکه . جملۀ مردان که به بدایت قدم او رسند، همه در گردند." (1)

وی در سخنانی دعوی "سبحانی" بایزید را ــ که شاید مقدمۀ " انالحق" گویی حلاج بوده است ــ چنین توجیه می کند :
" .... جنید را گفتند، بایزید در سخن گفتن گزافه می ورزد.... جنید گفت این مرد
در شهود ِ اجلال، مستهلک است. آیا نشنیدید که مجنون بنی عامر را چون نام
پرسیدند، گفت لیلی؟ از خویش سخن گفت ولی از شهود خویش غایب بود"(2)

این سخن جنید سخت ظریف و دقیق است . منظور آن است که آنچه از دهان بایزید به وقت سبحانی گفتن شنیدند، اگرچه از لب و دهان وی،ولی گویندۀ آن حضرت حق بوده است . و این بیت معروف مثنوی را به ذهن می آورد که :

گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید حق نگفت او کافر است

وی نیز در حکایتی جذاب و افسانه ای در مثنوی به دفاع از دعوی بایزید پرداخته است که در دامه این نوشتار خواهد آمد.

ابوسعید ابوالخیر (در گذشته 440.ه) هم در بارۀ او می گفت: " هژده هزار عالم از بایزید پر می بینم و بایزید در میان نه ." (3) از سخنان عارفانه بایزید که گاهی با طنزهای گزنده ای هم همراه است ، بر می آید که وی نیروی روحی عظیمی داشته که سر بر "دنیی و عقبی" فرود نمی آورده است. مثلا زمانی عارف بزرگ معاصر وی "ذوالنون مصری " پیام فرستاد که : " ای بایزید!همه شب می خسبی و به راحت مشغول می باشی و قافله در گذشت"و بایزید جواب فرستاد که : "

مردِ تمام آن باشد که همه شب خفته بود و بامداد پیش از نزول قافله به منزلفرو آمده باشد..." (4)

این سخن بایزید توجه وی به راه و رسم جوانمردان و عیاران و سلوک "شُطّار"را می رساند. ــ تیزپایان چالاکی که معمولا پیشاپیش لشکریان ِ امیری نامه ای یا پیامی به جایی می رساندند .ــ بعضی از طایفه جوانمردان هم مرید بایزیدبوده اند . از آن جمله احمد خضرویه بود که خود با مریدان فراوانی در خدمت وی آمدند . بایزید احمد را پرسید : " تا کی سیاحت و گرد عالم گشتن؟ احمد جواب داد: "چون آب یک جا ایستد متغیر شود" شیخ گفت : " چرا دریا نباشیتا متغیر نگردی و آلایش نپذیری؟ ." (5) و فاطمه همسر این احمد خضرویه هم که بقول عطار در طریقت آیتی بود . " تا احمد را قصد زیارت بایزید افتاد، فاطمهبا وی برفت ؛ چون پیش بایزید آمدند ، فاطمه نقاب از روی برداشت و با بایزید ،

گستاخ سخن می گفت . احمد از آن متحیر شد و غیرتی بر دلش مستولی آمدگفت :"ای فاطمه این چه گستاخی ست که با بایزید می کنی؟ " فاطمه گفت:

از آن که تو محرم طبیعت منی و بایزید محرم طریقت من . از تو به هوی رسم و از او به خدای رسم" (6)

در سخنان به جای مانده از بایزید هم گاهی می توان نخستین نشانه های آیین جوانمردی را که در قرون بعدی از خطۀ خراسان بر آمد و در جهان اسلام منتشر گردید دریافت . مثلا آنگاه که می گوید:"خواهم که قیامت برخیزد تا خیمۀ خویش بر در ِ دوزخ زنم دانم دوزخ چون مرا بیند سرد شودو من رحمتی باشم خلق را (7)
وگفت :"بار خدایا اگر در سابقۀ علم تو آنست که کسی را به آتش دوزخ بسوزانی پس پیکر مرا چندان بگستر تا دوزخ برای دیگری گنجایی نداشته باشد." (8)

سخنانی از این دست در کلام جانشین معنوی او "ابوالحسن خرقانی" پر رنگ تر می گردد . بنا بر گزارش عطار:

" نقل است که شیخ بایزید هر سال یک نوبت به زیارت "دهستان" شدی،. چون بر خَرَقان گذر کردی باستادی و نفس برکشیدی . مریدان از وی سوال می کردندکه :"شیخا ! ما هیچ بوی نمی شنویم". گفت : "آری، که از این دیه ِ دزدان، بوی مردی می شنوم .مردی بود نام او علی و کنیت او ابوالحسن، به سه درجه از من بیش بود؛ بار عیال کشد و کشت کند و درخت نشاند .. (9)

درخاتمه لازم ست که نظری هم به اجمال برسخن شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی (مقتول به سال 587 ه ) بیفکنیم . وی جایی تذکر می دهد که حکمت اشراقی وی سابقه ای کهن در میان متفکران عرفانی یونان و ایران باستان دارد. وی خاستگاه علم الاشراق را تعلیمات "هرمس" ــ خدا گونه ای انسانی که در اساطیر یونان ومصر باستان ریشه دارد ــ می داند. تعلیمات او در مغرب زمین به دست حکیمانی چون فیثاغورس و انباذقلس یونانی رسید. در شرق هم از دو راه، یکی بوسیلۀ شاه ـ موبدان کهن چون کیومرث و فریدون و دیگر از راه عارفانی چون بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و منصور حلاج نشر یافت ونیروگرفت.(10)

در این نوع حکمت خسروانی از حضور نور و رابطه ای که با معرفت جهان هستی دارد سخن فراوان می رود . نام آثار منتسب به خرقانی و بایزید، یکی "نورالعلوم"است و دیگری "کتاب النور" . دکتر کدکنی در مقدمه فاضلانه خود بر ترجمه این اثر نتیجه می گیرد : " پس می توان گفت که در این حکمت خسروانی، "جوانمردی" و "روشنایی" از آموزه های اصلی بشمار می رفته اند." (11)

این نظر درست است و در تایید آن سخن عیاران را می توان آورد که "به نور و نار"سوگند یاد می کردند و پیمان می بستند. بیگمان سوگند به آتش ونور ریشه در ثنویت زرتشتی و مانوی و اعتقادات باستانی ایرانیان دارد :

" .. پس ینال با سمک عیار و سرخ ورد هر سه سوگند خوردندکه به یزدان دادار و به نور و نار، و به قدح مردان و به اصل پاکان و نیکان، که با هم یار باشیم (12)

ادامه دارد

http://zibarooz.blogfa.com/post/225
https://t.me/didarmasnavi/253


زیر نویس

1 : عطار ، تذکرة الاولیا به تصحیح دکتر استعلامی ، ص160

2 : بایزید بسطامی، دفتر روشنایی ترجمه دکتر شفیعی کدکنی، ص151
3 : تذکرة الاولیا ، ص161
4 : همان 163
5 : همان 175
6 : همان 249 . و گستاخ بودن با کسی ، در زبان عطار و معاصرانش یعنی خودمانی بودن
7 : دفتر روشنایی 246
8 : همان 248
9 : تذکرةالاولیا 661
10 : نک ، امین رضوی، سهروردی و مکتب اشراق ص33
11 : دفتر روشنایی 99
12 : سمک عیار به تصحیح دکتر ناتل خانلری ج 1و2 ص 15



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد